4 روزت بود که زردی گرفتی. تمام بدنت قرمز مایل به نارنجی شد (البته به دست و پاهایت نرسید، که دکتر میگفت حالت شدیدش است).
حالا علت چیست؟
چون هنوز آنزیمهای کبدت راه نیفتاده و تعداد گلبولهای قرمزت زیاد است که وقتی تجزیه میشود، این ماده زردرنگ را به وجود میآورد و از این صحبتها؛ بگذریم که خونگرفتن از آن دستهای اندازه لوله بارفیکس، مثل کابوس بود.
حالا خوب بود که اسمش زردی فیزیولوژیک بود - که یعنی طبیعی و سالم - اگر پاتولوژیک (بیمارگونه) بود، چه بلایی به سرمان میآمد! هنوز اخم کردهای و نمیدانم از این خونگرفتنها اینقدر ناراحتی یا از دنیا که هنوز هیچی ازش نمیفهمی.
حتی میگویند الان چشمهایت هم نزدیکبین است و در واقع جز سایههای تار و بیمعنی، چیزی نمیبینی. البته بهات حق میدهم.
من هم اگر توی این دنیا اینقدر غریب بودم، هیچکس را نمیشناختم و هیچچیز هم نمیفهمیدم، مجبور بودم بروم توی خودم.
بالای تختات آویزهای عروسکی گذاشتهایم که هی جیرجیر صدا بدهد و توجهت را جلب کند؛ اینطوری شاید زودتر بزرگ بشوی! یادت باشد از باباجانت حسابی تشکر کنی، این
3-2 هفته حسابی به ما رسید؛ از آبمیوههایی که برایمان شخصا تهیه میکرد، از اینکه نمیگذاشت بار سنگین بلند کنم و ... اصلا دلم نمیخواهد کارهای خانه را مرد خانه بکند ولی خیلی خسته و بیحالم؛ بهخصوص آن روزهای اول که انگار کوه کنده بودم.
کمی هم خونریزی داشتم - در حد لکهبینی - که ظاهرا طبیعی است. ماما توصیه کرده که ورزشهای دوران بارداری را ادامه دهم: عضلات کف لگن را 3 ثانیه سفت و 3 ثانیه هم شل میکنم؛ این میشود ورزشی به نام «کیگال». این ورزش را باید 50 تا 100 بار در روز تکرار کنم.