درحاليكه بيشترين مراكز تجاري و صنعتي در شهرهايي چون اصفهان، كاشان، يزد، كرمان، شيراز، همدان، تبريز و حتي رشت تجمع داشتند، اين تهران بود كه توانست نظر مساعد آغامحمدخان قاجار را براي پايتختي بهخود جلب كند و پس از آن هرچند هرازگاهي زمزمههاي تغيير پايتخت به گوش رسيد اما نه ارادهاي بر جابهجايي آن قرار گرفت و نه بعدها اين امر ميسر بهنظر ميرسيد. شهر كوچك سر راهي اما آنگونه كه پولاك نيز اشاره دارد تا مدتها بعد «هيچ صنعتي به مقياس وسيع نداشت و پيشهوران آنجا به زحمت از عهده تهيه احتياجات خود شهر برميآمدند.» بسياري از سياحاني كه پيش از رسيدن تهران به پايتختي از اين شهر عبور كردهاند، آن را مجموعهاي از كلبههاي گلي توصيف ميكنند و ازجمله پيترودلاواله كه در زمان شاه عباس از ايران ديدن كرده است در تهران «هيچ بنايي يا حتي موضوعي كه قابل تذكر باشد» نيافته است. از آنجا كه اراده سرسلسله قاجار بر قرارگيري پايتخت در اين شهر قرار گرفته بود، بايد به مرور زيرساختهاي شهري به آن افزوده ميشد و در اين ميان تأمين نيازهاي ضروري ساكنين در اولويت نخست قرار داشت؛ بنابراين مانند هر شهر ديگري در ايران، بايد صاحب بناهاي عمومي و نهادهاي شهري ميشد. يكي از مهمترين اين نهادها بازار بود كه نبض تپنده شهر در ايران به شمار ميرفت.
- عصر ركود
تاريخ بازار در تهران به پيش از پايتختي اين شهر ميرسد و از آنجا كه اين شهر بين راهي محل رفتوآمد بازرگانان بود، نياز به بازار در آن پيش از انتخاب به پايتختي احساس شد؛ بنابراين زمانيكه شاه طهماسب نخستين حصار را بر گرد اين شهر كشيد تا امنيت آن تأمين شود، بناها و نهادهايي نيز درون شهر ايجاد شد كه ازجمله آنها بازار بود. با افزايش تعداد كاسبان و سكونت آنها در همان محدوده، «محله بازار» در تهران شكل گرفت. با اين حال به يقين تحولات صورت گرفته در سيما و كاركرد اين نهاد محصول مركزيتي بود كه از اين رهگذر پيدا كرد. آغامحمدخان فرصت چنداني نيافت تا آسوده از ميدان جنگ به رونق بازار نظر كند اما فتحعليشاه بناهايي را در آنجا ساخت و بهتدريج حد فاصل محله ارگ (محل سكونت شاه) و بازار رونق گرفت و سراها و تيمچههاي مختلفي ايجاد شد. همچنين چهارسوي بزرگ و كوچك در همين دوره ساخته شدند. با اين همه تا اين تاريخ بازار تهران هنوز به پاي ديگر بازارهاي بزرگ ايران ازجمله تبريز كه مركز تجارت خارجي ايران به شمار ميرفت، نميرسيد.
- بازار ميراثدار امير
نخستين تلاشهاي جدي بهمنظور رونق هرچه بيشتر اين بازار در زمان ناصرالدينشاه صورت گرفت و بدون شك اين امر بيش از آنكه مرهون خواست همايوني باشد، وامدار اصلاحات اميركبير بود. در اين زمان شمار دكانها و تيمچهها افزوده شد و كاروانسراهايي بهمنظور رونق بيشتر بازرگاني ايجاد شدند. به اين ترتيب به مرور كالاهاي رنگارنگ خارجي و داخلي به بازار سرازير شد كه رونق نسبي آن را بهدنبال داشت. اميركبير با هوشياري دريافته بود وابستگي بازار به كالاهاي خارجي در بلندمدت آسيب زيادي را براي كشور در پي خواهد داشت. به همين دليل كوشيد تا بازار داخلي رونق پيدا كند. ساخت سماور، كالسكه و بخاري آمريكايي در آن زمان آغاز شد. همچنين در زمينه پارچه، تلاش شد به جاي واردات كالاهاي خارجي، توليد پارچههاي داخلي تشويق شود و كيفيت آنها بهبود پيدا كند. در اين زمان شماري از استادكاران از شهرهاي ديگر به تهران فراخوانده شدند و اين امر نيز در رونق بازار تأثيري بسزا داشت. به علاوه اميركبير شماري از صنعتكاران ايراني را براي يادگيري رشتههاي گوناگون ازجمله كاغذسازي، بلورسازي، نجاري، چرخسازي و شماعي به روسيه فرستاد و با بازگشت اين افراد شماري از مشاغل جديد در بازار تهران ايجاد شد. در گزارش سياح بلژيكي «ارنست اورسل» كه مقارن با سلطنت ناصرالدينشاه از ايران ديدن ميكند، تحولات بازار و رونق آن به خوبي قابل تشخيص است: «از سبزهميدان به وسيله 3 مدخل باشكوه ميتوان وارد بازار شد. بازار به تنهايي شهر بيكم و كاستي است كه در طول روز حدود 20 تا 25نفر جمعيت را درون خود جاي ميدهد و كوچهها، راهروها، ميدانها، چهارراهها، مهمانخانهها و مسجدهاي مرتبي دارد. راهروهاي وسيع پيچدرپيچ سرپوشيدهاش تمام زير گنبدهاي آجري روزنهداري قرار گرفتهاند و اين روزنهها طوري تعبيه شدهاند كه نور و هوا از داخل آنها به بازار نفوذ كند. ولي بازاريها و آنهايي كه آنجا آمد و رفت دارند به هيچوجه از گرماي طاقتفرساي هوا و تابش آفتاب سوزان احساس ناراحتي نميكنند.»
- ساكنين محله باز
بازار كوچكترين محله پايتخت بود و ساكنين آن عمدتا كسبه و تجار بودند. اين محله به سبب شلوغي مورد استقبال اعيان و اشراف پايتخت بهمنظور سكونت نبود اما سفارتخانه انگليس و منزل وزير مختار اين كشور در اين محله واقع بود. پيش از ماجراي قتل گريبايدوف، كنسول روسيه نيز در يكي از گذرهاي بازار اقامت داشت اما پس از آن بهمنظور حفظ امنيت به همراه سفارتخانه اين كشور به محله ارگ منتقل شد. همچنين شماري از خارجيها ازجمله بازرگانان، معلمان دارالفنون و ادوارد برجيس، متصدي چاپ روزنامه وقايعالاتفاقيه نيز در بازار سكونت داشتند. همچنين روحانيون از آن جهت كه مسئوليت اداره موقوفات را برعهده داشتند و شمار موقوفات در بازار بيش از ساير محلات بود، عمدتا اين محله را براي سكونت انتخاب ميكردند. در بلندمدت همين حضور به پيوند هرچه بيشتر نهاد ديني با بازاريان منجر شد.
- راستهها، بازارها و بازارچهها
يكي از خصوصيات بارز بازار در ايران، تقسيم كار و تجمع مشاغل مشابه در يك راسته است. دكتر پولاك در اينباره اشاره ميكند كه «معمولا صاحبان پيشهاي معين يك بازاري آراسته را به خود تخصيص ميدهند كه به نام آنها ناميده ميشود؛ مثل بازار كفاشان، علاقهبندان و... آزادي كامل كسبه وجود دارد و هيچ اجبار صنفي در كار نيست. معهذا استادان هر پيشهاي رئيسي براي خود برميگزينند كه موسوم است به «باشي» و او حفظ منافع عمومي آن صنف را متقبل ميشود.» به مرور بازارها و بازارچههاي مختلفي در دل بازار شكل گرفت كه هريك به عرضه كالاها و خدمات ويژهاي اقدام ميكردند. برخي از مهمترين اين بازارها عبارت بودند از: بازار بزازها كه به عرضه قماش و پارچههاي فرنگي و داخلي اختصاص داشت و با بيش از 5 كيلومتر طول خيابان ناصرخسرو را به ميدان اعدام (محمديه) وصل ميكرد. صرافي يكي ديگر از مشاغل مهمي بود كه در بازار وجود داشت چرا كه تا پيش از تأسيس بانك، بيشتر معاملات خارجي تجار ايراني، توسط صرافان صورت ميگرفت. از ديگر بازارهاي پررونق در اين محدوده بازار توتون فروشها بود كه در حوالي سبزهميدان قرار داشت. بازار مال فروشها و پالاندوزها هم محل فروش اسب، الاغ، قاطر و ماديان و لوازم جانبي آنها بود. اين بازار در كنار چهارسوق بزرگ واقع شده بود. فرشفروشها، كلاهفروشها، كفاشها، آهنگرها و حلبيسازها از ديگر مشاغلي بودند كه بازارهايي را بهخود اختصاص دادند. وجود چنين بازارهايي اما مانع فعاليت مشاغل متنوع ديگر نبود. خبازي، بقالي، بوجاري، سقايي، حلوايي، نخودبريزي، آجيلفروشي، چايفروشي، جگركي، كلهپزي، آسياباني، ميوهفروشي، شالفروشي، چرمفروشي و دباغي، بلورفروشي، خرازي، كهنهفروشي، يراقي، خياطي، آهنگري، علاقهبندي، جواهري، مسگري، نعلبندي، سنگتراشي، كاسهگري، چادردوزي، نمدمالي، دلالي، سلماني، سمساري، سقطفروشي، حمامي و... از ديگر مشاغلي بودند كه مردم تهران در بازار به آن مشغول شدند.
- بازار منشأ تحولات
با گسترش فعاليتهاي تجاري و حركت به سوي نوگرايي بازرگانان، تجار و پيشهوران صاحب اهميت ويژهاي در پيشبرد اهداف توسعه شدند و دولت با آنان از در مماشات وارد شد. به علاوه بازار رفتهرفته كارويژههاي جديدي به غير از خريد و فروش اجناس پيدا كرد و به عرصه عمومي براي زندگي ايرانيان مبدل شد. به اين ترتيب حتي كساني كه از آن دور بودند از تحولات و توليدات آن متأثر ميشدند. توليداتي كه به وسيله بازار به جامعه عرضه ميشد، تنها جنبه مادي نداشت بلكه بازار از طريق سازوكارهاي دروني خود دست به توليد تفكر، كنش و حتي سبك زندگي زد. اين امر در ابتدا حاصل شرايط اجتماعي بود كه بازاريان در دوره قاجار با آن دست به گريبان بودند. از يك سو اين گروه به سبب تجارت يا ارتباط مستقيم با تجار بيش از ديگران در جريان تحولات خارجي قرار ميگرفتند و از سوي ديگر فشارهاي سياسي و بيكفايتي حاكمان در جلوگيري از ورود بيرويه كالاهاي خارجي و در برخي موارد ضبط اموال تجار و پيشهوران، سبب پديد آمدن احساس ناامني در ارتباط با سرمايه شد. چنين زنگ خطرهايي بهتدريج موجب تشكليابي اين جمعيت و تلاش براي دفاع از منافع خود از طريق فشار بر حكومت شد. تأسيس مجلس وكلاي تجار يكي از نخستين نمودهاي اين تلاش بود كه در جريان آن تجار كوشيدند با همگرايي مانع از دستاندازيهاي حكومت شوند. نزديكي علما و بازاريان به مرور اين كنشگري را به ساحت سياسي كشاند تا آنجا كه بازاريان و تجار به يكي از اصليترين گروههاي اجتماعي در جنبش تنباكو تبديل شدند. تداوم چنين حضوري را در جنبش مشروطه ميتوان دنبال كرد كه در جريان آن تجار و پيشهوران كه بخش بزرگي از طبقه متوسط شهري را تشكيل ميدادند با حمايت از اين جنبش به لحاظ مادي و معنوي پيروزي آن را ممكن كردند و بعدها در سهمخواهي بر سر نمايندگان مجلس شوراي ملي نقش بسيار فعالي داشتند. از اين پس تقريبا در تمام تحولات شهري تاريخ ايران، بازار نقشي تعيينكننده و سرنوشتساز داشته است. حمايت مالي از روحانيون و شركت در كنشهاي اعتراضي و اعتصابات، نمونه بارز چنين حضوري است. اوج اين تحولات را در جريان نهضت ملي شدن صنعت نفت و وقوع انقلاب اسلامي ميتوان دنبال كرد كه طي آن بازار تهران بهعنوان قلب اقتصادي كشور در جهت تأمين منافع خود، رودرروي حكومت قرار گرفت و موفق شد با همكاري ديگر عناصر اجتماعي به تحولات مدنظر خود جامه عمل بپوشاند.
منابع:
1- فريدون آدميت، اميركبير و ايران، انتشارات خوارزمي، 1362.
2- ياكوب ادوارد پولاك، سفرنامه پولاك «ايران و ايرانيان»، انتشارات خوارزمي، 1368.
3- منصوره اتحاديه، اينجا طهران است، نشر تاريخ ايران، 1377.
4- ارنست اورسل، سفرنامه قفقاز و ايران، علي اصغر سعيدي، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، 1382.
نظر شما