فاطمه مادري36ساله است كه با وجود بيماري و مشكلات مالي فراوان همچنان تلاش ميكند كه سكاندار زندگي خود باشد و سعي ميكند تا همچنان اميدوار باشد. هرچند كه خود و پسر 12سالهاش روزبهروز شرايط سختتري را تجربه ميكنند اما اين مادر با وجود بيماري سنگين همچنان به آينده بهتر اميدوار است.
- مهمان ناخوانده به زندگيمان آمد
يك صبح هرچه تلاش كردم نتوانستم از جايم بلند شوم، مادر و خواهرم به خانهام آمدند و مرا نزد پزشك بردند. دكترها حدس ميزدند كه سرطان حنجره داشته باشم. بعد از پرداخت هزينه معاينههاي مكرر ديگر توان پرداخت براي آزمايشهاي تخصصي را نداشتم كه در آخر پدرم با هر زحمتي كه بود هزينه انجام آزمايشهاي تخصصي را جور كرد. معلوم شد كه به بيماري لوپوس دچار شدهام. ابتدا چيز زيادي از اين بيماري نميدانستم. كمكم بيماري لوپوس به خوبي خودش را به من شناساند؛ ابتدا كليههايم از بين رفتند و بعد پاهايم نابود شدند. در عرض يك سال 2 بار عمل جراحي انجام دادم تا توانستم لگنام را تعويض كنم. به حالتي دچار شدم كه اميرحسين پسر 12 سالهام براي حمام كردن به كمكم ميآمد. حالا با گذشت 5 سال بيشتر با اين بيماري آشنا شدهام، ميدانم كه استرس و نور آفتاب حالم را بدتر ميكند اما چه فرقي ميكند وقتي نميتوانم توصيههاي پزشكان را انجام دهم! همين شد كه داستان به همينجا ختم نشد. در عرض زمان كوتاهي با انجام ام.آر. آي معلوم شد، دستها و زانوهايم هم سياه شدهاند. پزشكان گفتند كه بيماري خيلي زودتر از معمول پيشروي كرده است و بايد بيشتر از خودم مراقبت كنم. گفتند برو تا هر زمان كه توانستي با درد دست و زانوهايت بساز. هر وقت كه ديگر تاب نداشتي، دوباره بايد هزينه را پرداخت و عمل كني.
- تصادف همهچيز را سخت كرد
پدرم كارمند بانك مسكن بود. 15سال پيش تصادف كرد و دوتا پاهايش قطع و از آن زمان از كار افتاده شد. براي تعويض استخوان پاهايم 35ميليون تومان پول لازم داشتيم، پدر توانست ضامنم شود و در ازاي پرداخت ماهانه 600 هزارتومان، 20ميليون تومان وام بگيرد. 5ميليون تومان را هم به خاطر نامهاي كه از بيمارستان نزد وزير بهداشت برديم، بخشيدند و بقيه را هم دوباره پدرم به هر زحمتي بود، جور كرد. او از كارافتاده است به سختي ميتواند هزينه زندگي مادر و برادرم را جور كند. تأمين كرايه خانهام كه قوز بالاي قوز است چه برسد به اينكه ماهي 600 هزار تومان پرداخت كند. مادرم هم بيمار است و يكي از برادرهايم كار ميكند تا بتواند هزينه درمان مادرم را پرداخت كند.
- كاش سرپناه داشت
اميرحسين تنها 12سال دارد. او از ابتدا زندگياش با شرايط سخت را شروع كرد. از كودكي با پدر، پدربزرگ و عموهاي معتاد همخانه شد و در ادامه هم زندگياش با فقر و بيماري من عجين شد. بعد از اينكه خانهمان را از پدرش جدا كرديم، بيشتر بيمارستان بودم و اغلب همراه من در بيمارستان بود، گاهي هم خانه مادرم ميماند. همه سعيام را كردم تا كمي هم كودكي كند اما موفق نشدم، حتي خيلي قبلها او را نزد روانشناس بردم تا شايد كمكش كند تلخي زندگي را كمتر حس كند. درست است كه شاد نيست اما خدا را شكر پسر سر به راهي است. او تنها اميد من است و آرزو دارد تا بتواند در آينده كار كند و خرج درمان من را بدهد. شايد باورتان نشود اما يكي از بزرگترين انگيزههايم براي كار پيدا كردن و كسب درآمد اين است كه بتوانم هزينه كلاس زبانش را تأمين كنم. دلم نميخواهد با اين سن و سال سر كار برود. هيچگاه فراموش نميكنم كه من را معرفي كردند تا خانم دكتري كمي در هزينه درمان كمكم كند اما به من گفت: پسرت را بفرست دستفروشي تا هزينه زندگيتان تأمين شود. شايد اين خانم دكتر هيچ وقت درك نكرد كه با اين حرف چقدر قلب من را به درد آورد. من در فكر تأمين هزينه تحصيل او هستم نه كسب درآمد از طريق فرزند 12سالهام! در اين راه حاضرم هركاري بكنم تا تنها اميد زندگي من با اين سن و سال دستفروش نشود و آرزوهايش بر باد نرود.
- دوست دارم بليت فروش شوم
هركاري كه به ذهنم رسيد، انجام دادم تا بتوانم كاري پيدا كنم. دكتر ميگويد بايد كار راحتي داشته باشم در حد تلفن جواب دادن و اينجور كارها. ديپلم دارم اما هنوز موفق نشدهام كار پيدا كنم تا هزينه اوليه زندگي و درمان و اجارهخانهام را تأمين كنم. براي گذران زندگي، ترشي درست ميكنم. اين كار برايم سخت است. روزي كه بايد دبههاي ترشي را حمل كنم، تا 3 روز بعد درد دارم و بهخودم ميپيچم. بليت فروشي در مترو بهترين كاري است كه آرزو ميكنم برايم جور شود؛ ميگويند حقوقش خوب است و بيمه هم ميكنند. اگر بيمه داشته باشم ميتوانم هزينه درمانم را تا حدودي پرداخت كنم.
- اعتياد زندگيمان را سوزاند
پدر اميرحسين اعتياد شديدي داشت، ما در خانه پدرشوهرم كه او هم اعتياد داشت زندگي ميكرديم. مادر شوهرم هم 15سال پيش همسرش را ترك كرد و به اهواز نزد خانوادهاش رفت تا در آنجا با آسايش بيشتري زندگي كند. پدر اميرحسين توانايي مراقبت از او را ندارد. هر دو برادرشوهرهايم هم معتاد هستند و حتي يكي از آنها سالهاست كه ناپديد شده است. پدر اميرحسين سالهاست كه درآمدي ندارد و اين خانواده تنها با حقوق بازنشستگي پدرشوهري كه خود نياز به تأمين هزينه اعتيادش دارد روزگار ميچرخانند. در آن زمان خودم را به هر دري زدم تا شايد بتوانم زندگي بهتري براي فرزندم مهيا كنم. يكي از دوستانم گفت كه بهزيستي كمكم ميكند اما آنجا هم گفتند تا وقتي از همسرت بهطور كامل جدا نشدهاي نميتوانيم كمكي بكنيم. با اينكه مدتهاست با پسرم در خانهاي ديگر زندگي ميكنيم هنوز هم موفق نشدهام طلاق بگيرم.
- خانهمان هوا ندارد
ما جزو خانوادههاي بدسرپرست محسوب ميشويم. تنها گهگاهي بن خريد به ما ميدهند اما از همين طريق بعد از عمل با هر زحمتي بود 3ميليون از شهرداري وام گرفتم تا خانهاي اجاره كنم كه سرويس بهداشتياش داخل باشد. بدون كليه سالم حتي اگر ميخواستم هم نميتوانستم هميشه سرما را تحمل كنم. خانهام زير زمين است، حتي هواي مناسبي هم ندارد. تأمين اجارهخانه برايم دشوار است. بايد ماهانه 355تومان اجاره بدهم.
با هزينه يارانه خودم و اميرحسين و پولي كه از طريق ترشي درست كردن و پياز سرخ كردن بهدست ميآورم، تأمين اين مبلغ برايم خيلي سخت است. هزينه درمانم هم كه نميگذارد نفس بكشم. تازه دكتر گفته بايد داروهاي ضدافسردگي هم مصرف كنم كه نميتوانم اين داروها را تأمين كنم.
- شما چه ميكنيد؟
عضلات دست و پاي فاطمه به دليل بيماري در حال از بينرفتن است و او هزينه درمان آن را ندارد . شما براي كمك به او چهميكنيد؟ نظرات و پيشنهادهاي خود را به 30003344 پيامك كنيد يا با شماره تلفن 84321000 تماس بگيريد.
نظر شما