احمد غلامی . سردبير در ستون سرمقاله شرق با تيتر«روحانی چگونه تغيير كرد» نوشت:
سیاستمداران مردم را میسازند و مردم سیاستمداران را. بیشک این اثرگذاریها آنی نیست و آنی هم از بین نخواهد رفت. هشت سال ریاست احمدینژاد بر دولت نهم و دهم، تأثیر بسیاری بر رفتار مردم و حتی بوروکراسی دولتی داشته است. شاید بارزترین این آثار ترویج دروغ، ابتذال و اعتمادبهنفس کاذبی بود که در این سالها سطوح مختلف جامعه را فراگرفت. اگر مردم در انتخابات ٩٢ برای گریز از سایه جنگ به روحانی رأی دادند، در انتخابات ٩٦ به خودشان رأی دادند. این رأی تسویهحساب مردم با مردم بود. میتوان گفت نزديك به ٢٤ میلیون رأی به روحانی، رأی آگاهانه برای گریز از کذب و مروجان این باور بود که صرفا با داشتن اعتمادبهنفس و تکیه بر برخي جريانها میتوان دست به هر کاری زد و حتی بر جایگاه ریاستجمهوری نشست. دوره اول ریاستجمهوری حسن روحانی با همه کموکاستیهایش این خصیصه را داشت که تا حدی تأثیر مخرب فرهنگ احمدینژادی را از ذهن و زبان مردم پاک کند و آنان را وادارد تا با درایت و سختگیری درباره سرنوشتشان تصمیم بگیرند. از این منظر، این قريب ٢٤ میلیون رأی که شاید میتوانست بیش از این هم باشد رأی مردم به خودشان است.
رأی نَه به گذشته و تجربه تلخی که از سر گذراندهاند، تجربهای که بهای سنگینی برای آنان داشت. مردم صحت این گفته احمد شاملو که «ملت ما حافظه تاریخی ندارد» را چندینبار نقض کردهاند. نقضی که به مذاق احمد شاملو خوش میآید و اصلا انگار او قصد داشته تا مردم را به این باور برساند که نباید گذشته خویش را به دست نسیان سپرد: «آه ای یقین یافته بازت نمینهم!» امیرپرویز پویان نظریهای دارد که از فرط استفاده دیگر به ضربالمثل میماند: چریک موتور کوچک است، مبارزه میکند تا موتور بزرگ، همان توده مردم را آگاه کند و به کار بیندازد. قیاسِ رابطه رئیس دولت و ملت بر مبنای این ایده نیز چندان دور از ذهن نیست، ایدهای که به طرزی دیگر در انتخابات اخیر عینیت پیدا کرد. در غیابِ ناگزیر نهادهای مدنی کارآمد و تحدید جریانهای روشنفکری مولد فکر، رئیس دولت، نقش موتور کوچکی را ایفا میکند که میتواند موتور بزرگ را روشن کند یا برعکس مردم موتور کوچکی هستند که میتوانند موتور دولت را به کار بیندازند، با این تفاوت که اینجا دیگر معنای مبارزه در «ایده» استحاله یافته است. دولتی که ایده دارد، میتواند مردم را به خیزش وادارد و مردمی که ایدهای در سر میپرورانند بهقدر امکان دولت خودشان را بر میسازند. اگر این دوگانه را به دولتهای قبل تعمیم دهیم، شورانگیزترین این نوع رابطه را بین دولت اصلاحات و مردم پیدا خواهیم کرد. نقطه تلاقی شور و خِرد. از اینرو، هنوز که هنوز است روایت نوستالژیک دوم خرداد دل مردم را به تپش میاندازد و بهرغمِ افتوخیزهای جریان اصلاحات هنوز از محبوبیت رئیس آن دولت کاسته نشده است. سال ٩٢ دولت تلاش کرد، موتور بزرگ؛ مردم را، بعد از هشت سال سرخوردگی در دوران احمدینژاد به کار بیندازد. ایده روحانی بازگشت به «دیپلماسی» بود، بازگشت به خرد. ایدهای که در میان انبوهی از بیخردیهای دولت احمدینژاد به هدف خورد و مردم را پای صندوقهای رأی کشاند تا کشورشان را از هرجومرج و سایه جنگ نجات دهند. در انتخابات سال ٩٦ ایده دولت روحانی «به عقب بازنمیگردیم» بود. ایدهای که توانست با یادآوری گذشته پرهزینهای که مردم پشت سر گذاشتهاند، آنان را به این باور برساند که رأی به حامیان احمدینژاد تکرار تلخ اشتباهات گذشته است.
ایده «به عقب بازنمیگردیم» مردم را به اجماع رساند تا پای صندوقهای رأی بیایند و از یک اشتباه تاریخی دیگر جلوگیری کنند. اما آنچه مهم بود، تغییر محسوس خود روحانی در دوره تبلیغات انتخاباتی بود. مردم او را به این باور رساندند که منش سیاسی روحانی دیگر آن انرژی و کارایی لازم را ندارد تا جامعه را به تحرک وادارد. اگر روحانی اعتمادِ مردم را میخواهد باید همانگونه که مردم او را باور کردند او نیز مردم را باور کند. در هنگامه مبارزات انتخاباتی، حسن روحانی هر روز بیش از پیش تغییر میکرد، از اینرو در هر سخنرانی مطالبات معوق مردم و حتی رؤیاهایشان از دهان او شنیده میشد. گویا این روحانی نبود که حرف میزد، مردم بهجای او سخن میگفتند. روحانی بعد از پیروزی نیز در سخنرانی خود در همایش ستادهای تبلیغاتیاش صدای مردم بود. بیتردید او دیگر روحانی نماینده مجلس سالهای ٥٩-٧٩ نبود یا دبیر شورای امنیت ملی و حتی روحانی سال ٩٢، مردی مصلحتاندیش که با احتیاط و محافظهکاری حرف میزد و گام برمیداشت. روحانی ٩٦ موتور کوچکی است که موتور بزرگ را روشن ساخته و خود به سیطره آن درآمده است. موتور کوچکی که در دل موتور بزرگ حذف و ادغام شد. ایده «به عقب بازنمیگردیم» اینک به صدای مردم تبدیل شده و بعید است مردم بگذارند روحانی نیز به عقب، به جایی که شاید در آنجا احساس آرامش و امنیت بیشتری میکرد بازگردد، هرچند که در رفتار او تمایلی به عقبگرد دیده نمیشود. انتخابات ٩٦ حاوی دو نکته اساسی بود.
اول اینکه ایدههایی که رئیسی و قالیباف بهکار گرفتند، دیگر نمیتواند مردم را برانگیزاند. دوم آنکه روحانی و اصلاحطلبان میدانند بخش قابلتوجهای از مردم هنوز به دلیل تنگناهای اقتصادی در موقع لزوم به کسانی که نگران معیشت آنان هستند، آری خواهند گفت. فارغ از اینکه این ایدهها جعلی یا اصیل باشد، این نکته محرز است که اگر جریانی توجه جدی به فرودستان جامعه داشته باشد با قدرت به پیروزی خواهد رسید. خوشاقبالی روحانی این بود که رئیسی و قالیباف کپی برابر اصل احمدینژاد بودند و در پی جعل ایدههای جعلی او. پس صدای مردم تا زمانی از گلوی دولت دوازدهم شنیده خواهد شد که وضعیت زندگی فرودستان جامعه تغییر جدی کند. این باور غلطی است که مردم بین افزایش یارانهها و توسعه سیاسی و دموکراسی دومی را برگزیدهاند. مردم میخواهند با حفظ وضعیت موجود، ایدههای جعلی را پس بزنند و با دستکاری موتور دولت به آن جهت درست و شتابِ بیشتری بدهند تا خواستهها و رؤیاهايشان را محقق سازند. اگر دولت روحانی در این کار مردم را از خودش ناامید کند، بعید است در ١٤٠٠ مردم فرصتی دوباره به اصلاحطلبان بدهند.
- كدامها با هم پيروز ميشوند؟
روزنامهاعتماد در ستون سرمقالهاش نوشت:
يك نفر پيش از انقلاب دوست داشت كه به عنوان فردي مبارز شناخته شود، در حالي كه اصلا اهل مبارزه نبود، ساواك هم ميدانست كه او اهل مبارزه و كاري جدي نيست، لذا كاري به او نداشت. او خيلي ناراحت بود كه ساواك چرا دستگيرش نميكند، تا اينكه يك بار در جريان اعتصابات پليس دو نفر از دانشجويان را دستگير كرد و به سمت نيروهاي خود برد. اين فرد فرصت را مغتنم شمرد و فوري خود را به وسط دو دانشجوي دستگيرشده رساند و از پليس پرسيد ما سه نفر را كجا ميبريد؟ حالا قضيه حاكمان عربستان شده كه با كلي هزينههاي سرسامآور كه يك قلم آن چندصد ميليارد دلار خريد نظامي از ايالات متحده است، نشستي را در عربستان برگزار و تعدادي از روساي حكومتهاي كشورهاي اسلامي را دعوت كردند و ترامپ را به عنوان نخستين سفر خارجي او با رشوه كلان آنجا آورده و بعد در بيلبوردهاي خيابان نوشتهاند كه ما با هم پيروز ميشويم. در واقع خودشان براي خودشان پپسي باز كرده و وسط دعوا نرخ تعيين كردند و عربستان را در كنار ايالات متحده قرار داده و اعلام كردند كه ما با يكديگر پيروز ميشويم و ايالات متحدهاي كه رييسجمهورش شهره به نوعي از نژادپرستي ضداسلامي و ضد هر جاي ديگر است، حالا آقاي شيخ سلمان خودش را در كنار او با ضمير ما خطاب كرده است! اگر بخواهيم به دقت درباره جهان عرب سخن بگوييم هيچ اتفاقي بهتر از اجلاس مذكور كه بدترين رييسجمهوري امريكا را آوردند و شرافت ملي خود را تمام و كمال پيش او قرباني كردند، بيانگر اضمحلال جامعه عربي و شكست جنبش بهار عربي نيست.
رويدادهاي ليبي، سوريه و يمن و حتي بازگشت نظاميان به قدرت در مصر را ميتوانيم عوارض آن اتفاقات مشهور به بهار عربي بدانيم. اينكه وقتي تحول ناگهاني رخ ميدهد پيشبيني اتفاقات پس از آن قدري سخت است و همه اينها را ميتوان به غيرمنتظره بودن حوادث پس از بهار عربي ربط داد و تا حدودي آنها را طبيعي شمرد. ولي اجلاس عربستان و سرتعظيم فرودآوردن رهبران جوامع عرب جلوي رييسجمهور نژادپرست ايالات متحده بدترين حادثهاي بود كه ميتوانست آخرين ميخ را بر تابوت بهار عربي بزند. احساسي كه از اين رخداد به يك شهروند عرب يا جوانان جوامع عربي دست ميدهد، بسيار ناراحتكننده است. اينكه پس از بهار عربي و نيز در شرايطي كه اظهارات ترامپ موج احساسات ضدامريكايي را در جوامع اسلامي ايجاد كرده است، چگونه ميشود كه حكومتهاي عربي تا اين حد اعتبار و استقلال خود را هر چند كم باشد به صورت آشكار به حراج بگذارند؟
مشكل مردم و جوانان عرب فقط اين نيست كه شاهد چنين نشستي باشند، بلكه مشكل واقعي آنان وقتي آغاز ميشود كه ميبينند همزمان با چنين نمايشهاي خفتآوري، در ايران آرامترين يا حتي رقابتيترين انتخابات برگزار ميشود و بيش از ٧٣ درصد مردم واجد حق راي به پاي صندوقها ميروند و ...
هيچ نيازي هم ندارند كه قربان صدقه قدرتهاي غربي و بزرگ بروند يا براي تامين امنيت خود به آنان از طريق انعقاد قراردادهاي كلان نظامي رشوه پرداخت كنند. جوانان عرب وقتي كه ميبينند رژيمهاي آنان شديدترين حملات را عليه ايران دارند و در عين حال از ايالات متحده پيروي ميكنند، چه احساس بدي خواهد داشت؟ ترديد نبايد داشت كه ادامه اين وضع ميتواند بحران جديدي را در جوامع عرب دامن بزند و در كنار آن قدرت ناشي از مردمسالاري را در ايران به عنوان پديدهاي جذاب براي نسل جديد اين جوامع معرفي كند. تاثير قدرتي كه ايران از طريق توسعه مردمسالاري پيدا ميكند به داخل كشور و نيز در مقابل كشورهاي قدرتمند غربي محدود نميشود بلكه قدرت دموكراسي و مردمسالاري بهگونهاي است كه نزد بسياري از ملتها نيز احترامبرانگيز خواهد بود و همين احترامبرانگيزي است كه منشأ ثبات و قدرت كشور ميشود. بنابراين شعار «ما با هم پيروزيم» به معناي واقعي برازنده حكومت و مردمي است كه انتخابات را به عنوان فصلالخطاب اختلافات و نيز رسيدن به قدرت برگزيدهاند. «ما با هم پيروزيم» مصداق رفتار كساني است كه در صفهاي بلند راي و در كنار يكديگر با آرامش قرار دارند تا خود را از طريق صندوق راي وزنكشي كرده و از اين روش به اداره امور بپردازند. چنين مردمي با يكديگر خواهند بود و پيروز نيز ميشوند البته تا هنگامي كه به اين شيوه پايبند باشند و صندوق راي را محترم شمارند.
- راهبرد رهبری اعتدال روحانی، اقبال ملی
سیدرضا صالحی امیری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در ستون سرمقاله روزنامه ايران نوشت:
حماسه بیست و نهم اردیبهشت و حضور حداکثری مردم در انتخابات بیانگر این واقعیت است که جامعه ایران صندوق رأی را بهعنوان بهترین و مطمئنترین شیوه برای بیان خواستهها و طرح مطالبات به رسمیت شناخته است.
بر این اساس ما در سالهای اخیر شاهد حضور آگاهانه مردم در فرآیند انتخابات از زمان شکلگیری فضای انتخاباتی و آرایش نیروها
و دستهبندی گروهها تا ایام تبلیغات و روز رأیگیری و پس از آن هستیم. به همین خاطر معتقدم جامعه ایران در آستانه ورود به سده جدید و با پشت سر گذاشتن انبوه تجارب در یکصد سال اخیر از وضعیت احساسی گذر کرده و به انتخاب آگاهانه رسیده است.
در چنین فضایی است که رفتار و گفتار آقای دکتر روحانی به خواست اکثریت جامعه نزدیکتر میشود و مردم به رغم همه فضاسازیها و فریبها و وعدهها، سخنان دکتر روحانی را باورپذیرتر تشخیص میدهند. از اینرو باید گفت گفتمان دکتر روحانی منطبق با باور عمومی جامعه بود؛ نکتهای که در گفتمان رقبای ایشان غایب بود و با وجود وعدههای فریبنده و قابل توجه، عاری از عنصر باورپذیری بود. البته نباید از این مهم غافل بود که گروههای بسیاری در متن جامعه حامل پیام دکتر روحانی بودند. زبان مشترک آقای روحانی با جوانان، زنان، اقوام، اصحاب فکر و فرهنگ، دینداران واقعی، کارگران و کشاورزان و همه و همه زبان تکریم و تقویت منزلت ایرانیان از هر قوم ونژاد و دسته بود.
نقش راهبردی رهبر انقلاب در فراهم آوردن بستر یک انتخابات شکوهمند، غیر قابل انکار است. رویکرد داهیانه رهبری در اعلام مواضع و ایجاد فضایی که اجازه کمترین سوءاستفاده به رقبا در فرآیند انتخابات نداد، در واقع اطمینان و اعتماد را در متن جامعه جاری و ساری نمود. سخنرانیهای ایشان در ایام انتخابات بویژه در چهارشنبه قبل از روز رأی گیری، آرامش بخش و اعتماد آفرین بود و انتخابات را به جشن بزرگ ملت تبدیل کرد. همین امر موجب شد تا افراد قابل توجهی که تصمیم به مشارکت نداشتند، بر تردیدها غلبه کنند و شاهد سیل جمعیت به سوی صندوقهای رأی تا پاسی از شامگاه 29 اردیبهشت باشیم.
از سوی دیگر مردم در گفتمان روحانی، صداقت و صراحت را یافتند و باور کردند. عملکرد دولت روحانی، مردم را به این باور رسانده بود که دولت در همه حوزهها تا آنجا که میتوانسته و اختیار داشته، کارها را پیش برده و کوتاهی نکرده است. همچنین مردم پذیرفتند که این دولت در برابر کوتاهیها و قصورات، توجیه گر نبوده و هر جا اشکالی وجود داشته آن را با مردم مطرح و در صدد جبران بر آمده است. امری که در رفتار دولت گذشته وجود نداشت.
از دیگر عوامل پیروزی بخش انتخابات اخیر نقش آفرینی مسئولانه و متعهدانه اقطاب سیاسی بویژه رئیس دولت اصلاحات بود که سهم عمدهای در ترغیب مردم داشتند و نیز یادگار گرانقدر امام(ره)، آیتالله سیدحسن خمینی، حجتالاسلام والمسلمین ناطق نوری و همین طور نقش روشنگرانه و همدلانه آقای دکتر جهانگیری که در برابر تخریب رقبا جوانمردانه ایستاد و تمام قد از دولت دفاع کرد. باید از همه دست اندرکاران انتخابات بویژه وزارت کشور، شورای نگهبان، نهادهای امنیتی و انتظامی تشکر کرد که با عملکرد خود مردم را به صحنه آوردند و بر عزت و اقتدار این کشور و این مردم فهیم و آگاه افزودند. پیروز انتخابات دوازدهم همه مردم ایران هستند که با انتخاب درست خود مسیر پیشرفت و توسعه کشور را هموار کردند. در این مسیر نیازمند همراهی و همگامی همه نیروهای دلسوز هستیم تا «دست در دست هم دهیم به مهر/ میهن خویش را کنیم آباد.»
- رمزگشایی از تبلیغات علیه قطر
روزنامه كيهان در ستون سرمقاله اش نوشت:
جنجالی که طی چهار روز گذشته در میان مقامات و رسانههای سعودی، مصر، بحرین و امارات علیه قطر راه افتاده است در واقع ماهیت سفر ترامپ به عربستان و نیز ماهیت اجلاسی که در روزهای شنبه و یکشنبه هفته پیش در ریاض برگزار شد برملا کرد. چه کسی است که نداند قطر از نظر وزن سیاسی و سابقه در موضوعات بنیادی در نقطه مقابل آمریکا و عربستان قرار ندارد تا حجم تبلیغات عظیمی که این روزها از سوی مقامات کشورهای یاد شده متوجه آن شده است، توجیهی داشته باشد. اما اظهارات امیرقطر که در آن گفته شده بود تشدید تنش منطقهای علیه ایران دور از عقلانیت است، از آنجا که اولین نشانههای شکاف در ائتلاف ضدایرانی را برملا کرد اهمیت ویژه دارد و این راز حمله گسترده به قطر میباشد. در این خصوص گفتنیهایی وجود دارد:
1- از زمان روی کار آمدن دونالد ترامپ، ادبیات مقامات سعودی علیه ایران به نحو محسوس و روبه تزایدی تندتر شده است. در این بین مقامات سعودی و به خصوص محمدبن سلمان ولیعهد و وزیردفاع و عادلالجبیر وزیر خارجه سعی کردهاند تا از سیطره مطلق صهیونیستها بر دونالد ترامپ و اعضای دولت او استفاده کرده و آمریکا را به در پیش گرفتن سیاستهای تندتر علیه ایران متقاعد نمایند. یک هفته پیش از سفر رئیسجمهور آمریکا به ریاض، محمدبن سلمان در مصاحبه با شبکه امبیسی اظهار امیدواری کرد که مقامات واشنگتن «متوقف کردن ایران» را در کانون سیاستهای خود در منطقه قرار دهند. پاسخهای اولیه مقامات آمریکایی به وضوح از پذیرش درخواست سعودیها حکایت میکنند. جیمز متیس وزیر دفاع آمریکا که دو هفته پیش از ترامپ به ریاض آمده بود پس از نشست با مسئولان ارشد سعودی گفت آمریکا به هر نقطهای از منطقه که چشم میدوزد ایران را در مرکزیت و مسئول مشکلات آن میشناسد. عادلالجبیر ضمن استقبال از موضع متیس گفت عربستان در صف مقدم کشورهایی ایستاده که با نفوذ ایران در منطقه مقابله میکند. با این وصف این سوال مطرح میشود که آیا باید شاهد شکلگیری تنشهای جدیدی علیه ایران با محوریت آمریکا و رژیم سعودی باشیم. رژیم سعودی در این میان دو نقش را برعهده دارد؛ تحریک مقامات آمریکایی و پرداخت هزینههای هنگفتی که در مبارزه با نفوذ ایران لازم است. یک خبر بیانکننده آن است که رژیم سعودی نه تنها هزینه تنش نظامی علیه ایران را پذیرفته است بلکه برای تحریک هر چه بیشتر آمریکا، پرداخت همه هزینههای ارتش آمریکا در غرب آسیا را متقبل شده است.
2- قراردادهای جدید رژیم سعودی با آمریکا در جریان سفر اخیر ترامپ بین 150 تا 400 میلیارد دلار برآورد شده و بخش اعظم آنهم در خرید جنگافزارهای آمریکا هزینه میشود. خرید جنگافزار آمریکایی از سوی مقامات سعودی امر تازهای نیست و طی دهههای گذشته هم از مرز 10 میلیارد دلار در سال عبور کرده است اما خرید یک جای نزدیک به 100میلیارد دلار جنگافزار کاملا تازگی دارد. این خرید علاوه بر آنکه بخش قابل ملاحظهای از کسری بودجه آمریکا را جبران میکنند و کارخانجات تولید سلاح در آمریکا را جان تازهای میبخشد، تحریک جنگ در منطقه نیز در پی میآورد. پیش از روی کار آمدن دونالد ترامپ، یک نظرسنجی بیانکننده آن بود که نزدیک به 70 درصد شهروندان آمریکایی با فروش سلاحهای مدرن به رژیم سعودی مخالف بودند و فقط حدود 12درصد از آنان با روابط رو به گسترش نظامی واشنگتن و ریاض موافق بودند و البته جمعی هم از اظهارنظر موافق یا مخالف اجتناب کرده بودند. توافق علنی آمریکا و سعودی در مورد خرید بیش از 100 میلیارد دلار جنگافزار که با قراردادهایی به ارزش نزدیک به 300 میلیارد دلار دیگر توام گردید، برای جامعه آمریکایی یک شوک مثبت اقتصادی به حساب میآید و طبعا از تعداد مخالفان روابط نظامی واشنگتن- ریاض میکاهد. خود این مسئله در واقع به این معناست که اکثریت مردم آمریکا از تحرک نظامی بیشتر آمریکا در منطقه و حتی ایجاد درگیریهای تازه استقبال میکنند.
پیش از این برخی از تحلیلگران ارشد نظامی معتقد بودند از آنجا که ترامپ و تیم او علاقه دارند که «بسیاری از امور را خود بیازمایند»، باید در انتظار حوادثی علیه ایران باشیم. روند اقدامات نظامی و سرعت تصمیمگیریهای ترامپ در این حوزه به این گمانهزنیها اعتبار بیشتری بخشیده است. البته کاملا واضح است که اگر رژیم آمریکا با میدانداری منطقهای سعودی درصدد زخم زدن به ایران باشند، زخمهای بزرگتری را دریافت خواهند کرد چرا که استراتژی دفاعی ایران اگر چه بر مبنای استقبال از جنگ تنظیم نشده است اما در بردارنده «پاسخ قاطع» خواهد بود.
3- از اظهارات مقامات آمریکا برمیآید که «بازسازی اعتبار» و «بازتولید اقتدار» آمریکا را در دستور کار قرار دادهاند و باز از سخنان آنان پیداست که مهمترین عامل ضعف اعتبار و کاهش اقتدار خود را ایران میدانند. وقتی متیس وزیر دفاع میگوید به هر نقطهای چشم میدوزد، تصویر بزرگ ایران را میبیند از آن میفهمیم که از منظر مقامات آمریکایی بازسازی اعتبار و باز تولید اقتدار آمریکا با تضعیف موقعیت منطقهای ایران گره خورده و این دقیقاً همان نقطه مشکل در حل مسئله آمریکا میباشد. دو هفته پیش یک تاجر ایرانی که با یک سناتور ارشد آمریکایی رفت و آمد دارد از قول او نقل میکند که متیس مرا به اطاقش دعوت کرد من با تعجب دیدم او نقشه بزرگی از ایران را پشت سر خود نصب کرده است وقتی پرسیدم این چیست پاسخ داد بزرگترین مشکل ما در پیشبرد سیاست خارجی و پس از آن گفت تا این حل نشود قادر به حل هیچ معادلهای در سیاست خارجی نخواهیم بود. پس کاملاً طبیعی است که یک سخنگوی کاخ سفید در آستانه سفر ترامپ به ریاض هدف اصلی این سفر را مقابله با ایران و هماهنگ کردن کشورهای عربی در مقابله با ایران اعلام کند.
4- اظهارات تند علیه ایران که روندی فزاینده در بین مقامات اصلی سعودی پیدا کرده، بدون شک بیانکننده مشکلات عمدهای است که این کشور علیرغم آنهمه بذل و بخشش با آن درگیر است. رژیم عربستان 27 ماه است که درگیر جنگ با مردم مظلوم و تنگدست یمن شده و علیرغم آنهمه اقدامات نتوانسته است بر یمنیهای مظلوم فایق آید. بعضی از مقامات سعودی وانمود کردهاند که از آنجا که به کارگیری سلاحهای جدیدی که در سفر ترامپ توافق شده قادر به تصرف بندر بزرگ الحدیده در سواحل دریای سرخ است، به زودی بر مشکلی که انصارالله یمن پدید آوردهاند غلبه میکند اما همزمان با آن یک مقام سعودی با اشاره به بیانیه ضد ایرانی اجلاس هفته پیش ریاض گفت این توافقات و اظهارات نشان داد که عربستان مایل است با مشکل اصلی خود یعنی ایران که جنگ یمن یکی از تبعات آن است مواجه شود و مقامات آمریکایی و بعضی از دولتهای منطقهای قول دادهاند که در این رویارویی به سعودی کمک نمایند. سیاست هماهنگسازی دیگران برای غلبه بر «مشکل ایران» تاکنون راه به جایی نبرده است عربستان در همراهسازی جدی مصر، ترکیه و پاکستان موفقیتی نداشته و بعید به نظر میرسد این سه کشور در شرایط پیشرو نیز کار عمدهای به نفع عربستان انجام دهند. عصبانیت شدید مقامات سعودی از اظهارات نه چندان صریح امیر قطر که بلافاصله هم پس گرفته شد، نشان میدهد که عربستان بشدت از فروپاشی زودهنگام ائتلاف جدید ضد ایرانی هراس دارد.
5- اظهارات مقامات قطر و بخصوص آنچه «شیخ تمیم» گفت از یک سو بیانگر اختلاف نظرهای جدی بین کشورهایی که اوایل هفته پیش تحت عنوان «همکاری برای مهار ایران» در ریاض گردهم آمدند میباشد و از سوی دیگر نشان میدهد که خطر اقدامات نظامی به گونهای که بیش از همه به «کشورهای کوچک» آسیب بزند وجود دارد. کنار هم قرار گرفتن سیسی و ملکسلمان که پس از یک دوره قهر صورت گرفته است، مقامات قطر و بالتبع ترکیه را ناراحت کرده است چرا که در فرمول عربستان- آمریکا ذیل عنوان تأسیس «مرکز جهانی مبارزه با افراطگرایی»، اخوانیها جایگاهی ندارند و از فردای آن روز به موازات فشار بر ایران، فشارهایی متوجه دوستان اخوانی منطقه شامل دولتهای قطر و ترکیه و جنبشهای حماس در فلسطین و اخوانالمسلمین در مصر خواهد شد و این موضوعی است که نتیجه آن خواه ناخواه گرایش به حل مسئله با ایران را در منطقه تقویت میکند. در واقع مقامات عربستان به گمان اینکه قادر خواهند بود منطقه و جهان اسلام را در یک جبهه ضدایرانی قرار دهند، بخش عمدهای از منطقه را به سمت همکاری بیشتر با ایران سوق دادهاند.
این مهم نیست که سرنوشت قطر در این منازعه چه میشود، قطر آن طرف بماند هم اتفاقی نمیافتد مهم این است که درگیر شدن عربستان و قطر در عرصههای سیاسی و رسانهای از ناتوانی عربستان از شکلدهی عملیاتی به ائتلافی ضد ایرانی خبر میدهد. این درگیری بیان کننده آن است که عربستان اگر پیش از درگیر شدن با ایران بتواند همراهی کشورهایی نظیر مصر و امارات و بحرین را در کنار خود داشته باشد، بعد از درگیر شدن با ایران کاملاً تنها خواهد شد. حال سؤال این است که آیا پشتگرمی آمریکاییها برای پذیرش ریسک اقدام علیه ایران کفایت میکند؟
نظر شما