تا كفيهاي زردرنگ صيدش نكنند، دور از دسترس قانون باقي ميماند. به سرعت در بزرگراه مدرس ميتازد اما ديري نميپايد كه به سدي از ترافيك برميخورد. از ميان صف به هم چسبيده خودروها، دالاني به عرض شانهاش باز ميكند. سر راه، ناله و نفرين چند راننده كه آينهشان ضربه خورده را به جان ميخرد تا چند متري در سد نفوذناپذير ترافيك پيشروي كند. خود را به پشت خطكشي عابر پياده ميرساند. پليس هم ايستاده اما پلاك موتورمخدوش است و نيازي به ايستادن ندارد. اصلا جريمه شود؛ جريمه براي اين قشر مثل مهريه است «كي داده، كي گرفته». پس گازش را تا انتها چاق ميكند و لحظهاي بعد جماعتي از شرش خلاص ميشوند و جماعتي ديگر چند صد متر جلوتر گرفتار. چنين صحنهاي را بارها هر كدام از ما تجربه كردهايم.
- اول شخص، عابر رنجور
دكتر حميد يزداني، استاد دانشگاه درمورد تخلف راكبان موتورسيكلتها ميگويد: من به محلههاي پامنار و بازار زياد رفتوآمد ميكنم. نظم تردد در اين مناطق براي موتورسواران بيمعناست. اگر واژهاي قرار باشد اين شرايط را توصيف كند، بهنظرم «فاجعه» است.او كه پس از خواندن گزارش همشهري با عنوان «شهر زير چرخ يكهتازي موتورها» با روزنامه تماس گرفته ميپرسد: واقعا براي من سؤال است كه چرا در بيشتر كشورهاي جهان پليس متخلف را دستگير ميكند اما در كشور ما پليسي به نام راهنمايي و رانندگي داريم كه هزاران تخلف موتورسيكلتها جلوي چشمش اتفاق ميافتد اما هيچ عكسالعملي از خود نشان نميدهد. ريحانه هوشيارگر، خانمي خانهدار است كه هر از گاهي با كودك سه سالهاش براي خريد مجبور است به خيابان بيايد. او ميگويد: هر بار كه به كوچه و خيابان بيايم تا زمان برگشت دلشوره دارم. بعضي از موتوريها اصلا به عابران توجه نميكنند و حتي پيادهرو را هم پيست موتورسواري خودشان ميدانند. براي همين حتي در پياده رو هم احساس امنيت نميكنم، سر چهارراه و عبور از خيابان كه جاي خود دارد.
- دوم شخص، متهم چه ميگويد؟
هرج و مرج بخشي از كار آنهاست. شايد خودروسواران و عابران پياده تردد موتورسيكلتها در شهر را آشفتهبازار بدانند اما راكبان موتورها سخني ديگر دارند. «نادر. م» پيك موتوري كه هر روز نشريات برگشتي را از دكههاي اطراف مينيسيتي و بزرگراه ارتش جمع ميكند، ميگويد: «11سال است ابزار كارم شده. مگر ميشود موتورسوار باشي و پشت چراغ قرمز بايستي؟ چراغ قرمز اصلا براي ماشينهاست.» از صورت برنزهاش به آساني ميشود فهميد كه اهل كلاه ايمني نيست. او كه از مقابل دكه ميرود، موتور ديگري جايش را ميگيرد؛ جوانكي كه با نگاه كردن به تيتر روزنامهها و در پاسخ به سؤال ما درباره داشتن گواهينامه ميگويد: «شرط سربازي را كه برداشتند، اگر شرط سن را هم بردارند، بالاخره ميروم گواهينامه موتورم را ميگيرم.»
اگرچه همه موتورسواران دوست ندارند كه قانونشكن باشند اما گاهي اوقات مجبور ميشوند. علي كه سالهاست با موتور به محل كار خود ميرود و برميگردد، ميگويد: بعضي روزها به قدري خسته هستم و فكرم مشغول است كه اصلا مسير برگشت و اينكه چطور رانندگي كردهام يادم نميآيد. البته با وجود اين حواسم هست كه اگر كفي پليس و تعداد زياد مأمور را ديدم راهم را كج كنم. وي درباره علت اين كار ميگويد: بالاخره شايد همه مدارك همراهم نباشد. ضمن اينكه كلاه را به جاي اينكه روي سرم باشد، جلوي موتور ميبندم و شايد به همين دليل جريمه شوم يا موتورم توقيف شود. جوان ديگري كه مجهز به كلاه و لباس موتورسواري است، راكب موتورسنگيني است كه صداي هيجان انگيزي دارد و در يكي از بزرگراههاي شمالي تهران در حال ويراژ دادن است.
پس از چندبار اشاره براي توقف، موفق به گفتوگو با وي ميشويم. او كه نميخواهد نامي از او در گزارش باشد، ميگويد: اين موتور بهدليل حجم بالا مجوز ندارد و برخي از روزهاي تعطيل كه هم بزرگراه خلوتتر است و هم پليس نيست ميتوانم با آن در بزرگراهها بتازم. شما صداي اين موتور را هم كه بشنويد، آدرنالين خونتان بالا ميرود چه اينكه بخواهيد با آن رانندگي كنيد. او با افتخار از ثبت سرعت 140كيلومتر در ساعت هم صحبت ميكند.
- پليس؛ سوم شخص مسئول
ضلع سوم حكايت موتورسيكلتها پليس راهنمايي و رانندگي است. پشت چراغ قرمز ميدان سپاه 50ثانيه معطلي را فرصتي ميدانم براي صحبت با يك افسر پليس. وي كه اسمش روي كاور فسفريرنگش بود اما نخواست نامي از او برده شود، به همشهري گفت: بيشترين تخلف مشهود موتورسواران ورود ممنوع، حركت خلاف جهت در معابر و عبور از چراغ قرمز و خط ويژه است. نداشتن كلاه ايمني هم تخلفي است كه بيش از 90درصد موتورسواران مرتكب آن ميشوند. 4موردي كه وي اشاره كرده تخلفاتي است كه به موجب آنها پليس ميتواند موتورسيكلتي را توقيف كند. وي در ادامه تأكيد كرد: درصورت متوقفكردن موتورسيكلتي تخلفات ديگري چون نداشتن گواهينامه، بيمه و پلاك مخدوش يا پوشاندن پلاك را شاهد هستيم. دست آخر از اين پرسيدم كه موتورسيكلتها برگه معاينه فني هم دارند؟ اين مأمور راهنمايي و رانندگي با شنيدن اين سؤال فقط لبخند زد.
- اعداد برگريز
در روزهاي آخر تابستان و قبل از آغاز برگريزان بود كه خبري منتشر شد از سوي يك عضو اتاق صنعت و معدن تهران كه 700هزار موتورسيكلت كاربراتوري در انبار آماده فروش در بازار است.
هماكنون يك ميليون موتورسيكلت كاربراتوري فعال در معابر پايتخت تردد ميكنند و 850هزار موتور ديگر در پاركينگها توقيف هستند. حالا اگر اين 700هزار موتور جديد هم به معابر شهري اضافه شوند، چه سرنوشتي در انتظار تهران است؟
- چهكسي جلوي موتورسيكلتها ميايستد؟
موتورسيكلت، دوچرخ دارد اما وقتي از يك كوچه ميگذرد، به اندازه يك تريلي 18چرخ آرامش برهمزن است. آلودگي صوتياش معادل كوره يك كارخانه فولادسازي است كه كارگران آن ظرف 3ماه سمعكلازم ميشوند؛ 95دسيبل. اما مگر قانوني براي برخورد با صداي عادي اگزوز آنها وجود دارد كه دربارهاش بشود مطالبهاي داشت؟ آلايندگي هواي يك موتورسيكلت به اندازه 6پرايد است؛ پرايدي كه خود يد طولايي در آلايندگي هوا دارد. در قوانين راهنمايي و رانندگي اشاره شده كه بايد با وسيله نقليهاي كه صداي نامتعارف دارد يا دودزاست، برخورد شود اما صداي بالا و آلايندگي هوا جزو مواد لازم شكلدهنده يك موتور است. تنها ميماند بحث آشفتگي تردد و هنجارشكني آنها كه قوانين بهشدت درباره آنها حساس است و جريمههاي سنگين براي آنها وضع كرده اما كدام پليس ميخواهد دنبال يك ميليون موتورسوار فعال پايتخت برود و با آنها برخورد كند؟ اصلا استعداد كل نيروهاي پليس تهران چند نفر است؟
نظر شما