اما اگر چند لحظه کلاه خودمان را قاضی کنیم و عوض فکر کردن به فرصتهای ازدسترفته و کتابهای خاک خورده و پول بر باد رفته و بعضاً مارکهای گران لباس و کیف و کفش و عینک فکر کنیم، درمییابیم که هزینه عضویت در یک کتابخانه فقط به اندازه ناهار 3 روزمان است و متوجه میشویم کتاب خواندن و کتاب خریدن اولویت چندم زندگی ماست و اینگونه بعضی امور برایمان روشن میشود.
اینکه حقیقتاً در فرهنگ ایرانی ما، در فرهنگ مصرفگرای ما چقدر کتاب خواندن جا دارد؟! وقتی که برای کودکانمان انواع و اقسام اسباببازیها با قیمتهای مختلف را خریداری میکنیم، وقتی فقط هزینه یک عروسک ساده و معمولی فرزندمان 10برابر قیمت یک کتاب است، وقتی او را برای انجام دادن کارهای خوب و شایسته تشویق به خریدن عروسک و هواپیما و قطار میکنیم و نه کتاب، چه توقعی است که در نوجوانی و جوانی علاقهای به کتاب خواندن نشان دهد و از مدرسه گریزان نباشد؟ مگر نه این است که ساختمان شخصیت هر فردی در دوران کودکی پایهریزی میشود؟!
اما به بزرگسالانمان هم چندان امیدی نیست، چرا که عادت کردیم که بگوییم و بشنویم که پول دادن بابت کتاب ریختنش در جوی آب است. اینکه این همه کتاب در مدرسه خواندیم و آخرش چه شد؟ اینکه افتخارمان به اموری است که با یک اتفاق ساده نابود میشوند و نهایتاً اینکه در جهاز کمتر دختری به همراه اجاق گاز و یخچال و انواع و اقسام وسایل رفاهی زندگی که هر چند سال یکبار هم سراغش نمیرودو به کارش نمیآید چند کتاب پیدا میکنید.
در میان قشر متوسط جامعه نیز اوضاع بر همین منوال است، چرا که در فرهنگ ما در هر شرایطی که باشی خواندن و خریدن کتاب اولویت آخر را از آن خودش کرده است.فرقی نمیکند در چه قشر و طبقهای باشید، فرقی نمیکند در چه سنی باشید و فرقی نمیکند تیراژ کتاب چند هزار نسخه باشد، قانون ممیزی و عملکرد ناقص وزارت ارشاد هم دلیل کتابخوان نبودن ما نیست اگرچه اینها نیز مؤثر است. اما مهمترین دلیل، نداشتن فرهنگ کتابخوانی است.
اینکه به ما در دوران دبستان آموزش داده نشده کتاب بخوانیم یا حداقل کتاب خوب بخوانیم، هیچگاه به داشتن کتاب یا گرفتن کتاب به عنوان هدیه تشویق نشدیم.واحدی به اسم «چگونه کتاب خواندن» در برنامه درسیمان وجود نداشته است و در هیچ مقطع سنی، شرایطی مهیا نشده که کتاب مخصوص و مفید و خوب آن دوران معرفی، خریداری و در اختیار دانشآموزان قرار گیرد. نمیتوان بیانصافی کرد و همه تقصیرها را به گردن وزارت ارشاد و قیمت گران کتاب و مافیای چاپ و غیره انداخت، اگر چه اینها همه دلایلی بر کتاب خوان نبودن ماست ولی دلیل اصلی نیست چرا که بودند کسانی که کار میکردند تا کتاب بخرند، پس نمیتوان بهانه آورد و از معرکه گریخت.
نمیتوان همه تقصیرها را به گردن دیگران انداخت، گاهی اوقات بهتر است برای بهبود شرایط از خودمان شروع کنیم. تجربه ثابت کرده است زمانهای بیاستفاده، هزینههای اضافی و کتابهای خوب ارزان و... بسیار زیاد است. فقط کافی است مطالعه برای ما در اولویت حداقل دوم یا سوم قرار گیرد، فقط کافی است کتاب خواندن روزانه را برای خودمان عادت کنیم شبی یک ساعت به هیچ جا برنمیخورد.