برخی از منتقدان آن را به عنوان کاری متفاوت و نو ستودند و عدهای هم به شدت به فیلم تاختند. منتقدان مخالف فیلم، اندرسون را به تکرار مؤلفههای آثار گذشتهاش متهم کردند.
جالب اینکه اندرسون میگوید دلیلی برای جبههگیری مقابل این دسته از منتقدان وجود ندارد.او به همراه جیسون شوارتزمن و رومن کاپولا فیلمنامه «سفر به دارجلینگ» را در طول یک سفر یک ماه به هند نوشتهاند.آنها خود را جای 3برادر داستان گذاشته و بسیاری از آنچه در فیلم مشاهده میشود را زندگی کردند؛ شیوهای جالب در فیلمسازی که حاصلش اثر چالشبرانگیزی چون «سفر به دارجلینگ» شده است. در گفتوگویی که میخوانید وس اندرسون کارگردان فیلم به همراه جیسون شوارتزمن و رومن کاپولا حضور یافتهاند.
- چه شد که هر سه شما با هم نوشتن فیلمنامه را آغاز کردید؟
رومن کاپولا: وس ما را دعوت کرد. به طور تصادفی همه ما در یک برهه زمانی در پاریس بودیم. جیسون و من روی فیلم ماری آنتوانت کار میکردیم. وس بعداز مدتی پاریس را ترک کرد. چیزهایی در ذهن وس بود، ایده ساختن یک فیلم در هند با تمرکز بر 3 برادر. در حقیقت بخشهای ابتدایی در حال شکل گرفتن بود. صحبتهای اولیه او با جیسون درباره چیزهای جزئی بود و بعد من برای مذاکره در اینباره دعوت شدم. اولین قدم برای آغاز طرح تصمیم وس برای همکاری جیسون و من با او بود. ما با هم دوستی دیرینهای داریم.
- چگونه در روند نوشتن فیلمنامه با هم همکاری میکردید؟
شوارتز من: نوشتن فیلمنامه طی سفر ما 3 نفر به هند انجام شد. ما با هم به هند رفتیم. ایده ما این بود که فیلم را تا آنجا که میتوانیم بر مبنای تجربیات شخصی بسازیم. این که ایده درستی بود یا نه اصلاً مهم نیست، فلسفه ما برای ساختن فیلم این بود. هر بار ما میتوانستیم سؤال «اتفاق بعدی چیست؟» را با «این برای من اتفاق افتاد» یا «این برای او اتفاق افتاد» پاسخ دهیم و پاسخی را بیابیم که به تجربیات خودمان برمیگشت. خب، این همان فیلم و همان نوع داستانی بود که مدنظر ما بود.
- آیا لوکیشنهای مورد استفاده برای فیلم همانهایی بود که در هنگام نوشتن فیلمنامه به آنجا مراجعه کرده بودید؟
اندرسون: بله، ما لوکیشنهای زیادی را موقع نوشتن فیلمنامه پیدا کردیم.
شوارتزمن: ما تمام هند را زیرپا گذاشتیم و اگر صحنهای داشتیم که باید در معبد اتفاق میافتاد، از معبدی دیدن میکردیم و فیلمنامه را به دست میگرفتیم و صحنه را بازی میکردیم تا ببینیم در آن محیط چه احساسی ایجاد میشود و اغلب اوقات همان محل به عنوان لوکیشن اصلی فیلمبرداری انتخاب میشد.
اندرسون: وقتی فیلمنامه را مینوشتیم، افراد زیادی را هم دیدیم که در جریان تولید فیلم از آنها استفاده کردیم.
- یعنی مراحل تولید فیلم همینطور براساس تجربیات شما پیش میرفت؟
اندرسون: برای «سفر به دارجلینگ» سعی کردیم از دید کسانی که در آینده
بنا بود فیلم را ببینند به همه چیز نگاه کنیم.، پس به هند رفتیم و دائم از خود میپرسیدیم: «این بار از دیدن چه چیزی شگفتزده خواهیم شد؟» هند – اگر واقعا علاقهمند باشید – هیچ کمبودی از نظر یافتن ایدههای بدیع ندارد، چیزهای زیادی برای دیدن و آموختن هست.
این همان نقطهای است که نگاه کلی فیلم از آن سرچشمه گرفته و در واقع نظرات من هم درباره این اثر از هند نشأت میگیرد. آنچه ما ساختیم با کمک مردمی که در آنجا ملاقات کردیم ساخته شد؛ مردمی که استعدادها و حتی ایدههایشان را راجع به اینکه کارها چطور باید انجام شوند صادقانه و به سادگی در اختیار ما قرار دادند. اغلب اینطور میشد که ما یک نفر را میدیدیم – مثلا آن کسی که دیوارها را نقاشی میکرد- و به خود میگفتیم: «ما چیزی مثل این میخواهیم»، بعد به او سفارش کار میدادیم اما وقتی برای فیلمبرداری بازمیگشتیم میدیدیم که او کار کاملاً متفاوتی انجام داده است؛ و این همان چیزی است که در فیلم به وضوح دیده میشود.قانون ما «پذیرفتن هر چیز به شکلی بود که اتفاق میافتاد.»
شوارتزمن: ما قبلاً صحبت کرده بودیم که اگر فیلمنامه را نوشتیم و در آن یک ماشین قرمز گنجانده شده بود اما هنگام فیلمبرداری ما یک کامیون آبی در اختیار داشتیم، از همان کامیون آبی استفاده کنیم.
اندرسون: به عقیده ما، نشان دادن هر چیز به شکل طبیعی و حتی تصادفی خود جذابیت لازم را ایجاد میکند. پذیرفتن آنچه اتفاق میافتد برای آموختن ویژگیهای مختلف هر مکانی لازم است.
- فیلم از نظر جذابیتهای بصری فوقالعاده است، رنگها بسیار زنده هستند. طراحی تولید این فیلم به ویژه در مونتاژ «قطار افکار» عملکرد بسیار خوبی داشت، این سکانس مرا شگفتزده کرد. این ایده از کجا به وجود آمد؟ چگونه توانستید این فکر را به مرحله عمل درآورید؟ به دنبال چه چیزی بودید؟
اندرسون: این فکر خیلی ساده شکل گرفت. رو من کاپولا عقیده داشت که آنجلیناهاستون در یک دیالوگ بگوید: «شاید ما بتوانیم آنچه در درون ماست را بدون استفاده از واژههای بهتر و کاملتر بیان کنیم.» و بعد آنجلینا در اجرای سکوت بعد گفتن این دیالوگ، بسیار خوب عمل کرد. اما ما به دنبال راهی بودیم که یک توضیح دیداری بدون استفاده از کلام – داشته باشیم تا بتوانیم آنچه در دل این 2نفر میگذشت را به تصویر بکشیم و «قطار افکار» بهترین راهحلی بود که به نظرمان رسید و توانست مقصود ما از بیان فیزیکی این پلان را به درستی نشان دهد.
در نهایت، ما یک ماشین شبیه ترن پیدا کردیم و تمام دکور این صحنهها در آن ساخته شد، بعد آن را روی یک قطار نصب کردیم و به این شکل فیلمبرداری آغاز شد؛ در حقیقت یک فکر عجیب و غریب به تمام معنا.
کاپولا: چیزی که من به یاد میآورم این است که ما به این نتیجه رسیدیم که باید در این مرحله بدون صحبت کردن با تماشاگر ارتباط برقرار کنیم و بعد شما صدای زنگ را میشنوید. در ابتدا هدف ما نمایش یک حس واقعی بود، بیکم و زیاد. شما یک نفر را هم در اینجا و هم در آنجا میبینید انگار که فقط قصد سرکشی به جایی را دارد.
اندرسون:... بعد تصمیم گرفتیم که افکار مختلف را در قطار به هم وصل کنیم. به نظر تصمیم درستی میآمد چون بخش اعظمی از فیلم هم در قطار میگذرد و به این شکل استعارههای مد نظر ما به راحتی دیده میشد.
- شما ماشینی شبیه ترن پیدا کردید و دکور فیلم درون آن ساخته شد، آیاشما فقط دوربین را در امتداد ریل حرکت میدادید؟ هیچ چیز جز دوربین حرکت نداشت. اینطور نیست؟
اندرسون: و قطار.
- قطار واقعا حرکت میکرد؟
اندرسون: بله. قطار در حال حرکت بود. به همین دلیل شما منظره بیابان را که از پنجره دیده میشود متحرک میبینید.
شوارتزمن: تمام فیلم در یک قطار در حال حرکت فیلمبرداری شده است.
- درباره نکات اصلی فیلم صحبت کنید، بیشتر آن از فیلمهای مرچنتآیوری و ساتیاجیتری برداشت شده است. آیا این موسیقی هنگام تدوین فیلمنامه یا فیلمبرداری تاثیر مستقیمی روی شما داشت؟
اندرسون: بله. اینطور فکر میکنم. ما یک سیدی شامل بیشتر آهنگهای فیلم ساتیا جیتری و مرجنت آیوری- که به اصطلاح سرنخهای ما بودند – داشتیم و تمام مدت آنها را گوش میکردیم. هر کدام از ما 3 نفر میتوانست سر صحنه برود یا برای تحقیق بیشتر لوکیشنها را بررسی کند. در طول تمام سفرها این موسیقی با ما همراه بود، پس درواقع این آهنگها تنها موسیقی فیلم نیست، بلکه نوایی است که ما را در ساختن این فیلم همراهی میکرد. قطعا این قطعات همواره در ذهن ما بود.
تویچ فیلم - 11 نوامبر 2007