دوشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۵ - ۰۸:۲۸
۰ نفر

همشهری دو - محمود قلی‌پور: نیازی نیست زمستان تمام شود تا بگویم: «بهار شده و روز نو». نه، حاجت به تقویم نیست.

دستفروشی

همين كه اسفند از راه برسد و كمي هوا از سرما بيفتد و دستفروش‌هاي خيابان انقلاب نخستين تشت ماهي قرمز را روي زمين بگذارند، يعني بهار آمده است.

بهار كه مي‌آيد، يكي مي‌گويد: «الان وقت خريد نيست». اما يكي ديگر مي‌گويد: «سال نو يعني لباس نو». اصلاً آمدن بهار هميشه همينطور پرشايعه و متضاد است. تضاد بد كه نه، تضاد خوب. مثل اينكه دسته‌جمعي سركوچه منتظر آمدن مامان‌بزرگ باشي. بعد وقتي نخستين ماشيني كه از آن سر كوچه نمايان شد، يكي بگويد: «عزيز اومد» و يكي ديگر بگويد: «نه، عزيز نيست». بعد ماشين بيايد و از محل ايستادن ما رد شود و يا بايستد. بهار اينگونه جانش به اسفند گره مي‌خورد. هم نيامده و هم نشانه‌هاي آمدنش در تمام شهر پيداست. اصلاً نمي‌دانم، چشم‌هاي ما و نگاه‌مان تغيير مي‌كند يا كوه‌ها. كوه، همين كوهي كه سرت را برگرداني مي‌بيني، مي‌شود يك كوه ديگر. شفاف‌تر مي‌شود. اگر كسي بگويد كه از دل زمستان كه رد شويم، آلودگي كم مي‌شود، حتما سرم را به نشانه تأييد تكان مي‌دهم اما راستش توي دلم مي‌گويم: «كاهش آلودگي نه. بهار، كوه را زيبا كرده است». حتما شما هم ديده‌ايد كه لباس‌ها هم رنگي‌تر مي‌شوند يا شايد بگوييد هميشه مردم همينگونه لباس مي‌پوشيدند و من حواسم به اين چيزها نبود.

مادربزرگ تعريف مي‌كند كه در زمان‌هاي قديم، وقتي اسفند از راه مي‌رسيد همسايه‌ها «درب خانه باز» مي‌شدند؛ يعني درهاي خانه‌ها باز مي‌شد و همه همسايه‌ها مي‌شدند يك خانواده. اگر خانه‌اي خانه‌تكاني بود، يقينا آن خانواده شام و ناهار را مهمان همسايه‌اي بود. مادربزرگ تعريف مي‌كند كه خوشحالي رسيدن اسفند به كوچه‌شان كم از نوروز نبود. مي‌گفت: «همين مادر بزرگ سعيد، رفته بود حج و برگشتنش مصادف شده بود با ايام نوروز، همه اهل كوچه جمع شده و خانه‌اي برايش تكانده بودند كه نظيرش را نديده بودم. وقتي برگشت و خانه را ديد، گفت: خواسته بودم براي بستگانم توي مسجدالحرام دعا كنم، تا مي‌رفتم اسم ببرم از خانواده، نام همسايه‌ها به زبانم مي‌آمد». مادربزرگ مي‌گويد: «اسفند، آدم‌ها را به هم نزديك مي‌كند. خيلي صميمي كه مي‌شوند و يكدل، نوروز مي‌شود».

هنوز اسفند است و يكي از همسايه‌ها دارد مي‌رود سفر. مي‌گويد: «مرخصي گرفتم، گفتم تا اسفند است برويم بگرديم». دلم مي‌خواهد دستمال بردارم و بروم اقلا ‌دَرِ خانه‌اش را تميز كنم. جلوي دَرِ خانه را آب و جارو كنم. ما كه «درب خانه باز» نيستيم اما مي‌توانيم «درب دل باز» باشيم.

کد خبر 364146

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha