یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۷:۴۴
۰ نفر

همشهری دو - مصطفی صادقی: طبق روال همیشه، این هفته هم همه خاله‌ها و دایی‌ها با همه نوه‌ها و نتیجه‌ها، خانه مادرجان جمع شده بودیم؛ دید و بازدید و صله‌رحم و یک دورهمی باصفا.

دورهمی بی ریا

 دايي‌احمد و دايي‌سعيد هم بودند. دايي‌احمد 2سالي بزرگ‌تر بود و به قول معروف حرف‌هاش بيشتر به دل مي‌نشست. شايد هم چون اكثر اوقات با او هم عقيده هستم، چنين حسي دارم. بدون شك يك‌سوم از وقت دورهمي با بحث دايي‌بزرگه و دايي‌كوچيكه پر مي‌شد. بقيه هم مات و مبهوت مي‌نشستند و بحث دايي‌ها را دنبال مي‌كردند. هميشه ته دلم با خودم مي‌گفتم كه «چطور مي‌شه دوتا داداش با 2سال اختلاف سني اين همه افكارشون با هم فرق داشته باشه؟!»

بحث اين هفته هم بدجور بالا گرفته بود. اگر برادرزاده 3ساله‌ام با دستش به تصوير امام توي تلويزيون بي‌صدا كه آن هم داشت بحث دايي‌ها را دنبال مي‌كرد اشاره نكرده و نگفته بود «آقا خوبه، آقا خوبه!» معلوم نبود چه اتفاقاتي مي‌افتاد. مادرجان هم ختم بحث را با صلوات اعلام كرد و گفت: «سعيد! حرف راست رو از اين بچه بشنو!» بعدش هم خودش بحث را به‌دست گرفت. گراني‌ها دايي‌سعيد را اذيت كرده بود و گفته بود: «من كه امسال راهپيمايي نميام، هر كي مي‌خواد بره. راه بازه جاده دراز!» دايي‌احمد هم كه خودش دو سر عائله داشت و طعم تلخ گراني‌ها را چشيده بود مي‌گفت: «آخه اين دو تا چه ربطي به هم دارن؟! تو نياي راهپيمايي درست مي‌شه؟ تو نياي كه اون يارو ترامپ از اون سر دنيا به ريش ما مي‌خنده!» و همينطور يكي دايي‌احمد گفت و يكي دايي‌سعيد و همين شده بود يك بحث حسابي.

مادرجان كه خودش زمان انقلاب از فعال‌هاي مشهد بود گفت: «توي اين سي‌و‌اندي سال يادم نمياد كه حتي يك سال شركت نكرده باشم!» مادرجان از آن قديمي‌هاي باصفايي بود كه يادم هست هر وقت امام را توي تلويزيون مي‌ديد يك صلوات مي‌فرستاد و مي‌گفت: «آقا روح‌الله، خدا بيامرزدت كه عزت دادي به ما!» مادرجان اينقدر از قبل و بعد انقلاب گفت كه آخر قرار شد 22بهمن همه جمع شويم جلوي خانه دايي‌سعيد كه حالا حسابي نرم و البته شرمنده شده بود و با هم برويم راهپيمايي!

کد خبر 361022

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha