عبدالله ناصری در ستون سرمقاله روزنامه ايران با تيتر«انسجام و هماهنگی الزامات کابینه دوازدهم»نوشت:
دولت یازدهم با همه دستاوردهایی که در حوزه سیاست خارجی و اقتصادی داشت، کابینهای دووجهی یا به تعبیری دیگر، دو قطبی بود. به این معنا که بخش اعظم کابینه یازدهم کارآمد و پویا بود، اما در بخشهایی نیز کارآمدی کمتری دیده میشد.
این نکتهای نیست که تنها ناظران سیاسی قائل به آن باشند، رئیس جمهوری نیز در یکی از سخنرانیهای پساانتخاباتی خود به آن اشاره کرده است. باید توجه داشت که پیامدهای کارآمدی پایین بخشهایی از دولت یازدهم، بیشتر در حوزههای مربوط به معیشت و بازرگانی دیده شد.
از سوی دیگر، رئیس جمهوری در دولت دوم خود با اقبال و رأی بیشتری از سوی مردم مواجه شد. این امر نه تنها رویکردهای دولت یازدهم را تأیید میکند،بلکه مؤید آن است که دولت باید برای پاسخگویی به مطالبات قاطبه ایرانیان، اهتمام بیشتری از خود نشان بدهد، مطالباتی که دغدغههای معیشتی و مسائل مربوط به رفاه عمومی، در صدر آنها قرار دارد. چنین نکات و ملاحظاتی اقتضا میکند اصلیترین نکتهای که رئیس جمهوری در انتخاب کابینه دوازدهم به آن توجه داشته باشد، ارتقای کارآمدی کابینه، افزایش هماهنگی و در نهایت یکدست شدن جهتگیریهای اعضا در جهت پیشبرد برنامههای دولت باشد. بویژه اینکه تجارب تاریخی ما نشان میدهد که سوای گرایش سیاسی، دولتهای منسجم و هماهنگ دستاوردها و نتایج به مراتب بیشتری نسبت به دولتهای نامنسجم داشتهاند.
امروز نیز اخبار حاکی از آن است که رئیس جمهوری نیز به این واقعیت وقوف یافته و درصدد است با جابهجاییها یا انتخابهای خود، کابینهای به مراتب منسجمتر و هماهنگتر نسبت به کابینه اول تشکیل دهد. باید به این نکته توجه کرد که امروز موانعی که درگذشته برای انتخاب کابینه وجود داشت، دیگر در میان نیست. نه تنها مجلس دهم به مراتب همراهی بیشتری با دولت نسبت به خلف خود نشان خواهد داد، بلکه تجربه رئیس جمهوری در دولت اول نیز به او در تحقق این هدف کمک خواهد کرد.
زیرا روحانی در دولت اول خود، بنابه سابقه قانونگذاری و مدیریتی خود در جمهوری اسلامی، تلاش کرد دولتی فراجناحی تشکیل بدهد. هرچند تمایل روحانی به تشکیل چنین دولتی قابل ستایش و تجلیل بوده است، اما پیامدهای منفی نیز برای دولت یازدهم به همراه داشت.
زیرا به دلیل این ملاحظه کسانی وارد کابینه شدند که یا به دلیل سن بالا نمیتوانستند بار وزارت را به دوش بکشند، یا جهتگیری کلی آنان با جهتگیری دولت یکسان نبود. هرچند روحانی در دو سال نخست دولت یازدهم، متوجه وجود انفعالهایی از این جنس در دولت شد، اما برای حفظ ماهیت فراجناحی کابینه، از اعمال تغییرات خودداری کرد.
امروز اما سنگینی مطالبات مردم، بویژه جامعه مدنی 24 میلیونی که به مثابه پشتوانه دولت دوازدهم عمل میکند، اقتضا دارد که روحانی در کنار حفظ وجهه فراجناحی، نسبت به کارآمدی و انسجام دولت تأمل بیشتری از خود نشان بدهد.
وقتی از سازمان رأی 24 میلیونی سخن به میان میآید، فارغ از سهم هر جریان در شکل گیری این خیزش، نکته اساسی پاسخگویی به خواست ها و مطالبات پایگاه اجتماعی این رأی بالا است که انسجام و هماهنگی کابینه را می طلبد. اصلیترین مطالبات پایگاه رأی روحانی، رفع مشکلات معیشتی و توسعه رفاه اقتصادی است، اما این امر نباید سبب غفلت از دیگر مطالبات یعنی توسعه سیاسی و اجتماعی شود.
به عبارت دیگر، رأیدهندگان به روحانی انتظار دارند او در چینش کابینه دوازدهم، علاوه بر نگاه به دغدغههای معیشتی، به آن دسته از وعدهها که در سال 92، بخش کلیدی وعدههای او را تشکیل میداد نیز توجه کند، وعدههایی سیاسی و ملی که بنا به ملاحظاتی هنوز محقق نشده است.
- روحانی از اعتبار خود دفاع میکند؟
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
1- مصاف 70 ساله ملت ما با مثلث صهیونیسم مسیحی ( آمریکا- انگلیس- اسرائیل) به پیچیدگی گرایش پیدا کرده است. این پیچیدگی بیش از آن که ما را بترساند، بشارتی در خود نهفته دارد؛ یعنی اینکه ملت ما از عهده مصافهای قبلی با موفقیت برآمده است. و گرنه دلیلی نداشت که حریف، به دشمنی پیچیدهتر بپردازد. این به مفهوم رشد فکری و ارتقای توانمندیهای «ایران جدید» (پس از انقلاب اسلامی) است. درست مانند ارتقای آزمون از سطح ابتدایی به کنکور دانشگاه یا دکترا. آزمون جدید حتما زحمت دارد اما رشد و پیشرفت، از مسیر همین آزمون جدید میگذرد.
2- آمریکاییها در بحبوحه مذاکرات از بازی «مکعب روبیک» سخن میگفتند؛ مکعبی 6 وجهی و فراهم شده از 21 مکعب کوچکتر و قابل جابه جایی که هر وجه آن به یک رنگ است. این بازی پیچیده با انبوهی از احتمالات جابه جایی مکعبهای کوچک، هنگامی به سر میرسد که هر شش وجه مکعب بزرگ، با یک رنگ خاص جور شود.اصطلاح روبیک هر چند درباره مذاکرات به کار رفت و شعبده و فریب آمریکا در برجام را نتیجه داد، اما تداعی سیاست چند وجهی آمریکا در قبال ایران است.
3- برخلاف برخی تلقی یا تلقینها، سیاست دولت و کنگره آمریکا درباره موضوعات راهبردی مانند ایران، فرا حزبی و بعضا فرا آمریکایی است، حتی اگر در عرصه تاکتیک، شاهد تفاوتهایی باشیم. کنگره و دولت با شدت و ضعفهایی همواره بر خصومت علیه ملت ما افزودهاند که آخرین آنها مسابقه نقض برجام میان دولت اوباما و ترامپ، و سپس میان دولت ترامپ با کنگره و سنا میباشد. 98 سناتور دموکرات و جمهوریخواه، تحریمهای ضد ایرانی جدید را با وجود تعارض صریح آن با برجام به تصویب رساندند و تنها دو نفر رای ندادند. در عین حال آقای کری در اسلوفروم مشغول عملیات فریب علیه وزیرخارجه کشورمان بود. این راهبرد فراحزبی را باید شناخت و فراتر از شعبدههای روزمره آمریکاییها با آن مواجه شد.
4- آمریکایی که 64 سال پیش میتوانست با توزیع چند میلیون دلار پول، دولت ملی را در ایران ساقط کند، اکنون با وجود صرف دهها و صدها میلیارد دلار نتوانسته از عهده جمهوری اسلامی برآید بلکه همین هفتهها شاهد کریدور کشیدن ایران از عراق تا سوریه و امتداد آن تا مدیترانه است. اکنون محور مقاومت _ ونه آمریکا و انگلیس و اسرائیل _ است که سرنوشت معادلات مهم را در منطقه غرب آسیا تعیین میکند. هیئت حاکمه آمریکا نه امروز و نه حتی از دوره اوباما، بلکه از دولت دوم بوش بود که به ضرورت جنگ چندلایه با ایران (جنگ هوشمند) رسید؛ راهبردی که در آن تهدید و ترور و خرابکاری و فشار و تطمیع و دعوت به مذاکره، همگی به عنوان چاشنی تغییر محتوای رفتاری جمهوری اسلامی عمل میکنند.
5- مذاکرات و توافق برجام در این میان بیشتر به یک اسب تروا شباهت داشت. ظاهرا ارمغان دوستی بود و در باطن، بهانهای برای نفوذ به قلعه نفوذ ناپذیر «ملت_دولت» (حاکمیت ملی) جمهوری اسلامی. هم سرگرم و معطلکننده و فرصت سوز بود (چنان که 90 درصد عمر و فرصتهای یک دولت پای آن صرف شد) و هم برای غربِ در حال جا ماندن از ایران دربرخی تحولات، زمان میخرید. هم اسباب مجادله شد و هم شاید میتوانست روزنه انواع نفوذهای موثر را بگشاید. فراموش نکرده ایم سخنان جان ساورز رئیس وقت سرویس جاسوسی ام آی سیکس (عضو اولین تیم مذاکراتی انگلیس در چالش هستهای) را که گفت « باید صبر استراتژیک داشته باشیم، برجام فرصت 10-15 ساله به ما برای تحول تدریجی ایران از ماهیت انقلابیگری به سمت نُرمالتر شدن را فراهم میکند».
6- نُرمالیزاسیون، دست بر قضا اصطلاحی بود که به مثابه نشتی بشکه در داخل کشور بر زبان «سعید -ح» جاری شد؛ شبه اصلاحطلب دارای سوابق امنیتی که در دوره دولت اصلاحات به ترویج پروژه نیابتی و ضد امنیتی «حاکمیت دوگانه» میپرداخت. مشابه سخنان ساورز را توماس فریدمن 10 روز قبل از اعلام توافق (12تیر94) در نیویورک تایمز نوشت: «توافق پیشرو با ایران یک توافق بدِ - خوب(!) است و به اوباما این امکان را میدهد تا به کنگره و اسرائیل بگوید این بهترین توافقی است که با یک غلاف خالی از اسلحه میتوان به دست آورد؛ توافقی که تا بروز دگرگونیهایی در ایران زمان میخرد و بهتر از جنگی است که هیچ کس نمیداند انتهای آن چه خواهد بود «
7- فقط وزیرخارجه و رئیس سازمان سیا در دولت اوباما نبودند که قائل به راهبرد نفوذ بودند و برای سرنوشت یک طیف در ایران اظهار نگرانی میکردند. وزیر خارجه ترامپ نیز همین روزها ضمن دفاع از مصوبه تحریمی سنا میگوید «ما از عناصر داخلی در ایران که بتوانند به ما در تغییر مسالمت آمیز قدرت کمک کنند، پشتیبانی میکنیم. همانطور که میدانیم چنین عناصری در داخل ایران هستند». آیا عجیب نیست که سنا، بررسی و تصویب تحریمهای زیربنایی جدید را به خاطر احتمال تاثیر منفی بر جریان نشان شده آمریکا در انتخابات عقب انداخت؟ از خود بپرسیم اگر سیامک و محمد باقر نمازی مشغول شبکهسازی و سربازگیری در ایران برای دولت اوباما بودند و زندانی شدند، چرا نیکی هیلی نماینده دولت ترامپ در سازمان ملل خواستار آزادی آنها میشود؟
8 - روزنامههای زنجیرهای دو سال و نیم تمام به بزک سیمای ضد انسانی آمریکا پرداختند و چنان قلم زدند که آمریکا توانست برجام با عایدی «تقریبا هیچ» بلکه «خسارت محض» را به ملت ایران گران بفروشد. به تیترهای اول یکی از این روزنامهها (شرق) دقت کنید: « پیروزی بدون جنگ»، «اینک بدون تحریم»،» فروپاشی سازمان تحریمها»، «بی نظیر در تاریخ»، « امضای کری تضمین است»، « هر روز تاخیر در اجرای توافق، 100 میلیون دلار ضرر « و « از تاخیر در اجرای توافق، 2500 میلیون دلار ضرر کردیم». مدیر مسئول همین روزنامه آذر 95 در مصاحبه با دهباشی به نقش روزنامه خود در بزک برجام اذعان کرد و گفت « من مبالغه را قبول دارم. این مبالغهها باید میشد. دولت باید در حقیقت این موضوع (توافق) را قدری بزک میکرد که بتواند حرفش را به کرسی بنشاند»! اما همین روزنامه و نظایر آن، وقتی تیرخلاص سنای آمریکا به برجام را دیدند، خبر را سانسور کردند و به جای آن، اسناد تحریف شده وزارت خارجه آمریکا درباره کودتای 64 سال پیش را تیتر کردند که برای همسو نشان دادن آیتالله کاشانی با شاه و سازمان سیا، دستکاری و منتشر شده است. بازهم پای تحریف و عوض کردن جای جلاد و شهید یا خادم با خائن و مقصردر میان است.
9- پروژه جدید آمریکا، نسخه به روز رسانی شده رویکرد 64 سال پیش علیه نهضت نفت است. در این نسخه، نفوذ و خواب کردن برخی مدیران که نرمش و خوش گمانی نسبت به آمریکا پیدا کردهاند، به موازات ایجاد انشقاق میان سیاستمداران، حرف اول را میزند. با تاسف و با پوزش از برخی دولتمردان خدوم باید یادآور شد که دو سال پیش دو تن از فعالان اصلی جریان آلوده به نفوذ دشمن، از دولت با عنوان شرم آور «رحم اجاره ای» یاد کردند و کسی صدایش در نیامد. اجاره در خدمت چه کسی؟ آنها که خود قبلا به خدمت خارجی در آمده بودند.
10- آقای روحانی در سخنرانی راهپیمایی 23 تیر78، همین فتنه گران را «مزدوران حقیر آمریکا و اسرائیل «خواند که «باید سرکوب شوند». او بار دیگر وقتی فتنه 88 به خیانت کمسابقه و دعوت به آشوب در روز 25 بهمن انجامید، گفت «این عده با شعارهای ضد انقلابی، موجبات خوشحالی و بهرهبرداری آمریکا و رژیم صهیونیستی و ضد انقلاب را فراهم آوردند و موجب ناراحتی قاطبه مردم شریف شدند. این حرکت، یک حرکت ضد اسلامی و ضد ملی بود. حرکت 25 بهمن گروهی فریب خورده، کاملا محکوم است و قوه قضاییه باید براساس وظایف ذاتی خود نسبت به این حرکت ضد انقلابی اقدام نماید».
11- این طیف بدنام و نشاندار از جان دولت و شخص رئیس جمهور که مایلند او را جای مصدق بنشانند و زمینه شبیخون دشمن را فراهم کنند، چه میخواهند؟ مصدق را فراماسونر بدانیم یا ناسیونالیست، عملکرد وی عبرت آموز است. شهید نواب صفوی زمانی خطاب به وی پیغام داد « شما پای آمریکا را به کشور باز میکنید و ملت دوباره باید فداکاری کند و شهید بدهد و سالها زجر بکشد تا آمریکا را بیرون کند». مصدق لباس روحانیت بر تن نداشت و مدعی اسلام نبود. او به نشانه تجدد، کراوات بر گردن و شعار ملیگرایی سکولار بر زبان داشت. اما آمریکا حتی او را هم تحمل نکرد و به کمتر از نوکری وطن فروش به نام محمد رضا پهلوی رضایت نداد.
12- آمریکا در حال تست زدن دولت یازدهم است، اینکه آیا برای دفاع از ملت خود، در تراز حداقلهای دولت ملی ظاهر میشود یا انفعال و نرمش چندباره نشان میدهد تا بتوان باج بیشتری مطالبه کرد؟ متاسفانه در همین دوره دست درازی دشمن، پالسهای نامناسبی از سوی برخی دیپلماتهای ما ارسال شد. اینکه آقای ظریف در اسلو، نسخه معاهده 1975 هلسینکی (چیزی شبیه برجام 2) را برای منطقه پیشنهاد کند یا سفیر ایران در لندن (رئیس تیم کارشناسی در مذاکرات) بگوید «ازهرگونه شتابزدگی در اعلام مواضع نسبت به مصوبه تحریمی سنای آمریکا پرهیز شود»، تنها پالسهایی طمع برانگیز و گستاخکننده را به رصدگران اطلاعاتی و سیاسی در آمریکا ارسال میکند که به غایت برای منافع و امنیت ملی خطرناک است. این مواضع در حالی است که آمریکاییها در قول و فعل معتقد شدهاند برجام، توافقی یکطرفه است و با آن هر کاری میشود کرد! اینجا پای حیثیت دولت در میان است. اگر برنامه گرانقدر هستهای کم ارج شمرده شد، نمیتوان به همان سبک، به نقض سیستماتیک و رگباری برجام و چند برابر کردن تحریمها بیتفاوت ماند مگر اینکه ...
13- دولت و شخص رئیس جمهور برای اعتبار خودشان هم که شده، موظفند ضمن فاصله گذاری با جریان مزدور ( تعبیر آقای روحانی)، در مقابل فزون خواهی آمریکا سینه سپر کنند. و گرنه مهمترین رهاورد مدیریت 4 ساله آنها با رگبار حریف، ناکار خواهد شد. نقضها و بدعهدیها محصول کج چیده شدن برجام است اما این روند نقض نباید ادامه پیدا کند. یک هدف مهم دشمن، کِرِختسازی و حساسیت زدایی یا در واقع، نُرمالیزاسیون دست درازیهای خویش است. هیچ دولت ملیای این فاجعه را نمیپذیرد مگر اینکه قربانی نفوذ شود. مسئول پدید آمدن این چالش، آقای روحانی و برخی اطرافیانشان هستند و انصاف این است که خودشان هم آن را برطرف کنند، نه اینکه خدای ناکرده توپ را به داخل برگردانند و اسباب لجبازی و مجادله و سرگرمی را در داخل کشور فراهم کنند. البته مجلس هم باید دولت را در اصلاح مسیر و زدن بر دهان هیئت حاکمه آمریکا یاری رساند. اگر تا دیروز خوش گمانی و انفعال در مقابل آمریکا خطا و غفلت شمرده میشد، از امروز به بعد، دعوت به خوش خیالی یا انفعال و تعلل، جفا و خیانت است. امروز بیش از هر زمان دیگر، اتحاد و مواجهه صریح با آمریکا ضرورت دارد و هر کس در این تردید کند یا اسباب کشمکش در داخل را فراهم سازد، یا مامور دشمن است و یا نفوذ زده و گروگان دشمن.
- وارد حاشيه نشويم!
عباسعبدي روزنامه نگار و تحليلگر در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت:
هنگامي كه به عنوان يك ناظر و از بيرون به جامعه ايران نگاه ميكنيم دچار تعجب و حيرت ميشويم. ميپرسيد چرا؟ عرض ميكنم. جامعهاي كه يك انتخابات مهم و با ٧٥ درصد مشاركت را برگزار كرده، انتخاباتي كه آرام و رقابتي برگزار شد، و بهطور قطع در سطح بالاي استانداردهاي انتخابات در جوامع مشابه است؛ انتخاباتي كه به شكلگيري سپري فولادي در برابر بيگانگان بر فراز كشور انجاميد، انتخاباتي كه مردم و جامعه را نسبت به عبور از وضع موجود اميدوار كرد؛ اين واقعيت اول. واقعيت دوم اينكه جامعه ايران با چالشهاي بسيار مهمي در زمينههاي اقتصادي ، اجتماعي و زيستمحيطي مواجه است كه مردم به اميد حل يا حداقل تعديل اين چالشها به ميدان آمدند و با انتخاب خود راه را از بيراه متمايز كردند. واقعيت سوم نيز اوضاع نابسامان منطقه و تشديد تنش و نيز توطئههاي بيگانگان از جمله ايالات متحده در منطقه و ايران است كه اخبار ريز و درشت آن هر روز در رسانهها درج و منتشر ميشود. واقعيت تاسفبار چهارم؛ تنش كلامي در سطح سياست درباره موضوعاتي است كه حداقل به ظاهر ارتباط چنداني با مسائل و واقعيتهاي عاجل جامعه ندارد. اگر يك كشور با هيچكدام از دو واقعيت دوم و سوم مواجه نبود و در شرايط عادي و امن هم قرار داشت اين حد از تنشهاي كلامي توجيهپذير نبود، به ويژه پس از انجام يك انتخابات خوب و آرامشبخش، بايد تنشهاي كلامي دوران انتخابات فرو بنشيند، نه آنكه روند فزايندهاي پيدا كند. يكي از شاخصهاي انتخابات اين است كه پيش از روز رايگيري نقدها و نظرات موافق و مخالف اوج ميگيرد ولي پس از انتخابات، همه آنها فروكش ميكند و رايگيري چون ريختن آب روي آتش اختلافات كلامي عمل ميكند. ولي به نظر ميرسد كه در ايران هنوز ياد نگرفتهايم يا نپذيرفتهايم كه صندوق راي بنزين نيست كه بر آتش اختلافات ريخته شود، بلكه آب است كه بايد آن را خاموش كند.
اين پديده دوسويه است و چنان نيست كه فقط يك سوي ماجرا در دميدن به اين آتش نقش دارد، هرچند ميتوان براي هركدام سهمي قايل شد، ولي مساله اين است كه ما در مقام تعيين سهم و داوري بيطرفانه نيستيم. اكنون بايد توجه را به درون و بخشي معطوف كرد كه انتظار بروز رفتار مسوولانهتر از آن داريم. به همين دليل بايد خطاب را متوجه آقاي رييسجمهور كرد كه هيچ منطق سياسي و عقلي ايجاب نميكند كه برخي مسائل اختلافي طرح شود يا حتي به برخي از تهاجمات كه بهناحق هم هست پاسخ داده شود. به ويژه هنگامي كه اين كار در سخنرانيها انجام شود خطرناك است. زيرا برخلاف متن مكتوب، هنگام سخنراني، گوينده تحت تاثير عوامل گوناگوني قرار ميگيرد كه ممكن است كوچكترين بيدقتي در بيان يك جمله، موجب سوءتعبير و آغاز يك مجادله بيفايده شود. در سخنراني ممكن است سخنران تحت تاثير احساسات و نيز فضاي شنوندگان سخناني را بگويد كه در بيان مكتوب از آن پرهيز ميكند. در چنين شرايطي وارد يك دور باطل از نقد و نقد متقابل ميشويم. فراموش نشود كه بخشي از بازندگان انتخابات مترصد آن هستند كه به بحثهاي حاشيهاي دامن بزنند و دولت و رييسجمهور را به اين بازي بيهوده وارد كنند. ظاهرا ايشان هم بدش نميآيد وارد اين حاشيهها شود.
نمونه آن بحث ولايت و حكومت و رابطه آن با راي مردم است. بحثي كه با توضيحات و عملكرد مرحوم امام و نيز مواضع و رفتار سياسي رهبري پروندهاش بسته شده است و برخي از افراد هرازگاهي ميكوشند كه آن را باز كنند تا ثابت كنند كه برخلاف مواضع رسمي حكومت و رهبري، مردم نقش و اعتباري در شكلگيري حكومت ندارند. هرچند از سخنان آقاي روحاني سوءتعبير شده و اين كاملا واضح است كه منظورشان از ولايت مفهوم آن در كلام شيعي نبود، ولي پرداختن به اين موضوع آن هم با وجود انتخابات اخير چه جايگاهي دارد؟ با اين انتخابات چنين مفهومي تحصيل حاصل شده است. بهطور كلي اختلاف مردم با اين جماعت مخالف راي مردم را نبايد به چارچوبهاي فكري كشاند.
و الا كيست كه نداند طرح اينكه مردم واجد هيچ حقي نيستند، آن هم پس از گذشت چهار دهه از شكلگيري جمهوري اسلامي ايران، سخن لغوي است. حتي الان هم ميتوان به آنان گفت كه ما اصولا در اين چارچوب بحثي نداريم. ما ملتزم به قانون اساسي هستيم. قانوني كه مردم آن را تصويب و تاييد كردهاند. شما هم اگر زورتان ميرسد، مردم را از حكومت حذف كنيد، همچنان كه اگر ميرسيد تاكنون اين كار را انجام داده بوديد. بنابراين وارد شدن در مباحثي كه خارج از متن مسائل جامعه و بسيار انتزاعي است چه فايدهاي دارد؟ آنان اگر زورشان برسد يك لحظه هم براي مردم جايگاهي قايل نخواهند شد و در اجراي اين هدف نيازي هم به تاييد آيه و حديث نخواهند داشت. در مقابل، زور هم كه نداشته باشند به راي مردم تمكين خواهند كرد و مباحث نظري و فكري را كنار ميگذارند.
نظر شما