دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۶:۲۰
۰ نفر

همشهری استان- دکتر معصومه امین اسماعیلی: مکانیزم مواجه با افراد با مرگ و راه‌های همراهی و کمک به سوگواران موضوعی است که به مناسبت چند رخداد ناگوار اخیر در این یادداشت بدان اشاره شده است.

سوگواری

سیل در استان سیستان، برف و كولاك در غرب كشور و حادثه‌ای دلخراش در تهران منجر به فوت تعداد زیادی از هموطنان شد. روزهای سختی بر خانواده‌های این عزیزان، هم‌قطاران و همکاران و بسیاری از مردم ایران گذشت. در این میان تعداد زیادی از کسبه ساختمان پلاسكو هم اموال خود را از دست دادند. شوكی كه حادثه پلاسكو در كشور ایجاد كرد، كم‌سابقه بود. اینکه صبح از خواب بیدار شوید و متوجه شوید که دوستان، همکاران، خانواده و زندگی‌تان را فقط در عرض چند دقیقه از دست داده‌اید، هولناک است.

«سوگ» واکنشی است که به طور طبیعی در پاسخ به از دست دادن و فقدان آنچه فرد به آن دلبستگی داشته رخ می‌دهد كه مراحل و علائم آن در بحث روانشناختی مورد بررسی قرار می‌گیرد.

در واقع سوگ فرایندی است که منجر به پذیرش‌ ترک وابستگی‌ها توسط انسان می‌شود. واکنش سوگ می‌تواند به دلیل از دست دادن بستگان، دوستان، دارایی‌ها و متعلقات یا آینده شغلی فرد اتفاق بیفتد. سوگ مجموعه‌ای از هیجانات است که بسته به فرهنگ حاکم بر جامعه به شكل‌هایی متفاوت نمایان می‌شود. به طور طبیعی انتظار می‌رود که این واکنش در 2 ماه كاهش یابد.

شدت علائم و زمان بروز آن‌ها نیز در تعیین طبیعی یا غیرطبیعی بودن این واکنش نقش دارند.

جان بالبی ‌روانشناس انگلیسی‌ 4 مرحله را برای سوگ مطرح کرده است:

۱. ناامیدی حاد، کرختی و اعتراض. ممکن است در این مرحله انکار یا پرخاشگری رخ دهد. این مرحله از چند دقیقه تا چند روز به طول می‌انجامد و ممکن است در سیر سوگواری، این حالت هر از چند گاهی به سراغ فرد داغدیده بیاید.

۲. حسرت شدید و جستجوی شخص از دست رفته. این مرحله با بی‌قراری جسمانی و درگیری ذهنی با شخص از دست‌رفته شناخته می‌شود. این مرحله ممکن است ماه‌ها یا سال‌ها به شکلی خفیف طول بکشد.

۳. ناامیدی و نابسامانی. واقعیت از دست دادن، تدریجا درک می‌شود. شخص داغدیده گوشه‌گیر، بی‌تفاوت و کسل می‌شود. علایق خود را به فعالیت‌های معمولی زندگی از دست می‌دهد. دچار کاهش وزن و بی‌خوابی می‌شود و به‌طور دائم خاطرات شخص مرده را مرور می‌کند. در این مرحله فرد با احساس اجتناب‌ناپذیر یأس مواجه است.

۴. سازمان‌یابی مجدد. جنبه‌های دردناک سوگ کاهش می‌یابد و شخص داغدیده احساس می‌کند به زندگی عادی بازمی‌گردد. از این پس او فرد از دست‌رفته را با احساسی از شادی و تأثر به یاد می‌آورد.

در این میان بسیاری درصدد كمك به افراد داغدار هستند. کمک به فرد سوگوار مقدور نخواهد بود مگر اینکه با تکوین مفهوم مرگ در مراحل مختلف زندگی آشنایی کامل داشته باشیم و بتوانیم واکنش‌های طبیعی و غیرطبیعی سوگ را تشخیص دهیم. میزان تکامل عاطفی و شناختی نقش تعیین‌کننده‌ای در درک، تفسیر و برداشت فرد از مفهوم مرگ دارد.

برخی از عزیزانی كه در این حادثه جان خود را از دست دادند دارای فرزند هستند و باید بیش از دیگران هوای آنها را در درك این حادثه داشت. درک کودکان از مرگ با قدرت درک آنها را از مفاهیم انتزاعی در ارتباط مستقیم است. كودكان كمتر از ۵ سال، جاندارپندار هستند و حتی اشیا را زنده تصور می‌کنند. در این سن کودک از وجود مرگ آگاه است، اما آن را نوعی جدایی و پدیده‌ای گذرا، موقتی و قابل‌برگشت می‌داند؛ چیزی شبیه مسافرت و خواب. او فکر می‌کند عملکردهای انسان پس از مرگ نیز ادامه می‌یابد.

کودک در این سن دارای تفکری جادویی است؛ یعنی بین دو پدیده‌ای که همزمان رخ می‌دهد رابطه علت و معلول برقرار می‌کند. مثلا اگر به برادرش گفته که او را دوست ندارد و نمی‌خواهد دیگر او را ببیند و تصادفا برادرش دچار حادثه‌ای می‌شود و از بین می‌رود، می‌اندیشد که فکر و سخن او بوده که چنین حادثه‌ای رارقم زده است؛ در نتیجه احساس گناه می‌کند.

در 5 تا 10سالگی کودک به تدریج مرگ را به‌عنوان پدیده‌ای اجتناب‌ناپذیر، غیرقابل برگشت و جهان‌شمول می‌پذیرد. در همین زمان ممکن است نگران شود که والدینش بمیرند و او تنها بماند. کودکان در این مرحله سنی در بیان احساساتشان مثل مرحله قبلی راحت نیستند، ممکن است احساسات خود را پنهان نگه دارند و در آن خاطرات و احساسات با کسی شریک نشوند. معمولا تا سن بلوغ، کودکان از مرگ مفهومی مشابه بزرگسالان استنباط می‌کنند. فرد در نوجوانی، مرگ را به عنوان یک فرآیند طبیعی پذیرفته است ولی آن را خیلی دور می‌بیند و به راحتی نمی‌پذیرد که ممکن است هر واقعه یا تصادفی منجر به مرگ شود؛ یا فکر نمی‌کند که این اتفاق ممکن است برای او هم بیفتد. به همین دلیل است که رفتارهای پرخطر در نوجوانان زیاد مشاهده می‌شود.

برخلاف کودکان و نوجوانان، بزرگسالان پذیرش آسان‌تری در مواجهه با مرگ دارند. سالمندان ممکن است به صراحت در مورد مرگ صحبت یا حتی شوخی کنند. در سنین ۷۰ و بالاتر دیگر تصور نامیرائی وجود ندارد. فرد تجربه از دست دادن نزدیکانش را داشته و بارها در مراسم سوگواری شرکت کرده است. از مرگ خوشحال نیست اما می‌تواند آن را بپذیرد.

در شرایط خاصی واکنش‌های طبیعی سوگ حالت بیمارگونه به خود می‌گیرد. از جمله در مواردی که فقدان بسیار وسیع و همراه با وحشت‌زدگی فراوان باشد، بسیار سریع رخ دهد، در مواردی که فرد از قبل آسیب‌پذیری بالایی داشته و فاقد شبکه حمایت اجتماعی بوده یا دچار اختلالاتی از قبیل افسردگی باشد. همچنین افرادی که به نوعی خود را در بروز حادثه یا میزان اثرات ناشی از آن دخیل می‌دانند بیشتر مستعد واکنش‌های غیرطبیعی به هنگام سوگواری هستند.

واکنش سوگ، در جریان حوادثی مانند آنچه در ساختمان پلاسکو اتفاق افتاد، ممکن است شرایط فوق را داشته باشد. در چنین حوادثی احتمال اینکه مرگی دلخراش باشد، زیاد است. معمولا تعداد زیادی در جریان حادثه می‌میرند و افرادی شاهد این مرگ‌ها هستند، یافتن اجساد عزیزان ممکن است مقدور نباشد،‌یا اجساد به طور کامل کشف نشوند. به این دلایل پذیرش فقدان دشوار‌تر می‌شود. در این میان توجه به بازماندگان باید مورد نظر قرار گیرد زیرا ممكن است چنین حادثه‌ای، عواقبی را تا سالیان دراز برای آنها ایجاد كند.

سوگ بیمارگونه ممکن است به اشکال گوناگونی از فقدان یا تاخیر سوگ گرفته تا واکنشی بسیار شدید و طولانی همراه با افکاری چون خودکشی یا نشانه‌های بارز روان‌پریشی، ظاهر شود. اگر فرد شاهد صحنه دلخراش و ‌تروماتیک از دست دادن عزیزی باشد، حتی ممکن است علایمی از اختلال استرس پس از سانحه را تجربه کند؛ کابوس‌های شبانه، اضطراب شدید و گوش‌به‌زنگی مفرط در این افراد دیده می‌شود. مدت زمان واکنش سوگ در افراد متفاوت است. اگر مرگ بدون هشدار روی دهد، شوک و ناباوری ممکن است مدتی طولانی دوام یابد، اما اگر مرگ از مدتها قبل قابل پیش‌بینی باشد، بخش عمده‌ای از فرایند سوگواری تا زمان مرگ روی داده است. به طور معمول شکایات شدید سوگ ظرف یك یا ۲ ماه به تدریج کم می‌شود و فرد قادر به استراحت، خواب، غذا خوردن و فعالیت خواهد بود. سوگ طبیعی معمولا نیاز به اقدامات درمانی ندارد و با حمایت‌های روانی اجتماعی مناسب می‌توان به فرد داغدار کمک کرد تا راحت‌تر این روند را طی کند و به زندگی طبیعی روی آورد. این موضوع مهمی است كه پس از این حادثه باید مورد توجه نهادهای درمانی و اجتماعی قرار گیرد.

در این میان اطرافیان نیز نقش موثری در كمك به افراد داغدیده دارند. توجه به نکات زیر می‌تواند از عارضه‌دار شدن واکنش سوگ پیشگیری کند:

حضور فرد داغدیده در محل فاجعه، نه تنها باعث تشدید مشکل وی نمی‌شود بلکه به تحمل و بهبود آن کمک می‌کند. بنابراین اجبارکردن فرد داغدار به‌ترک محل توصیه نمی‌شود. خانواده بسیاری از این عزیزان، روزهای زیادی در محل آواربرداری حضور داشتند كه تصمیم درستی است.

خبر مرگ باید به تدریج و در جمع به نزدیکان داده شود. همدلی کمک می‌کند تا غم فراق بهتر تحمل شود.

جلوگیری از ابراز هیجانات و گریه کردن افراد صحیح نیست؛ باید اجازه دهیم تا فرد هیجانات خود را بروز دهد.

باید اجازه داد فرد داغدیده جنازه عزیز خود را مشاهده کند و مرگ عزیز خود را به صورت واقعی پذیرا شود. در صورت شدت دلخراش بودن، آن بخش از جنازه‌ که جلوه مناسب‌تری دارد به وی نشان داده شود. عدم مشاهده جنازه عزیز می‌تواند منجر به باقی ماندن در مرحله انکار و عدم پذیرش مرگ عزیز از دست رفته شود. نمی‌دانم این اتفاق در جریان خاكسپاری هم‌شهری‌ها و آتش‌نشانان مورد توجه قرار گرفته است یا خیر؟

باید اجازه دهید فرد داغدار در کنار دیگر بازماندگان قرار گیرد. از دور کردن وی از حادثه باید پرهیز کرد. قرار گرفتن در میان جمعی که درد مشترکی دارند می‌تواند کمک موثری باشد.

وسایل قابل استفاده و لباس‌های باقیمانده از متوفی را می‌توان در اختیار فرد داغدار قرار داد. جدا کردن وی از این اشیاء و تصاویر متوفی موجب تشدید واکنش می‌شود.

دیدار از محلی که عزیزان فرد در آن محل فوت شده‌اند، از اهمیت زیادی برخوردار است. بهتر است داغدیدگان این کار را به صورت گروهی انجام دهند و در همان زمان نیز نوعی مراسم یادبود برگزار شود. این امر به ایشان اجازه می‌دهد بار دیگر به متوفی نزدیک شده و همبستگی خانواده را تجدید می‌کند.

توسل به باورهای دینی، برپایی مراسم‌ مذهبی و دعا می‌تواند در آرام کردن فرد داغدار نقش بسزایی ایفا کند. شرکت در مراسم تشییع جنازه و عزاداری در طی کردن فرایند طبیعی سوگ موثر است. در صورتی که با وجود تمام این تمهیدات، واکنش سوگ رفع نشد یا وقتی در فرد سوگوار، نشانه‌ها و علائم زیر دیده شود، باید زودتر برای کمک‌های تخصصی به متخصصان بهداشت روان مراجعه کرد: فقدان یا تاخیر سوگ، افسردگی بعد از گذشت ۲ ماه از فقدان عزیز از دست‌رفته همراه با احساس گناه نامتناسب و احساس بی‌ارزشی و کندی روانی- حرکتی بارز، وجود افکار خودکشی، همانندسازی با شخص فوت شده به طوری که شخص بازمانده معتقد باشد که مرده است، وجود توهمات شنوایی مداوم، روی آوردن به مواد مخدر، الکل یا خوددرمانی با دارو و بیش از حد معمول و به شکلی افراطی خود را به کار و فعالیت مشغول کردن.

کد خبر 361227

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha