این رمان داستان مردی است که دنبال معنای زندگی میگردد. مردی که همه چیز دارد. ثروت، خانواده، پایگاه اجتماعی و... ولی از زندگی راضی نیست. او در تلاش برای کشف معنای زندگی سر از آفریقا درمیآورد و روزهای طولانی را با مردم قبایل دوردست اعماق آفریقا میگذراند. نشست هفتگی مرکز فرهنگی شهر کتاب، سهشنبه، ۲۳ آبان با حضور عباس مخبر، بلقیس سلیمانی و مجتبی عبداللهنژاد به بررسی این رمان اختصاص داشت.
بلقیس سلیمانی در آغاز با اشاره به زبان زنده برگردان فارسی رمان گفت: سال بلو در جایی نوشته است: «انسان بودن بدبختی بزرگی است.» به نظر من کل آثار او تفسیر همین حرف است. وقتی درخت، سنگ یا رود باشیم، در طبیعت و بخشی از آن هستیم، اما وقتی انسانیم، هم در طبیعتیم و هم در برابر آن. این کتاب کیفرخواستی است علیه معنا و حقیقت. اولین پرسشی که انسان پس از برآوردهشدن نیازهای اولیهاش از خود میپرسد، چنین است: من چرا هستم و چرا باید زندگی کنم؟ این پرسش ریشه در این دارد که ما دنبال معنا و حقیقت زندگی هستیم. بخش تراژیک زندگی اینجا است که وقتی میخواهیم برای این پرسش بنیادین پاسخی پیدا کنیم، به محدودیتهای خود واقف میشویم. کسانی که فکر میکنند برای زندگیشان معنا یافتهاند، خود را فریب میدهند. هندرسون شاه باران میگوید انسان بودن بدبختی بزرگی است. اما باید چه کنیم؟ معنای زندگی را از کجا و چطور پیدا کنیم؟
سلیمانی به اشاره به اینکه انسان ممکن است در جستوجوی معنا یا حقیقت به طبیعت، تاریخ یا تمدن پناه ببرد، تصریح کرد: هر کاری بکنیم، باز پاسخی برای پرسشمان نخواهیم یافت. انسان در دل جهان مدرن هم میپرسد که معنای زندگیاش چیست؟ سال بلو میخواهد معنای زندگی را در دوران پیشامدرن جستوجو کند. کسانی در غرب حتی حقیقت را در قرون وسطی جستوجو کردهاند. قهرمان «هندرسون شاه باران» سفیدپوستی است که به آفریقا میرود؛ به جهان سیاهها و به جهان پیشامدرن. او در آفریقا سیروسلوکی را پشت سر میگذارد. تلاش برای فهم زبان حیوانات از دیگر کارهای اوست. اما سرانجام در آن سرزمین نه فقط حقیقت را نمییابد، دچار پوچی هم میشود. فضای پایانی کتاب فضای پوچی است.
سلیمانی پس از تأکید به اینکه «ما در این رمان فردی ماجراجو را دنبال میکنیم» افزود: این رمان نوعی حماسه جدید است، اما این حماسه به پوچی ختم میشود. قهرمان بهرغم همه تلاشها به معنایی دست نمییابد. نویسنده تعبیر لطیفه را درباره کتابش به کار برده است. کار وی نوعی پیکارسک مدرن است. قهرمان سرانجام به این نتیجه میرسد که راه رستگاری در ماندن است، نه در گریختن. او به این نتیجه میرسد که حقیقت را باید در درون خود جستوجو کنیم، نه در آفاق. هندرسون آدم بیقرار و خاصی است. هندرسون را میتوان نوعی دونکیشوت مدرن دانست. نیای شخصیت پیکارو در ادبیات پیکارسک، دنکیشوت است. هندرسون زندگی خانوادگی پریشانی دارد و نوعی دیوانگی و آشفتگی در وی هست. قهرمان این رمان فردی است ماجراجو، شکستخورده و رویاپرداز. رمان پیکارسک رمان طنز هم است. نویسندهها پیشتر مرگ و عشق را دستمایه طنز قرار نداده بودند، اما انسان مدرن با مرگ و فاجعه هم سر شوخی دارد. فرم متن این کتاب، فرم سفر است. از طرف دیگر نویسنده خود را متعلق به جریان داستانی مارک تواین میداند.
سلیمانی در پایان با یادآوری این نکته که رمان هندرسون شاه باران را میتوان از منظر مطالعات پسااستعماری هم بررسی کرد، گفت: قهرمان رمان، سفیدپوستی که در جهان سیاهان وارد قبیلهای حاشیهای و بدوی میشود، میخواهد جهان آنها را روایت کرده و از جهان سیاهان برای جهان سفیدها داستانی تعریف کند.
عباس مخبر با بیان اینکه به این رمان میتوان از زاویههای متعدد نگاه کرد، گفت: هندرسون شاه باران، نمونه کلاسیک یک سفرِ قهرمان است. مدلهای مدون سفر قهرمان در این رمان قابل شناسایی است که عبارتاند از: عزیمت، تشرف و بازگشت. قهرمان در جریان سفر دو نوع کردار دارد: یک، نبرد با هیولاها و دیوها؛ دو، کردار معنوی که منجر به تحول روحی میشود. سفر یا خودخواسته است یا ناخواسته؛ این رمان از نوع سفرهای قهرمانی است که قهرمان خودخواسته راه میافتد سمت آفریقا. قهرمان دردی دارد و در پی درمان است. صدایی در درون او هست که وی را به سفر میکشاند. او دنبال چیزهای زیادی میرود تا به جواب برسد، اما جوابی پیدا نمیکند و سرانجام رو به آفریقا میگذارد. او به بهانههای مختلف میخواهد از سفر شانه خالی کند، اما سرانجام نوعی کمک آسمانی به او میرسد. او از آستانه اتفاق میگذرد و رو به اعماق آفریقا میگذارد.
مخبر در ادامه به مرحله تشرف در سفر قهرمان اشاره کرد و بر اساس این الگو یادآور شد: تشرف بخش پرکشش داستان را شکل میدهد. در این قسمت قهرمان دارد با سایهها، پلیدیها و نقطهضعفهای وجودیاش روبهرو میشود و بر آنها غالب میشود. ماجراهای بخش تشرف بخش اعظم داستانهای کتاب را شامل میشود.
مخبر با توضیح مراحل متعدد بخش تشرف به مرحله فرار جادویی و گذر از آستانه بازگشت رسید و گفت: بازگشت، آزادی و زندگی مرحلههای بعدی این داستان هستند. سرانجام آدمی که از این سفر بازگشته، آدم قبلی نیست؛ زیرا در پایان سفر همه موجودات هستی را خویشاوند هم میداند.
وی در پایان به رویکرد بومیسازی مترجم اشاره کرد و ضمن بیان این نکته که مترجم آنچه را در ذهن داشته توانسته در برگردان فارسی پیاده کند، تصریح کرد: با این حال در بومیسازی زبان مواردی را میتوان یافت که حس بومیشدگی را بیش از حد برجسته میکند و به نظر نمیرسد فردی اروپایی بتواند چنان بیانی داشته باشد؛ خاصه کاربرد برخی شعرها و ضربالمثلهای فارسی در ترجمه متن را بیش از حد بومی کرده است.
مجتبی عبداللهنژاد این رمان را ترکیبی از ژانرهای متفاوت دانست و گفت: به دلیل ترکیبیبودن ژانرها است که میتوان از زاویههای متعدد به این رمان نگاه کرد. میل به بازگشت به طبیعت و تلقی انسان از واقعیت دو موضوعی است که در رمان به آن توجه شده است. این رمان از سویی اثری روانشناختی است، زیرا مدام در پی ارائه تفسیرهای روانشناختی برمیآید. سفر قهرمان از دیگر ویژگیهای رمان محسوب میشود. اثر بار طنزآمیزی دارد. طنز و فلسفه به هم نزدیکند و هر دو به یک معنا اختلالی هستند که بشر در درک ظاهری خودش از امور ایجاد میکند. کتاب از تلمیح و اشاره هم سرشار است.
عبداللهنژاد با تصریح به این نکته که از روی نظریه نمیتوان ترجمه کرد و نظریه چیزی است که اهل پژوهش با مطالعه ترجمهها استخراجش میکنند یادآوری کرد: من نمیخواهم زبانی را به کار ببرم که برای خواننده نامأنوس باشد. زبان خنثی را هم در ترجمه نمیپذیرم. ما با تصور اینکه زبان ما نباید شبیه زبان خارجیها باشد، کلمههای بسیاری را از زبان کنار گذاشتهایم که مبادا ترجمهمان زیاد از حد فارسی شود. ما باید از همه تعابیر و الفاظ زبان فارسی استفاده کنیم. زبان فارسی در پنجاه سال گذشته فقیر شده و این فقر به این دلیل است که خزانه زبان را در عرصه نوشتار بسیار محدود کردهایم.
عبداللهنژاد با گفتن این نکته که در جاهایی در متن اصلی اگر درباره امور فلسفی و کلامی صحبت شده، او عبارتهای فلسفی و کلامی زبان فلسفه را در فارسی به کار برده، افزود: با وارد کردن واژههای محلی هم به زبان فارسی مخالف نیستم؛ چون این کار اگر در حد اغراقآمیز نباشد، به غنای زبان میافزاید. ما نباید اجازه بدهیم تفاوت سبک در زبان از بین برود. زبان را نباید نوکروار به کار برد. نباید خودمان را به طیف خاصی از لغتها محدود کنیم. هر چه در فارسی است، بومی این زبان است. ما به فارسی حرف میزنیم و میتوانیم همه لغتهای فارسی معیار و واژههای محلی را، با حفظ حدود، در نوشتارمان وارد کنیم.
نظر شما