دبورا کالدر تا قبل از اکتبر سال گذشته کاملا احساس سلامت میکرد. او با اینکه زنی 52 ساله بود ولی در کار تجارت حسابی فعال بود و تقریبا روزی 12 ساعت در دفتر تجاریاش فعالیت مفید انجام میداد. اما در ماه اکتبر سال گذشته همه چیز ناگهان تغییر کرد.
یک روز، ساعت 4 صبح بدن او در هنگام خواب ناگهان شروع به لرزش شدید کرد. لرزشی که او را از خواب بیدار و اورا مصمم کرد در اولین فرصت پیش پزشک برود. ساعت 6 صبح که برای خوردن آب از رختخواب بلند شد درد شدیدی در پشتش احساس کرد.
دبورا به خیال آنکه درد به خاطر بد خوابیدن است به آن توجهی نکرد و ترجیح داد برای خوب شدنش آن روز را در رختخواب بماند. اما هنگام ظهر دوباره یکی دیگر از آن تشنجها به سراغش آمد و او را مجبور کرد با اورژانس تماس بگیرد.
آزمایشها شروع شد و بالاخره در ماه فوریه 2007مشخص شد دبورا دچار سرطان ریه است و به خاطر بیتوجهی او حسابی هم اوضاعش وخیم است. بیماری تا استخوانهای او پیشرفت کرده و درد پشتش هم به همین خاطر بوده است. پزشکان برای کنترل بیماری ابتدا رادیو تراپی و سپس شیمی درمانی را آغاز کردند.
دبورا کالدر میترسید. مادر او هم به خاطر سرطان ریه فوت کرده و او هم از شنیدن نام سرطان ریه بدنش لرزیده بود. مقداری هم تقصیر خودش بود. از چند ماه قبل از این اتفاقات، او هفتهای یک یا دوبار سردرد داشت، اما او هیچ وقت به این سردردها اهمیتی نداده و آن را به حساب استرسهای کاری گذاشته بود. اما حالا امآرآی دلیل سردردها را مشخص کرده بود: سرطان ریه باعث ایجاد یک تومور مغزی شده بود.
رادیوتراپی برای این تومور کارساز نبود. تا اینکه او بالاخره با پزشکی که توانست کمکش کند آشنا شد. جراح 36 سالهای که همه دلهرههای او را برطرف کرد. دکتر گلاره زاده که هم مثل خودش زن بود و هم بسیار جوان. وقتی جراح جوان روش خاصش در جراحی را برایش تشریح میکرد دهانش از تعجب باز مانده بود. او تاکنون چنین چیزی را نشنیده بود. برنامه دکترگلارهزاده این طور بود؛ عمل جراحی مغز بدون بیهوشی در صبح انجام میشد و او میتوانست بعداز ظهر در خانه و در کنار خانوادهاش باشد. یعنی بدون اینکه یک روز در بیمارستان بستری بماند!
همسر دبورا کالدر مخالف این نوع عمل بود. او از آن دست آدمهایی بود که زیاد به جوانها اعتقاد نداشت. او ترجیح میداد که یک پزشک مرد و کمی مسنتر -که بهنظر او نشان از تجربه است- همسرش را عمل کند. اما دبورا کالدر تصمیمش را گرفته بود. او میدانست درصورت عمل به شیوههای گذشته باید حداقل یک هفته در بیمارستان بستری باشد و او اصلا از این قضیه دل خوشی نداشت.
بالاخره صبح روز 23 می،عمل شروع شد. دکتر ایرانی بیمارستان وارد اتاق عمل شد و با دبورا خوش و بش کرد و مراحل عمل را برایش توضیح داد. ابتدا سر او به وسیله دارو بیحس شد. دبورا خودش جریان عمل را این طور تعریف میکند: «احساس میکردم سرم یخ زده است.
میدانستم سرم دارد شکافته میشود اما هیچ درد خاصی احساس نمیکردم. حتی از دکترگلارهزاده خواستم دستگاه متهای که با آن کار میکند را به من نشان دهد. به آن ترسناکی که فکر میکردم نبود. من در تمام طول عمل با گلاره حرف میزدم. او برای من مثل یکی از بهترین دوستانم بود. بعد از تمام شدن کار با مته او به من گفت میخواهد مغزم را با آب یخ شستشو بدهد تا احتمال مشکلات کاهش پیدا کند. در این موقع احساس قلقلک میکردم. مثل دوش گرفتن بود اما داخل مغزم.»
بعد از برداشته شدن تومور دبورا برای چند دقیقه به وسیله دارو چرت زد تا اینکه بعد از بخیه محل جراحی، در اتاق ریکاوری بیدار شود. دبورا فقط برای 4 ساعت در این اتاق ماند تا جراح جوان تصاویر امآرآی بیمارش را کنترل کند. همه چیز رو به راه بود. بیمار مرخص شد تا به خانه برود! دبورا کالدر میگوید: «اصلا فکر نمیکردم عمل مغز هم بتواند به این سادگی باشد. من انتظار سختی و درد بیشتری داشتم. اما من بعد از ظهر عمل جراحی داشتم در خانه چایی میخوردم و تلویزیون نگاه میکردم. روز بعد از عمل هم احساس کردم احتیاج به هوای تازه دارم و با دخترم کری برای خرید بیرون رفتم. همه چیز عالی بود. همان روز بود که از شدت هیجان با روزنامهها تماس گرفتم.»
دبورا کالدر حالا اوضاع و احوال بهتری دارد. از سردردها دیگر خبری نیست و پزشکان برای کنترل سرطان او در حال تلاش هستند. دبورا میگوید: « میدانم که هنوز خوب نشدم اما بدون برداشته شدن آن تومور حالا حتما مرده بودم.»
آنچه خواندید گزارش هفتهنامه ساندی تلگراف در شماره اخیرش، درباره دکترگلارهزاده بود.
جراحی که مشهور میشود
بعد از عمل دبورا کالدر، دکتر گلارهزاده که تنها 36 سال دارد تیتر روزنامههای مشهور انگلیس شد. او حالا هر روز تنها میتواند برای مصاحبه با یکی از خبرنگارها برنامهریزی کند. خانمدکتر، آن قدر بهعنوان یک جراح مغز جوان است که همه انگلیسیها را با عمل هایش شگفت زده کرده است. روزنامه دیلی تلگراف از او بهعنوان جوانترین جراح زن انگلیس نام میبرد و شجاعت او را در به کار بردن روشهای تازه تحسین میکند.
دکترگلارهزاده میگوید: «عمل مغز به وسیله بیحسی موضعی چند سالی است که توسط جراحان مغز و اعصاب صورت میگیرد. اما برداشته شدن تومور در یک روز و مرخص شدن سریع بیمار روشی است که در انگلستان جدید است.»
البته دکترگلارهزاده خودش هم روش جراحی بدون بیهوشی را ترجیح میدهد. او میگوید: «بیهوشی کامل مریض را چند روزی با حال بد در بیمارستان نگه میدارد و روحیه او را خراب میکند. علاوه بر این بیهوشی مخصوصا برای بیمارانی که مشکلات قلبی و ریوی دارند احتمال خطر بالایی هم دارد.»
دکترگلارهزاده حتی اگر مریض کم سن و سال باشد گوشی تلفن همراهش را دستش میدهد تا در هنگام عمل بیمار با پدر و مادرش صحبت کرده و با آنها حال و احوال کند. او عقیده دارد این کار باعث میشود هم روحیه مریض و هم روحیه والدین او بهتر شود.
دکترگلارهزاده در مصاحبه با روزنامه دیلی میل در مورد عمل دبورا کالدر میگوید: «ما از روی اسکنهای مغزی میدانستیم تومور دبورا قابل دسترسی است ولی به قسمتهای فعال مغز هم بسیار نزدیک است. این مسئله باعث میشد ریسک فلج شدن دبورا در هنگام عمل بالا باشد.
ما تصمیم گرفتیم از قسمتهای آرام و غیرفعال مغز دبورا برای دسترسی به تومور استفاده کنیم. همه ما چنین نواحی در مغزمان داریم. روش ما استفاده از این قسمت بهعنوان یک راهرو بود که ما را به تومور میرساند. به خاطر همین به هوش بودن مریض برایمان خیلی مهم بود.»
او مجبور شده به خاطر کنجکاوی انگلیسیها جریان عمل را هم برای روزنامهها تعریف کند: «ابتدا با تزریق داروی بیحسی موضعی محل عمل را آماده میکنیم. بعد پوست سر را تا رسیدن به استخوان شکافته میشود.
وقتی محل عمل آماده شد کاسه سر مثل باز کردن یک قوطی کنسرو باز میشود. وقتی شما در مغز جراحی را انجام میدهید بیمار احساس هیچ دردی نمیکند چون مغز هیچ عصب حسی درد ندارد. ما یک امآرآی از مغز در اتاق عمل داریم که روی پرده نمایش داده میشود و به وسیله آن محل تومور پیدا میشود.
ما با مریض هنگام عمل حرف میزنیم و از او میخواهیم انگشتانش را تکان دهد تا بفهمیم به چه نواحی از مغز نباید نزدیک شویم. وقتی به وسیله مکندههای اولتراسونیک به مقدار کافی تومور را خارج کردیم استخوان را محل اولش بر میگردانیم و رویش را با یک صفحه کوچک از جنس تیتانیوم میپوشانیم و در آخر کار محل شکافته شدن را بخیه میزنیم. مریض سه تا چهار ساعت در اتاق ریکاوری میماند تا اسکنهای جدید کنترل شوند. من مریض را بعد به خانه میفرستم.
بهنظرم حال هر کسی در خانه خودش خیلی سریعتر از بیمارستان خوب میشود. فقط در نیمه شب و صبح روز بعد هم با مریضم تلفنی صحبت میکنم تا مطمئن شوم همه چیز رو به راه است.»
جراح جوان ایرانی
شیراز، سال 1350 گلاره متولد میشود. او تنها فرزند یک پدر اقتصاددان و مادری فارغ التحصیل رشته شیمی است. زمانی که تنها 5 سال سن دارد به خاطر قبول شدن مادرش بهعنوان بورسیه در دانشگاه آکسفورد به انگلستان میرود.
4 سال بعد او به ایران بازمی گردد و 7 سال در کشورش میماند تا دوباره برای ادامه تحصیل همراه مادرش به انگلیس بر میگردد. او سپس به کانادا میرود، دبیرستانش را در این کشور تمام میکند و در همین کشور وارد دانشکده پزشکی میشود، تا اینکه بهعنوان جراح مغز و اعصاب فارغ التحصیل میشود.
اما او وارد رشته سختی شده است. در این رشته بهترین جراحهای مرد حضور دارند بهطوری که طبق اعلام کالج ملی جراحان انگلیس از میان 210 جراح مغز و اعصاب در انگلستان تنها 7 نفر از آنها زن هستند. او میگوید: «این رشته برای اکثر خانمها بسیار سخت است. چون همیشه باید گوش به زنگ تلفن باشی. من در 2 سال آموزش جراحیام در کانادا شاید در 24 ماه تنها یک ماه تعطیلی داشتم. این وضعیت هر کسی به ویژه خانمها را خسته میکند.»
او میگوید: «خیلی از خانمها این نوع رشته را برای زندگی خانوادگی شان مشکل ساز میدانند. آنها باید در هنگام عمل بهعنوان یک سرگروه قاطع و مطمئن صحبت و کار کنند. این شاید نقشی است که خیلی از زنها دوست ندارند داشته باشند.»