زهرا احمديپور رييس سازمان ميراث فرهنگي در ستون سرمقاله اعتماد با تيتر«اين چهره به صدقلم بيارا»نوشت:
ايران كشوري تاريخي است. به هر نقطهاي از اين كشور كه سر بزنيد با يك اثر يا بناي تاريخي شاخص مواجه ميشويد كه از قضا همين بناها و اشياي به ميراث رسيده از گذشتگانمان از ستونهاي جذب گردشگر داخلي و خارجي در هر منطقهاي هستند. وقتي درهاي كشور به روي گردشگران خارجي گشوده ميشود، زماني كه تنوع مقاصد سفر براي مردم كشورمان توصيه ميشود لاجرم حجم و اندازه اقبال گردشگران داخلي و خارجي و تقاضاي آنها براي بازديد از اماكن تاريخي فزوني مييابد و هر قدر اين تقاضا افزايش يابد ضرورت مرمت و حفاظت از آثار تاريخي نيز درجه اولويت بالاتري پيدا ميكند.
هماكنون بسياري از بناها و آثار تاريخي كشورمان نياز به مرمت و حفاظت اصولي و حرفهاي دارند. اين آثار سرمايه فرهنگي و تاريخي كشورمان هستند كه علاوه بر نقش هويتبخششان، سرمايهگذاري براي حفظ و مرمت آنها با توجه به ساختار جذب گردشگر در كشورمان از استراتژيهاي بنيادين توسعه گردشگري است. البته كه منابع مالي محدود هرگز فرصت وضعيت ايدهآل حفاظت در كشور را به دست نميدهد، اما چگونه ميتوان از سرمايه انساني و كارشناسي موجود حتي با توجه به تنگناها حداكثر استفاده را برد؟ چرا به رغم وجود اين نياز فوري و همچنين خيل بيكاران تحصيلكرده در رشتههاي مختلف مرمت عموما اين كار به تاخير و تعويق ميافتد؟ آيا سرعتعمل ما در حفاظت و مرمت با سرعت تخريبها و فرسودگيها برابري ميكند؟ نقش سمنها و تشكلهاي حرفهاي و انجمنهاي ميراث فرهنگي در اين موضوع چگونه است؟
پروژههاي مرمتي و حفاظتي كه عموما در بناها و بافتهاي ثبت شده به انجام ميرسند چه با تامين مالي بخش خصوصي و چه از بودجه دولتي بايد تحت نظارت سازمان ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري و با تاييد شوراهاي فني صورت گيرد. معمولا عمليات مرمت به دو گونه انجام ميشود يا مستقيما توسط سازمان يا به صورت پيمانكاري به اشخاص حقيقي و حقوقي داراي صلاحيت.
در حال حاضر شركتها و اشخاصي كه شرايط فعاليت در اين حوزه را دارند شامل رشته مرتبط و سابقه كاري مرتبط ميشوند و ميتوانند براي دريافت رتبهبندي از سازمان برنامه اقدام كنند. اين معرفي توسط سازمان ميراث انجام ميشود و رتبهها طبق آييننامههاي سازمان برنامه ارزيابي و اعطا ميشود. اشخاص حقوقي و شركتهايي كه رتبه مربوطه را دريافت ميكنند تا سقف مبلغي خاص ميتوانند با هر نهاد دولتي قرارداد مشاوره يا مرمت داشته باشند.
اما به دليل اينكه رشتههاي ميراث فرهنگي رتبه جداگانه تخصصي ندارد و تنها واژه عام «فعاليتهاي ميراث فرهنگي» در مجوز سازمان برنامه قيد ميشود، بعضي از امور مرمتي به شركت يا شخص داراي مجوز و رتبه كاري واگذار ميشود كه عملا صلاحيت حرفهاي آنكار خاص را ندارد. براي مثال يك مرمتگر معماري، دانش و صلاحيت مرمت آثار منقول را ندارد و مرمتگر آثار منقول هم صلاحيت مرمت بنا را ندارد و هيچكدام از ايندو صلاحيت فعاليت باستانشناسي ندارند ولي هر كدام از اين افراد با اخذ مجوز عامي كه هماكنون صادر ميشود، ميتوانند در همه اين امور ورود كنند.
از ديگر سو بهدليل اينكه كل آثار غيرمنقول تحت يك عنوان (ملي) ثبت ميشوند، تفكيك صلاحيتها در پروژههاي مرمتي مختلف ناممكن است. براي نمونه يك خانه واجد ارزش تاريخي با معماري دوره پهلوي اول كه واجد ارزش منطقهاي است و تخت جمشيد كه واجد ارزش ملي و بينالمللي است هر دو در رديف آثار «ملي» ثبت ميشوند. اين امر ممكن است در نگاه اول هيچ مشكلي ايجاد نكند. به هر حال اين اثر ثبت شده است و مشمول ضوابط حفاظتي شده. پس مشكل كجا است؟ وقتي اثري ثبت ملي ميشود لاجرم به عنوان اثر «نفيس» رتبهبندي ميشود و مرمت و نگهداري و حفاظت از يك اثر نفيس بر عهده دولت است. ضوابط مرمتي يك اثر نفيس ضوابطي ويژه و انجام آن مستلزم فرايندي خاص است. معناي ديگر اين موضوع آن است كه آن خانه دوره پهلوي اول و تخت جمشيد هر دو ملي و هر دو نفيسند و براي مرمت و حفاظت از هر دو بايد همان فرآيند خاص طي شود. خب ممكن است اينگونه مطرح شود كه چه اشكالي دارد كه هر دو به يك اندازه مورد توجه قرار بگيرند؟ در شرايط ايدهآل اشكالي وجود ندارد ولي آيا به اندازه آثاري كه نياز به درجات مختلف مرمت دارند اعتبار و نيرو و شركت متقاضي و صاحب صلاحيت مرمت آثار نفيس در كشور وجود دارد؟ آيا سطح مرمت اثر يك خانه واجد ارزش صد ساله با يك اثر يگانه چندهزارساله يكي است؟ اكنون به دليل عدم شفافيت كافي در تفكيك آثار نفيس و غير نفيس و نبود آييننامههاي مرتبط، مرز فعاليتهاي حاكميتي و فعاليتهاي با امكان برونسپاري به راحتي قابل تمييز نيست.
اين را در كنار مشكلاتي بگذاريد كه در زمينه قيمتگذاري و فهرست بهاي خدمات مرتبط با ميراث فرهنگي وجود دارد.
چه بايد كرد؟
براي غلبه بر مشكلاتي پيشگفته چند راه وجود دارد. پيگيري راهاندازي نظام مهندسي مرمت در كشور و رسميت بخشيدن به امضاي حقوقي كارشناسان مرمت و همچنين تفكيك امضاهاي حقوقي رشتههاي مختلف ميراث فرهنگي نظير سازمان نظام مهندسي ساختمان كه در رشتههاي مختلف شغلي به اعضا هويت كارشناسي ميدهد، يكي از راهكارها است. بديهي است چنانچه به خدمات نظام مهندسي ساختمان در پروژههاي مرمتي نياز باشد، اين نياز از مشاورين و پيمانكاراني تامين خواهد شد كه قبلا صلاحيت فعاليت ميراثي آنها تاييد شده است. براي مثال تاسيسات به عنوان يك رشته تخصصي در نظام مهندسي ساختمان فعال است و كار تاسيسات در بناهاي تاريخي را نيز انجام ميدهد اما بايد به گونهاي باشد كه تنها پيمانكار و مشاركت تاسيساتي كه داراي صلاحيت ميراثي است بتواند كار تاسيسات بناي ميراثي را انجام دهد. همچنين صدور مجوز فعاليت به رشتههاي مختلف ميراث فرهنگي بايد در دامنه و محدوده تخصص افراد باشد و در اين مجوزها بايد استادكاران و متخصصين غيرآكادميك نيز لحاظ شوند.
كار ديگري كه مقدمات ان در حال انجام است اين است كه همانگونه كه در قانون پيشبيني شده، فهرستهاي محلي و منطقهاي هم در ثبت آثار راهاندازي شود تا صلاحيت پيمانكاران و مشاوران حقيقي و حقوقي به نسبت اهميت و نفاست اثر سنجيده شود. با انجام اين كار يك بازار كار بزرگ براي فارغالتحصيلان رشتههاي مختلف مرمت ايجاد ميشود كه ميتواند به مطالبات انباشته اين متخصصان پاسخ دهد و آنها را براي به دستگرفتن پروژههاي عظيم و نفيس آماده سازد.
تدوين آييننامههاي نرخگذاري خدمات و فهرستبها هم بر اساس همين روش درجهبندي در دست اقدام است. كه فرآيند عملياتي مرمت و مشكلات مالي مربوط به آن را تا حدود زيادي مرتفع خواهد ساخت.
همه اين مواردي كه اشاره شد نهايتا زمينه را براي تحول در مرمت و حفاظت ميراث تاريخي كشورمان فراهم و به سازمان ميراث امكان ميدهد نقش نظارتي خود را بيشتر توسعه دهد اما اين مهم زماني به كمال خواهد رسيد كه همگان ايقان داشته باشند كه توسعه گردشگري و حفاظت حرفهاي از ميراث در يك راستا هستند و سرمايهگذاري در اين بخش يكي از استراتژيهاي فرهنگي، هويتي و سپس اقتصادي كشور است و نه فعاليتي صرفا هزينهاي.
- بعد از شلیک موشکها
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش با تيتر نوشت:
قرار گرفتن سه رویداد در فاصله زمانی کوتاه- حدود یک ماهه- از وضعیت جدید در منطقه خبر میدهد؛ شکستن قرق آمریکا در نوار مرزهای شرقی سوریه، حمله موشکی ایران به سازمان تروریستی داعش از خاک جمهوری اسلامی و لغو توافق دوجانبه آمریکا و روسیه در خصوص وضعیت پروازها و اقدامات عملیاتی دو کشور در سوریه از جانب مسکو اگرچه جداگانه دارای تفاسیر و معانی خاص نیز هستند ولی مجموعاً هم یک معنای استراتژیک را متبادر مینمایند. در این خصوص گفتنیهایی است:
1- اگرچه اقدام نظامی از قبیل شلیک موشک از خاک یک کشور به خاک کشوری دیگر در دنیا و بخصوص در منطقه ما سوابق زیادی دارد و در همین هفتههای اخیر هم بارها شاهد وقوع آن بودیم اما شلیک موشکهای ایرانی که علیالقاعده باید در این عداد به حساب میآمد به عنوان یک «پدیده مهم» ارزیابی شد و همه محافل سیاسی و مجموعههای رسانهای دنیا را به خود متوجه کرد. چرا؟ برای این موضوع میتوان دلایل زیادی اقامه کرد و به نظر این قلم مهمترین دلیل این است که آن اقدامات از آنجا که در یک گفتمان و روند جاری انجام میشد نوعاً چندان توجه برانگیز نشدند مثلاً حمله یگان دریایی آمریکا در غرب یونان به یک پایگاه هوایی در سوریه - الشعیرات- در واقع در ادامه روند خصومتی بود که تاکنون بسیار شدیدتر از آن را در مورد سوریه یا غیر آن شاهد بودهایم و برایمان تعجبی را در پی نداشته است. حمله آمریکا به الشعیرات به همین دلیل هیچ تأثیر پیشبرندهای برای آمریکا نداشت و نتوانست حتی به اندازه یک میلیمتر معادله امنیتی سوریه را جابجا کند. همینطور حمله 27 ماهه رژیمسعودی به یمن نتوانست به اندازه یک میلیمتر وضع امنیتی سعودی را بهبود ببخشد و یا در روند امنیتی یمن کوچکترین تأثیری در پی داشته باشد. به این دلیل اقداماتی که محور نظام سلطه یا کشورهای پیرامونی آن در حوزه امنیتی انجام میدهد در برد خبری رسانهها نمینشیند.
حمله موشکی ایران به یک سازمان شبه نظامی منفور به دلیل آنچه در صدر مقاله آمد، اقدامی تحولساز به حساب آمده است. ایران به منطقهای شلیک کرده است که قرار بود آمریکاییها به بهانه حضور داعش و به کمک آنان، منطقه وسیعی در طول مرزهای شرقی سوریه برای مدت خیلی طولانی به تصرف خود درآورند و از این طریق در همگرایی میان ایران، عراق، سوریه، لبنان و فلسطین اخلال به وجود آورند. در این دوران جبهه مقاومت دو اقدام مهم در بر هم زدن طرح امنیتی بلند مدت آمریکا انجام داد اولین اقدام گسیل نیروهای ارتش سوریه و متحدان آن به مرزهای شرقی و اقدام دوم شلیک موشک به -المیادین- قلب فرمانروایی داعش بود که بنا بود اینها زمینهساز اجرای طرح آمریکا باشند. در واقع با شلیک اولین موشکهای میانبرد ایران به قلب این منطقه، شمارش معکوس آغاز عملیات پاکسازی این منطقه و خارج کردن آن از دایره اقدام آمریکا آغاز شده است. از این رو طی دو روز گذشته و پس از آنکه معلوم شد، اقدام عملیاتی جبهه مقاومت با محوریت ایران در این منطقه، جدی است، لحن آمریکاییها کاملاً تغییر کرده و پرده را بالا زدهاند. طی روزهای اخیر داعش در منظر رسانههای مهم آمریکا نظیر C.N.N از یک «گروه تروریستی» به «پیکارجویان سنی» «یک گروه مسلمان سنی که با شبه نظامیان شیعه مورد حمایت ایران میجنگند» تبدیل شدند! تا همین یک ماه پیش مقامات ارتش آمریکا در مذاکرات خود با روسها و بقیه میگفتند اگر چه ما درباره تروریست بودن یا نبودن جبهه النصره و احرارالشام به جمعبندی نرسیده و در حال مطالعه هستیم اما در آمریکا هیچ کس تردیدی ندارد که داعش گروهی تروریستی است که باید به هر ترتیب با آن مقابله شود. آمریکاییها در یکی- دو مرحله با انگشت گذاشتن روی حساسیت روسها نسبت به داعش و خطراتی که از ناحیه اینها احساس میکنند، روسها را متقاعد کرده بودند که روی جنگ با داعش تمرکز کند با این هدف که در جبهه مشترک ایران، سوریه، روسیه و حزبالله در آزادسازی حلب و مناطق غربی آن که داعش حضور کمرنگی دارد، خلل ایجاد نمایند. هم اینک خود آنها پرده را بالا زده و در واقع میگویند در جریان مبارزه واقعی با تروریزم، بیش از هر گروهی با مبارزه با داعش مشکل دارند.
2- عملیات موشکی ایران که با عبور از همه عرض عراق به منطقهای در عمق سوریه رسید از این نظر که از نظر انطباق با هنجارهای حقوقی و سیاسی خدشهای نداشت یک اقدام منحصر به ایران به حساب میآید. هماهنگی با دولت عراق و پذیرش این هماهنگی و اعلام رسمی این هماهنگی از سوی مقامات عراق بسیار حائز اهمیت است این در حالی است که از یک سو کشورهایی نظیر آمریکا اساساً به هنجارهای حقوقی و در واقع به میراث بشری بیاعتنا هستند و اگر حتی کشوری را به اشغال درآورند، کاری به هنجارها و دیدگاههای مردم ندارند و از سوی دیگر جلب توافق رسمی مقامات عراق نشان داد که اقدام موشکی ایران کاملا قابل تکرار است. همه میدانیم که آمریکا برای مانع شدن از همکاری امنیتی عراق با ایران همه تلاش خود را کرده است و زمانی که موشک ایران با عبور از خاک عراق در کشور دیگری فرود میآید، شکست تلاشهای آمریکا را علنی میکند این موضوع برای پرستیژ آمریکا هزینه بسیار سنگینی را در پی میآورد. کمی به عقب برگردیم آقای اوباما و ترامپ و سایر رؤسایجمهور آمریکا با صراحت گفتهاند که امنیت و اقتدار اسرائیل درصدر اولویت سیاست خارجی آمریکا قرار دارد خب لازمه تحقق این عبارت مهم، توانایی آمریکا در حفظ موقعیت و پرستیژ خود است وقتی آمریکا قادر به اعمال اراده خود بر کشورهای بحرانزدهای نظیر عراق و سوریه نیست چطور میتواند اراده خود مبنی بر حفظ امنیت و اقتدار اسرائیل را به عراق و سوریهای که - انشاءالله به زودی- از بحران خارج شدهاند، اعمال نماید.
موضوع دیگر این است که کمتر از چهار هفته پیش، رژیم سعودی برای آنکه ضریب امنیتی خود را به رخ بکشد، رئیسجمهور آمریکا را با وعدههای بسیار چرب به ریاض آورد تا به همه بگوید کوچکترین چشم زخم به امنیت عربستان، اقدام عملیاتی آمریکا را در پی میآورد. این در حالی است که سعودیها در یک اقدام ناشیانه، ایران را به عنوان اولین دشمن خود معرفی کردند و همه تلاشها را برای آراستن جبههای ضد ایرانی از منطقه عربی، جهان اسلام و جهان غرب به کار بستند. خب همه میدانند که شرط درست بودن چنین سیاستی این است که خدشهای به اقتدار نظامی خود آمریکا درمنطقه وارد نباشد وقتی آمریکا نمیتواند اراده خود را بر دو کشور عربی زخم خورده در یک موضوعی که جنبه سیاست خارجی دارد - یعنی عدم همکاری با ایران - حاکم نماید چگونه میتواند امنیت و اقتدار عربستان در برابر ایران را تضمین نماید با این وصف کاملا واضح است که حمله موشکی ایران به داعش و مهمتر از آن عبور موشکهای میانبرد ایران از خاک دو کشور عربی پشت رژیمهای سعودی و صهیونیستی را لرزانده باشد. در واقع این عملیات آسیبپذیری جدی آنها را به اثبات رساند و این راز استراتژیک بودن شلیک موشکهای ایرانی به دیرالزور است.
3- براساس آنچه گفته شد بدون تردید در این بین صهیونیستها و سعودیها در دامن زدن به فضاهای ضدایرانی ناچار به تامل جدی خواهند بود. تلآویو قاعدتا مثل قبل جسارت آفتابی شدن در پروندههای امنیتی ضدایران نخواهد داشت کما اینکه رژیم سعودی هم به ناچار باید با محاسبه جدیدی امور خود را بگذراند. در این ماجرا نه تنها رابطه دلار با امنیت قطع شد بلکه رابطه روابط خارجی هم با امنیت قطع شد. رژیم سعودی پیش از این نیز برای متقاعد کردن دیگران برای شرکت در جبههای ضد ایران مشکل داشت هماینک این مشکل بسیار جدیتر و گستردهتر شده است.
4- البته ایران هرگز نمیخواهد جنگی را در منطقه به راه اندازد کما اینکه تاکنون این کار را نکرده و هر جا هم که حضوری نظامی پیدا کرده است برای خواباندن جنگی بوده که دشمنان منطقه به راه انداختهاند. رفتار ایران در طول این 40 سال رفتاری سازنده بوده و در آینده نیز ایران همین «موقعیت مطلوب» را برای خود حفظ میکند. شلیک موشک در واقع حصارها و حدودهای عینی و خیالی را برهم زد و موقعیت انقلابی ایران را به رخ کشید اما همه حرف ما از طریق نمایش صحنههای اقتدار زده نمیشود. شلیک موشک به قلب دیرالزور توانمندی، اقتدار، اعتبار و زمانشناسی ایران و توانایی جمهوری اسلامی برای دفع توامان خطر اشغالگران غربی و تروریستهای تکفیری را به اثبات رساند اما این ماجرا باید در دو عرصه دیپلماسی رسمی و دیپلماسی عمومی تبیین گردد و ادامه پیدا کند. عملیات موشکی سپاه ممکن است تحت تاثیر تبلیغات خصمانه دشمنان ما، معنایی متضاد به خود بگیرد و اثر خود را از دست بدهد. این وظیفه دستگاه دیپلماسی رسمی است که با گستردن بحثهای فوری با کشورها و دولتها ابعاد اقدام ایران را توضیح داده و راه ادامه حرکت ایران در عرصههای دیگر را هموار نماید. در واقع دستگاه دیپلماسی رسمی و عمومی ما باید دلالتها و نتایج اقدام ایران، از جمله آسیبپذیر بودن آمریکا، رژیم صهیونیستی و رژیم سعودی را برای کشورها توضیح دهند و آنان را به تامل بیشتر درباره روندها و رویدادها فرا بخوانند در چنین فضایی و با چنین عملیات دیپلماتیکی کالاهای پرطمطراق آمریکایی و ادعاهای دهانپرکن سعودی و ژستهای اقتدارمآبانه اسرائیل از سکه میافتند و آفتاب حقیقت اقتدار معنوی و مادی اسلام ناب و جبهه منطقهای آن نمایان میگردد.
- «ناس» و رقص شمشیر
رضا منصوری . استاد دانشگاه شریف در ستون سرمقاله شرق نوشت:
تصویب «قانون مقابله با اقدامات بیثباتکننده ایران» در سنای ایالات متحده آمریکا، سخنرانی سفیر اسرائیل در آمریکا در حضور جمعی از نمایندگان جمهوریخواه کنگره آمریکا و تأکید او بر اینکه برجام، ایران را در شرایط آمادگی برای ساخت بمب قرار داده است و اگر آمریکا مداخله نکند، ما مداخله میکنیم و همزمان خبر شهیدشدن سیدمصطفی صادقی، دانشآموخته مدیریت فناوری بر اثر بمباران نیروهای مقاومت در سوریه از سوي آمریکا، از اخبار مهم روزهای اخیر است. میدانم که به تعداد مراکز قدرت در ایران و جهان، این اخبار هم تفسیر میشود. اما من به یاد تفسیر واژه قرآنی «ناس» به وسيله آقای علمالهدی در مشهد و نیز رقص شمشیر خانواده سعودی با حضور آقای ترامپ در هفتههای پیش افتادم که ارتباط تنگاتنگی میان این چند موضوع میبینم. هیچ ایرانیاي از اینکه کشورش در فشارهای سیاسی، اقتصادی و نظامی قرار گیرد، خوشحال نمیشود و هیچ ایرانیاي هم اجازه مداخله بیگانه را در کشورش نمیدهد. تعجب من از این است که چرا نخبگان ما اجازه مداخله تخریبکننده توان مقاومت کشور را به مفسرانی میدهند که حرفهای مخرب میزنند؟سعودیها بیش از صد سال پیش، به منظور نابودی نمادهای شیعه، یک بار به نجف اشرف حمله کردند که با مقاومت مردم مواجه و مجبور به فرار شدند.
رقص شمشیر آنها هم چیز جدیدی نیست. اینکه نسلی جوان و کمتجربهتر در امور بینالملل با تکیه بر ثروت خانوادگی، جاهطلبیهایی هم داشته باشد، چیز جدیدی نیست. همانطور هم روابط همسایگی چندهزارساله ما با عربستان و یمن شناخته شده است و ارزشمند. به همین ترتیب هم، همانگونه که در کتاب «ایران 15/21» نوشتهام، آمریکا امپراتوری نوباوهای است که هنوز خیلی چیزها را باید یاد بگیرد و این در طبیعت نوباوگی است که ما هم آن را درک میکنیم. آنچه برای من نگرانکننده است، این است که چرا یک تفسیر سیاسی از کلمه قرآنی ناس و تفسیر از نتایج انتخابات، در یک کلاس درس حوزوی مطرح میشود و اهل حوزه سکوت میکنند؟منِ دانشگر در مقامی نیستم که بتوانم در تفسیر حوزوی مداخله کنم، اما این درک علمی را دارم که اهل حوزه برای حفظ اعتبار علمی خود لازم است موضع بگیرند تا من هم بدانم این تفسیر سندیت دارد، یا نه؟ سکوت حوزه در این زمینه دو معنی دارد: یکی اینکه این تعبیر را میپذیرد؛ دوم اینکه نمیتوان انتظار موضعگیری از حوزه داشت. اين در حالي است كه حوزه درباره سند 2030 موضع گرفت. خاطرم هست در سال گذشته کارگروهی تشکیل شده بود برای بررسی یا اجرای این سند. از من هم دعوت شده بود برای شرکت. سندهای یونسکو را میشناسم و میدانم بعضی از آنها تا چه حد اداری، کممحتوا و بیاهمیت هستند. این سند را ورق زدم و به این نتیجه رسیدم که شرکت در آن کارگروه اتلاف وقت است. حالا یکباره میبینم این سند چه اهمیت سیاسیاي پیدا کرده است.
چه میشد اگر این سند را ما کلا فراموش میکردیم، مانند بسیاری از کشورهای دیگر جهان؟ هیچ اتفاقی نمیافتاد. هر کس وضعیت آموزش را در ایران میشناسد، میداند که چقدر این وضع اسفناک است و میداند چه مشکلات مفهومی بر نظام آموزشی ما چنگ انداخته و ما از چه بدیهیات آموزشیاي غفلت کردهایم. آموزش در ایران گرفتار نابسامانیهای بسیار ابتدایی است که نظام دولتی نتوانسته یا نخواسته آن را مرتفع کند و با چسبیدن به این سند یا کنارگذاشتن آن هم مشکلی از آموزش و پرورش ما حل نمیشود. کافی است آن را فراموش کنیم. اما تفسیر ناس به ویژه تفسیر سیاسی آن در زندگی روزمره ما مؤثر است. چرا حوزه پاسخ نمیدهد؟ این وظیفه دانشگران نیست كه به تفسیر قرآنی بپردازند؟ این بیپاسخی راه را باز میکند برای افرادي كه هر زمان به دلخواه قرآن را تفسیر کنند. دانشگاه سهم خود را در حفظ کشور در حد توان انجام میدهد. کافی است به رشد توان دفاعی کشور پس از انقلاب نگاه کنیم. علم و فناوری نوین را دانشگاهها در حد توان به بخشهای اقتصادی، خدماتی و دفاعی کشور منتقل کردهاند. گمان نمیکنم حوزه بخواهد در این امر شکی ایجاد کند. نقش اصلی دانشگاه مدرن در جهان و ایران، پاسخدادن به سؤالهای جامعه در زمینه دانشی است که بد یا خوب انجام میدهد. حوزه هم نقش هدایت جامعه در امور معنوی را بر عهده دارد. نه دانش را میشود به زور به مردم تزریق کرد و نه معنویت را. این را هر دو نهاد میدانند و وظیفه همه ما کمک به امنيت و آرامش جامعه است. همانطور که وظیفه دانشگاه کمک به امنیت و نیروهای امنیتی و توان دفاعی کشور است و همانطور که دانشگاهیان به نقش خود در افزایش توان دفاعی و امنیتی کشور آگاهاند و ترهای برای تحریمهای دفاعی ما خرد نمیکنند، انتظار میرود حوزه به اهمیت نقش خود، آگاه باشد و نگذارد تفسیرهای سیاسی از اين نوع به آمادگی دفاعی ناشی از اتحاد ملی خدشه وارد کند. آگاهسازی در اینگونه مراتب، بسیار تأثیرگذار در اسلامیت ماست. پروردگارا در این روزها و شبهای پاياني ماه رمضان، سیاست سیاستمداران ما را بسته به خرد و خرد خردمندان ما را رها از سیاست بگردان!
- سايبر سياست
روزنامه رسالت در ستون سرمقالهاش نوشت:
قضيه: چينش کابينه، خيلي چيزها را معلوم خواهد کرد ... يک برآورد از آينده سياستي که اصلاحطلبان در پيش خواهند گرفت اين است که آنها براي ارتقاء ميزان قدرت خود در قياس با نيروهاي معتدل، هيچ راهي جز «جنبشي کردن» فضا به قول خودشان ندارند. آنها «چپ»هاي علاجناپذيرهستند و اساساً دنيا را با عينک «تضاد ديالکتيکي» ميبينند. و در اين اثنا، چينش کابينه، خيلي چيزها را معلوم ميکند ...
اگرشنيدهها درست باشد که جناب حسن روحاني، آهنگ بازگشت به منش «اعتدال» کرده باشد، چينش کابينه، خيلي چيزها را معلوم خواهد کرد ...
به رغم برآورد کساني که ممکن است نسبت به رقابتهاي سياسي، ديدگاهي بسيط اما منطقي و معتدل داشته باشند، اصلاحطلبان نفوذ کرده در دولت و پارلمان و شوراي شهر، با تبعيت از همان منطق «تضاد ديالکتيکي» سنتي خود، کوشش نخواهند کرد تا عملکرد اجرايي مثبت و بهتري از خود در مقايسه با اصولگرايان به نمايش بگذارند تا مردم تصميم بگيرند که براي هميشه قدرت را به آنها بسپارند، بلکه بر عکس، ميکوشند تا با به انسداد کشاندن روندهاي اجرايي، سطح نارضايتي مردم را بالا ببرند تا در نتيجه، زمينه براي خارج شدن سياست از ريلهاي منطقي و غير تضاد آميز که اصولاً آنها در آن ريلها سخن زيادي براي گفتن ندارند، هموار شود. آنها بد عمل خواهند کرد، و وقتي خون مردم را به جوش آوردند، جا خالي خواهند داد تا تيرهاي اعتراض مردم به نيروها و نهادهاي «انقلابي» اصابت کند. عملکرد آنها در عصر اصلاحات مؤيد اين خط مشي بوده است. تا حال، تهران، استثناء مهمي در لانه گزيني و آشوب آفريني اين جماعت اصلاحطلب بود، و مردم تهران حسي از يک شهر تحريم زده نداشتند؛ پيشبيني ميشود که يک چهره ناکارآمد به شهرداري تهران گمارده شود؛ حالا، آنها چهار سال فرصت دارند تا تهران را مانند کشور (چنان که در معدن زمستان يورت آزادشهر آشکار بود) به نقطه جوش برسانند، و شرايط را طوري پيچيده کنند که مردم ندانند از کجا ميخورند. شرايطي که در معدن زمستان يورت آزادشهر پس از چهار سال اداره بد کشور ديديم، قرار است در تهران هم شاهد باشيم.
اگراين برآورد مقرون به واقعيت باشد، نکته نخست اين است که بايد به رئيس جمهور و حزب اعتدال و توسعه که از اين بابت با «چپ»ها زاويه دارند، گوشزد نمود که مراقب اين سمت و سوها در پيشينه
خط مشي و عملکرد اصلاح طلبان باشند. آنها همان «چپ»هاي علاجناپذير هستند و حيات آنها در آشوب گستري و تزريق «تضاد ديالکتيکي» است. اين، آخرين بازماندههاي چپ مارکسيستي در ايران، بويژه در شرايط آشوب ناک منطقه، زهري مهلک براي کشور و دولت مستقر به حساب ميآيند.
و نکته بعد اين خواهد بود که نيروهاي انقلاب، بايد تلقي روشني از حيطههاي جنبشي سياست آينده داشته باشند. خاطرمان هست که در سال 1378، تعطيلي يک روزنامه ميتوانست کشور را با امواج جنبشهاي اجتماعي مواجه کند، ولي امروز، ديگر نه ...، چرا که نقاط ثقل و تمرکز دغدغههاي اجتماعي و قدري هم اقشار درگير، به سمت «سايبرسياست»يا حيطه سياسي معطوف به «فضاي مجازي»يا به تعبير درستتر، «فضاي بيش از حد واقعي»، تغيير کرده است. خاطرمان هست که در اول مرداد سال 1395، وقتي دفاتر واردات دو شرکت وارد کننده يکي از گوشيهاي تلفن همراه پلمب شد، خيابان جمهوري ملتهب گرديد. آن موقع، يکي از وبگاههاي قرارگاه کاربران اين گوشيها، اين تيتر را براي اعلام اين مطلب انتخاب کرد: «يک فاجعه در پيش است؛ پلمب فروشگاههاي ... از پايتخت آغاز شد». بله، نقطه تمرکز به حيطه تکنولوژي ارتباطات تغيير مکان داده است، و از همين قرار، زمينههاي مهمي از آشوب در اين حيطهها پهن شده است، و انتظار اصلاحطلبان را ميکشد.
* خب؛ «سايبرسياست» حيطه عملکرد دولت و نيروهاي مختلفي از قواي ديگر کشور است. شکلگيري «شوراي عالي فضاي مجازي» به اين معنا بوده است که دستگاه حکمراني ما از مدتها قبل اهميت اين حيطه را درک کرده است و ميکوشد اين قلمرو مهم را قانونمند کند. پس، مقدمات براي خنثي ساختن شگرد شناخته شده اصلاحطلبان در اين حيطه نو ظهور فراهم است. ولي به لحاظ تئوريک، بايد تغييرات مهمي در اين حيطه صورت بپذيرد. اين مقاله به مقدمات اين موضوع خواهد پرداخت. از اين پس و به تناوب، در روزنامه رسالت، به کاوشهاي بيشتري در اين حيطه خواهيم پرداخت.
- کاوش در مفاهيم و اصول بنيادين سايبر سياست:
* رايانهها و گوشيهاي تلفن همراه، زندگي ما را متحول کردهاند، و ميتوان گفت که ما را با خود ميبرند. ما خود را به آنها سپردهايم. هر امکان جديدي پديد ميآيد، بيش از انطباق با زندگي ما، ما را با خود منطبق ميکند. نفس اين موضوع، بد هست، ولي خيلي بد نيست، اگر چشمانداز ما براي استفاده از اين تکنولوژيهاي تازه معلوم نباشد، ما به دنبال تکنولوژي «خِر کش» خواهيم شد، و اين ديگر خيلي بد است. اين،يعني آن که چه در مقياس فردي، و چه در مقياس اجتماعي، ابتکار عمل در شکلدهي به آينده در دست ما نيست.
* فيالمثل، تجربه تاريخي ما عادت به اين همه پر حرفي که در شبکههاي اجتماعي مبتني بر تلفن همراه هست ندارد؛ ما در پيشينه فرهنگي خود به کمگويي و گزيده گويي،يا «دم فرو بستن از آن چه به آن علم نداريم» سفارش شدهايم؛ ولي از وقتي اين ابزار و ادوات پديد آمدهاند، ما سبک زندگي خود را تغيير دادهايم تا با تکنولوژي انطباق حاصل کنيم. ما بسيار زيادتر و به شيوه جديدتري در نرمافزارهاي پيامرسان حرف ميزنيم، و قواعد فرهنگي ما راجع به «تأمل»، «طمأنينه»، «سخن»، «ادب»، «اخلاق»، و ... به چالش کشيده شده است.
* وتکليف مصلحان اجتماعي است تا مستمراً ميان پيشينه تاريخي يک ملت و مسائل نو به نو شونده، ارتباط برقرار کنند، و معلوم نمايند که چشمانداز آينده «يک ملت برنامهدار» چه خواهد بود. برداشت من اين است که اين، مأموريتي است که فيالحال انجام نميگيرد. ما به فوت و فن تازهاي احتياج داريم که در جريان آن، تکنولوژي، با درخواستهاي فرهنگي و انساني انطباق يابد. اين، آن چيزي است که فيالحال به آن احتياج داريم.
* ما به تکنولوژيهايي احتياج داريم که از اضطرابهاي مردم بکاهد و طمأنينه را بيفزايد، تکنولوژيهايي که به ادراکهاي ما از جهان عمق ببخشند به جاي آن که با سطحينگري، ما را از موضوعي به موضوع ديگر پرتاب نمايند، تکنولوژيهايي که جلوي بيادبيهاي ناخواسته را بگيرند، تکنولوژيهايي که سرعت زندگي را بگيرند و برخي از کارها را به جاي ما انجام دهند، تکنولوژيهايي که براي معضل «ملال» کاري بکنند، ...
* پيشينه فرهنگهاي شاخص جهان نشان ميدهد که اگر مسير خلق تکنولوژي به سمت اين جهات دگرگون شود، تکنولوژي، وضع انساني ما را در کل بهبود خواهد بخشيد، در غير اين صورت بايد بپذيريم که تکنولوژي ما را به سمتي «خِر کش» خواهد کرد که هيچ کس برآوردي از آن نخواهد داشت. خب؛ تأملات ما در اين مطلب ادامه دارد که هفته آتي تقديم خواهد شد...
نظر شما