محققان دانشگاه کمبریج، به تازگی توانستهاند با استفاده از نوعی تصویربرداری، تغییرات مغز این بیماران را نشان دهند.
البته این مطالعه، بر پایه گزارشهای تحقیقاتی ای شکل گرفته که تأکید دارد این بیماری ژنتیکی است؛ تحقیقاتی که سال 2003 منتشر شد و توانستهاند ژنهایی را که احتمالا در بروز این بیماری در برخی خانوادهها دخالت دارند، مشخص کند.
این مطالعه در مؤسسه ملی تحقیقات بیماریهای روانپزشکی انگلستان انجام شده بود و نتایج آن در نشریه علمی «روانپزشکی مولکولی»چاپ شده بود.
اما این مطالعه اخیر، به گزارش بیبیسی، 2 گروه از افراد را بهعنوان گروه آزمایشی انتخاب کرده است؛ یک گروه از کسانی که تشخیص بیماری وسواسی-اجباری (OCD) برای آنها مسجل شده و گروه دوم، افرادی که در خانوادهشان سابقه این بیماری را داشتهاند.
ررسی اولیه در این افراد نشان داد که هر 2 گروه نسبت به محرکها، واکنش مشابه نشان میدهند و نمیتوانند کنترل لازم را روی واکنشهای خود داشته باشند.
در مرحله بعدی، از مغز این افراد، تصویربرداری با استفاده از تشدید مغناطیسی (یا همانMRI) انجام شد و نتیجه این شد که در نواحی خاصی از مغز هر2گروه، تغییرات مشابهی رخ داده است. این تغییرات ساختاری، در سلولهای خاکستری نواحی کنترل رفتار فرد، مانند ناحیه اوربیتوفرونتال و نیز قسمتهایی از ناحیه لوب پیشانی، به صورت کاهش ماده خاکستری، اتفاق افتاده است.
با توجه به شیوع بیماری وسواس، که گفته میشود چیزی حدود 2 تا 3 درصد از کل جمعیت را گرفتار کرده است، روشهای این چنینی، اگر بتوانند کارآییشان را اثبات کنند، میتوانند در تشخیص بهموقع، سریع و دقیق این بیماری، به پزشکان و نیز بیماران کمک کنند.
البته هماکنون روشهای خوبی برای تشخیص این بیماری وجود دارد، که برپایه شرححالی است که بیمار و اطرافیان او از وضعیتش میدهند، اما بزرگترین مشکل تشخیصی این بیماری آن است که بیشتر افراد هنوز در مورد این بیماری آنقدر آگاهی ندارند که بخواهند برای تشخیص آن به پزشک مراجعه کنند.
این بیماری، که جزء اختلالات اضطرابی طبقهبندی میشود، میتواند اشکال گوناگونی داشته باشد که وسواس شست و شو، تنها یکی از آنهاست. وسواس رفتارهای کلیشهای و تکراری، وسواس قرینگی و وسواس چککردن مدام قفل و کلید از اشکال نسبتا شایع این بیماری است.
نوع دیگر این بیماری میتواند به صورت اشتغال ذهنی باشد، این که فرد نتواند روی ذهن خود به اندازه کافی کنترل داشته باشد و دائم و به صورت آزاردهنده، یک فکر ذهنش را مشغول کند.
(البته پایه همه رفتارهای وسواسی، یک اشتغال ذهنی است، طوری که فرد اجبارا یک رفتار خاص، مثل شست و شو یا چک کردن را تکرار میکند تا ذهن خود را از آن فکر خاص، مثل کثیف بودن احتمالی دست و پاها یا باز ماندن قفل، رها کند.)
این اشتغال ذهنی، آن قدر میتواند شدید باشد که هم زندگی خود فرد و هم اطرافیانش را مختل کند، با این حال، همان طور که اشاره شد، برخی مردم این حالت را «بیماری» تلقی نمیکنند و برخی از آنها سعی میکنند با نصیحت و امر و نهی، جلوی رفتارهای وسواسی بیمارشان را بگیرند، برخی دیگر با استدلال و صبوری و گفتن این جمله که «خودش خوب میشود.»
به همین علت، روشهای تشخیصی هر چقدر هم که پیشرفت کند، تا زمانی که دانش و بینش مردم در مورد علت بیماری اصلاح نشود، شاید چندان مفید نباشد.
این محققان که مطالعهشان را در آخرین شماره نشریه علمی Brain (مغز) منتشر کردهاند، اعتقاد دارند بررسیهای ژنتیکی و حتی ساختاری، به تنهایی برای کشف علت اصلی بیماری کفایت نمیکند چرا که در همین مطالعه مشخص شد، هستند افرادی که در خانوادهشان سابقه این بیماری را دارند و خود نیز مستعد واکنشهای وسواسی هستند، اما واقعا به بیماری مبتلا نیستند.