از آنجا كه قرارمان بر اين است كه در اين صفحه، دور از فضاي روز جامعه نباشيم، به اين بهانه، سراغ اين موضوع رفتهايم و رد و نشانش را در رفتار نوجوانان پي گرفتهايم. در مورد اينكه دليل اين رفتار چيست، نگاههاي مختلفي هست. يك نگاه بدبينانه به نوجوانان وجود دارد از اين قسم كه آنها را مصالح خامي ميداند كه ميشود هرطور كه خواستي شكلشان بدهي و روايت ديگري هست كه ميگويد يك تغيير نگرش و ارزش بهوجود آمده (كه اصلا معطوف به ايران هم نيست) كه فرزند جديد جهان بر آن مدار حركت ميكند. اين مدار در يك سپهر پر از مولفههاي گوناگون است كه بايد آن را شناخت و از دل آن رفتار نوجوان ايراني را توصيف كرد. در مورد اين مسئله و زواياي مختلف آن، با دكتر محمد رضايي، مدير گروه مطالعات فرهنگي دانشگاه فرهنگ و هنر و انجمن ايراني مطالعات فرهنگي و ارتباطات كه خودش مايل است كه تحليلگر اجتماعي ناميده شود، به گفتوگو نشستهايم.
- چالش نهنگ آبي اگرچه يك بازي است و بهخودي خود ارزش بحث دارد اما اينجا ميخواهيم درباره كاربران آن صحبت كنيم. در واقع رفتاري كه كاربر در مواجهه با آن بازي نشان ميدهد. از اينرو سؤال نخست اين است كه بهنظر شما برخي اتفاقات حول اين بازي، بهعنوان يك رفتار، چه مولفههايي دارد؟
دادههاي مهمي از اين حادثه دلخراش در اختيار تحليلگران نيست. تنها چيزهايي به گوش رسيده است كه كمك چنداني به تحليل اين پديده نميكند. برخي مسئولان ارتباط اين خودكشي را با چالش نهنگ آبي منكر شدهاند و برخي ديگر گفتهاند در حال بررسي است.
روشن است، گويا مسئولان فرهنگي و آموزشي ميبايد پاسخگوي اين شائبه باشند كه چرا بهرغم همه هشدارها از ماهها پيش هنوز اين چالش در اختيار نوجوانان است. يا تحليلهاي روانشناسي كه همه علتهاي اجتماعي را مانند طلاق، شرايط زندگي پسامدرن، بسيج كرده است تا تبييني از اين حادثه ارائه كند. شكل حادثه و خبر آن تنها دادههايي است كه در اختيار است. با اين مقدار داده واقعا نميتوان تبييني مناسب عرضه كرد.
شوربختانه پاسخي مستدل و مستند براي پرسش شما وجود ندارد. دليل اصلي، به اين برنميگردد كه در اين مورد خاص دادهاي در اختيار نيست بلكه مشكل اين است كه تحليلگران اين پديده دسترسي معتبري به دادههاي اين دست رفتارها ندارند. روند اين دست رفتارها قابل بررسي نيست. ما گرفتار جهلي عجيب در تحليل آسيبهاي اجتماعي هستيم. در نبود اين دسترسي، به فرض كه اين پديده اخير را با دقت بسيار توضيح دهيم و توصيفي قابلقبول ارائه كنيم، كمكي به درك اجتماعي و كلان از اين پديده نميكند. بگذاريد روشن عرض كنم، دست همه كساني كه دادههاي لازم براي تحليل آسيبها را در اختيار نميگذارند. پاسخ پرسش شما را وقتي ميتوان داد كه صدها مقاله تحقيقي علمي در اين زمينه نوشته شده باشد و بانكي از دادهها توليد شده باشد تا بر پايه اين دست تحليلها بتوان در مورد اين پديده خاص نظر داد. مبادا فكر كنيم محققان اين حوزه تنبل هستند يا توان علمي لازم را ندارند، بلكه مسئله اين است كه نظام شفافي براي مطالعات آسيبهاي اجتماعي وجود ندارد.
- اول بدانيم با چه چيزي طرفيم. نهنگ آبي چالش است يا بازي؟ مشخصات درگيركننده آن چيست؟
از قضا نهنگ آبي يك بازي نيست؛ در واقع با شاخصهها و مولفههايي كه امروز براي بازيهاي رايانهاي برشمرده ميشود، نميتوان آن را در رديف بازي ها قرار داد. بيشتر شبيه فراخواندن افراد به مشاركت در برخي چالشهاست. شايد به همين دليل بايد به سراغ گسترش تدريجي رفتارهاي پرخطر ميان جوانان و نوجوانان رفت كه آمادگي و گاه اشتياق آنها براي چالشهاي پرريسك را نشان ميدهد. براي اين منظور ميتوان به استدلالهاي كارشناسان مركز بازيهاي رايانهاي كشور رجوع كرد. شايد اين مراجعات سبب شود كه مردم، اين مركز به غايت مهم در كشور را بيشتر بشناسند و اين مراجعات و افزايش توقعات، اين مركز را هم فعالتر كند.
- فرض كنيم چالش نهنگ آبي در بروز رفتاري مانند رفتار پرخطر مؤثر باشد. پرسش مهم شايد اين است كه چرا نوجوانان ما آمادهاند تا خود را در معرض چنين رفتاري قرار دهند؟
قبل از آن مايلم نكتهاي را توضيح دهم؛آن هم اينكه با بسياري از تحليلها موافق نيستم كه نهنگ آبي علت مثلاًخودكشي در سراسر جهان شده است. به هزار دليل ميتوان اين رابطه علي را به پرسش كشيد. مانند اين دست تحليلها را در مورد كشتارهاي دانشآموزان توسط همكلاسيهاي آنها مانند كشتار مدرسه كلمباين (Columbine massacre) 1999، Aurora, CO, theater shootings (2012)، قتلعام سانديهوك (Sandy Hook) (2012) و كشتار Washington Navy Yard (2013) شاهديم. نخستين چيزي كه پليس در اتاق هر نوجواني پيدا ميكند، بازيهاي رايانهاي است كه از قضا بيشترشان خشونتبارند. نزديكترين و سادهلوحانهترين نتيجهگيري هم با ديدن اين بازيها حاصل ميشود؛ بازيهاي خشن عامل اين كشتارند. نبايد به دام اين دست تحليلها افتاد و گسترش ميل به خشونت عليه خود يا ديگران را به گردن بازيهاي رايانهاي انداخت شايد يكي از عوامل باشد.
يكي از مهمترين عاملان اين دست نتيجهگيريها گزارشهايي از نوع انجمن آمريكايي روانشناسي (2015) است. اين پژوهش، فراتحليلي است از تحقيقات سالهاي 2005تا 2013و 4فراتحليل مهم كه در سالهاي قبل از 2009 روي 150تحقيق در حوزه خشونت و بازيهاي رايانهاي انجام شد. بهطور خلاصه، نشان داده شد بازيهاي ويدئويي خشن رابطهاي مستقيم با افزايش در رفتارهاي پرخاشگرانه، شناختهاي پرخاشگرانه و انفعال پرخاشگرانه از يكسو و كاهش در رفتارهاي دگرخواهانه، همدلي و حساسيت نسبت به پرخاشگري از سوي ديگر دارند.
- چرا صحبت از دام ميكنيم و چرا بايد نسبت به اين دست تحليلها كه بهنظر علمي و موثق هم هستند، حساس باشيم؟
به اين دليل ساده كه مسئولاني كه بايد در پديدههايي مانند ايننوع مسائل در جامعه پاسخگو باشند خود را پشت اين تحليلها پنهان ميكنند. از اين مهمتر، پدر و مادرها مسئول مراقبت از فرزندان خود هستند تا گرفتار اين بازيها نشوند. حال پرسش اين است كه آيا والدين، تنها مسئولان تربيت فرزندان هستند؟ چرا تا اين اندازه همه دشواريهاي پرورش به دوش والدين باشد؟ منافع حاصل از تربيت نسلهاي تازه براي چه كساني يا سازمانهايي در جامعه است؟ حق جامعه بر نسلهاي نوجوان و جوان، آيا مسئوليتي برايش ايجاد نميكند؟
- اين بازي در بسياري از كشورها قرباني گرفته است، از همين نسل. بنابراين با يك امر جهاني كه در چندين كشور رواج يافته مواجهيم كه نشان ميدهد اين بازي متغيرهاي فرابومي دارد كه در بسياري از كشورها، افرادي با فرهنگهاي مختلف را جذب ميكند. طراحان اين بازي اذعان كردهاند كه غير از بهكارگيري اِلمانهاي روانشناختي، شناختي كه از نوجوانان اين قرن داشتهاند باعث موفقيت بازيشان شده است. به اعتقاد آنها برخي نوجوانان اين دوره و زمان را بيهدف، سرگردان و بيآرمان توصيف كردهاند؛ از اينرو مثل يك توده بيشكل، خيلي زود تحتتأثير هر فرماني قرار ميگيرند و حتي خودشان را ميكشند؛ براي هيچ! نظر شما در اينباره چيست؟
با بخشي از اين تحليل البته با شرط احتياط موافقم. مشكلي كه سبب ميشود احتياط كنم اين است كه از پايه با تحليلهاي سادهساز مخالفم. منظورم آن دسته تحليلهايي است كه از ديدن پيچيدگي امور اجتماعي غافلاند و بهسادگي در پي علتهاي تام و نزديك هستند. اينكه جوانان و نوجوانان امروز در جهان خصلتهاي رفتاري مشابه دارند تا حد زيادي درست است. پس بيراه نيست اگر با شما موافق باشم كه نوجوان ايراني و آمريكايي تجربه مشتركي از زندگي در اين دنياي افسونزده دارند. از همين رو، متغيري مانند چالش نهنگ آبي هم ميتواند تأثيري نسبتا مشابه بر نوجوانان در سراسر دنيا بگذارد. البته تكرار ميكنم، نميدانم اين تأثير در حد ترغيب افراد به خودكشي ميتواند باشد يا خير. چون همه اين مواردي كه در دنيا گزارش شده است، مبتني بر اين استدلال هستند كه اين افراد درگير در اين چالش بودهاند و در اين چالش خودكشي آخرين مرحله است. حتي نميدانيم يا اطلاع دقيقي نداريم كه اين افراد در چه مراحلي از اين بازي چندمرحلهاي بودهاند. آيا به مرحله آخر رسيدهاند يا خير و پرسشهاي مهم ديگري كه بيپاسخاند. در مورد اين دو نوجوان اصفهاني هم جز اين نخواهد بود. اين تجربه مشترك به زيستجهاني مربوط است كه نوجوانان در همه نقاط دنيا با اندكي تفاوت اما با اشتراكات بسيار تجربه ميكنند.
- ميتوانيم موضوع را تحت عنوان جهانيشدن يا شهروند جهاني توضيح دهيم؟
معناي جهانيشدن همين است. به اين معنا كه ما تجربههاي مشتركي از جهانمان پيدا ميكنيم؛ درست مانند همولايتيهاي يك روستا يا همشهريها. متأسفانه، از جهاتي همانطور كه سازندگان اين چالش ميگويند، اين تجربه مشترك، تاحدودي مبتني بر جهانبينيهاي عشرتطلبانه و تهي از معناست.
بهنظر من، در اين تجربه، نوجواناني شريك هستند كه مهمترين دغدغه آنها دسترسي به وايفاي آزاد است نه آزادي، برابري، دمكراسي، انساندوستي، محيطزيست و ديگر ارزشهاي مهم انساني. آنها نميتوانند به اين چيزهاي مهم فكر كنند چون فرصتي براي اين كار ندارند. دنياي تخيلي آنها با حضور در جهاني مجازي تخيليتر هم ميشود. در اين دنياي تخيلي چهبسا رفتارهاي پرريسك هم معنادار ميشود.
- متولدين دهه هاي 70 و 80 به اعتبار روايتي كه جامعه ازآنها بهدست ميدهد، بسيار فردگرا و جدا از جامعه هستند. كساني كه در فضاي اجتماعي واقعي، نُرمهاي اجتماعي مثل اقسام كنشگري را دنبال نميكنند و حتي ضدآنها رفتار ميكنند؛ اما برخي از همين نوجوانان و دانشآموزان، از يك فضاي ناشناخته مبتني بر وب تاريك رفتار ميكنند زندگيشان را ميگيرند؟ آيا اين نافرماني نسبت به فرمانهاي اجتماعي است يا شكلي جديد از فرمانبرداري مختص اين نسل؟
تفاوت اين نسلها با نسلهاي قديميتر در ميل به فرمانبرداري از پروتكلها نيست. هر نسلي پروتكلها و چارچوبهاي معنايي خود را دارد. تفاوت در محتواي اين نظمهاي ذهني است. خوانندگان شما هيچ دشوارياي ندارنداگر بخواهند شكاف واقعي را در زندگيهاي روزمره خود ببينند و لمس كنند. كافي است فرزندي داشته باشيد كه در يكي از پروتكلها يا دستگاههاي بازيهاي رايانهاي درگير باشد.
خواهيد ديد همهچيز حول اجتماعات مجازي تعريف ميشود. دوستاني كه هم را نميبينند يا هرگز نديدهاند اما بيشتر از نسلهاي قبلي همديگر را ميشناسند. بهگونهاي رفتار محيطي مانند گوگل در شناسايي ذائقههاي مشتريانش، آنها نيز دركي خارقالعاده در شناخت هم پيدا ميكنند.
- رفتارهاي آنان را چطور ميشود باز تنظيم كرد و به مسير درست انداخت؟ اساسا ميشود يا بايد چنين مداخلهاي كرد؟
اين متأسفانه روندي است كه در دنيا رو به گسترش است. ميگويم روند چون از دست ما كاري برنميآيد. هيچگونه نميتوان مانع اين روند شد. شايد برخي گلايه كنند كه اينباور خيلي نااميدانه و نگاهي بدبينانه است. اما من مفهوم روند را در مقابل مفهوم ديگري بهكار ميبرم كه اين تصور را تصحيح ميكند. در كنار روندها با معماها يا ابهامها مواجهيم. اين دومفهوم دوعنصر كليدي در تدوين سناريوهاي مديريتي است.
گسترش روزافزون فضاي مجازي روند است، حضور پيوسته ما از پير و جوان در اين فضا يك روند است. حتي در پارهاي اوقات تشويق ميشود. بسياري از نيازهاي ما در آيندهاي نه چندان دور در همين فضاي مجازي تأمين خواهد شد.
پس چرا بايد جلوي اين روند ايستاد؟ نيروي توانمند آن هر ارادهاي را خرد ميكند. اما، نوع ِبودن ما در جهان واقعي ابهام يا معماست. تشخيص نابجاي اين دو پديده و تشخيص نادرست در اقدام بجا، ما را گرفتار تلاشهاي بيهوده ميكند. براي نمونه سياست كشور ما در مواجهه با اينترنت تلاش براي ايستادن روبهروي روند است، درحاليكه بايد متمركز بر تغيير و تعديل و مديريت ابهامها باشد.زندگي واقعي امروز نوجوانان ما جذابيتي براي آنها ندارد. مشكل آنجاست كه اصرار داريم نوجوانان انتظاراتشان از زندگي را مانند ما (نسلهاي قديميتر) از زندگي تعريف كنند. كافي است در نبود اراده كافي براي تصحيح رابطه نوجوانان با امر واقعي در زندگي روزمره آنها از طريق جذابسازي اين زندگي، پيوسته بر جنبه سلبي ايستادگي در برابر روند مجازيشدن زندگيها پافشاري ميكنيم.
- ميتوان گفت جنبههاي غيرقابل كنترل وب يا همان وب تاريك، غيراز مسائل اقتصادي و امنيتي، الان به مسائل اجتماعي و فرهنگي هم سرايت كرده و نتيجهاش همين بازي يا چالش نهنگ آبي است كه كاربر بايد نهنگي آبي را بر بدن خود نقش بزند تا عضوي از چالش شود و در نهايت حتي «خود» را بكشد. در اينجا با نوعي كنشگري و سوژگي مواجهيم ولي نه از آن دست كه در نسلهاي قبل در پرتو نوعي آرمانگرايي جمعي اتفاق ميافتاد. آيا ميتوان گفت كنشگري اجتماعي به اين معنايي كه توضيح دادهام، در نسل جديد به بن بست رسيده است؟
نبايد خيلي تند و افراطي به رفتارهاي نوجوانان برچسب بزنيم. بهنظر ميرسد، بخشي از اين دست رخدادها بزرگنمايي رسانهاي است. نميخواهم اتهامي را عليه رسانهها تكرار كنم كه پيوسته بهدنبال ايجاد نوعي هراس اخلاقي در جامعه هستند اما واقعا نميتوان با تكيه بر اين شواهد پراكنده و آنچه در فضاي رسانهاي رخ ميدهد تحليلهاي نسلي ارائه كنيم. گاه فكر ميكنم، اين مفهوم مهم جامعهشناختي را در برداشتي مبتذل بهكار ميبريم. حتي كار به جايي كشيده كه از دههها صحبت ميكنيم: دهه هفتاديها، هشتاديها و حتي نوديها! يكبار ديگر به آغاز صحبتم برميگردم، اگر مسئولاني كه مانع ميشوند دادهها توليد نشود، يا اگر دادهها هست اما، محققان به هزار دليل امنيتي و محرمانگي به آنها دسترسي ندارند، برچسبزنيها هم مشكل ما را حل نميكند. بگذاريد به مفهومي برگردم كه بودريار آن را جعل كرده است: «حادواقعيت». فرق اين نوع واقعيت با امور واقعي ملموس در جامعه اين است كه مفهوم بودريار به وضعيتي اشاره دارد كه در آن رسانهها و محتواي رسانهاي ازجمله فضاهاي مجازي و شبكههاي اجتماعي از آنچه در واقعيت رخ ميدهد مهمتر ميشود. ديگر كسي به واقعيت ملموس توجه ندارد، واقعيتهاي مجازي مبناي تحليلهاي ما ميشود. گويي جز اين واقعيت ديگري وجود ندارد. خونبازي نمونه بارزي از اين دست پديدههاست. اين واقعيت حقيقي امروز نوجوانان ما نيست. هر چند عدهاي درگير آن هستند. كيست كه بتواند شواهدي ارائه كند تا ترغيب شويم ادعا كنيم كه با پديدهاي رايج، تأكيد ميكنيم رايج، در ميان نوجوانان مواجهيم؟ اما هرگز معناي گفته من اين نيست كه سرمان را مانند كبك در برف فرو كنيم و نخواهيم ببينيم. رشد فزاينده خودكشيها نمونه آسيبهايي است كه بايد به آن توجه نشان داد. ميل فزاينده نوجوانان به رفتارهاي پرخطر هم از اين دست است. مصرف سيگار و موادمخدر و محرك صنعتي نمونههايي از اين دست واقعيتهاي ملموس هستند كه بايد از طريق سازمانها و سامانههاي شفاف و ديدبان بهطور نظاممند پيگيري شود.
نظر شما