روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش با تيتر« نازنین، سیامک جانسون و... سکوت»، نوشت:
بوریس جانسون در یک سفر دیپلماتیک به تهران آمد. قبل و بعد از سفر او، مهمترین محور مذاکرات وی تلاش برای آزادی «نازنین زاغری» جاسوس ایرانیتباری که اکنون تابعیت انگلیس هم دارد، عنوان شده بود.
جانسون مدعی است: «دیدارش با آقای ظریف سازنده بوده و طی آن گفتوگوی صریحی درباره نازنین زاغری انجام شده است.»
میدانید که پس از دستگیری زاغری توسط اطلاعات سپاه، موج حمایتی کمسابقهای از وی بهراه افتاد که تعجببرانگیز بود.
عفو بینالملل درباره سلامتی نازنین زاغری و خطر خودکشی او هشدار داد!
«اِما تامسون» فیلمنامهنویس و بازیگر انگلیسی برنده اسکار، خطاب به وزیرخارجه انگلیس نوشت: «سوار هواپیما شو و به ایران برو و نازنین زاغری را آزاد کن»!
«ریچارد راتکلیف» همسر انگلیسی زاغری هم در نامه سرگشادهای خطاب به بوریس جانسون نوشت: « امکان دارد همسرش به سرطان سینه مبتلا شده باشد...»!
میبینید که عملیات در همه عرصهها کلید خورده و ابزار دیپلماسی و دیپلماسی عمومی و... بهکار گرفته شدهاند.
واقعا نازنین زاغری کیست که همه برای او اینگونه به میدان آمدهاند و از جان و دل برای او مایه میگذارند!؟چرا روزنامههای اصلاحطلب هم مینویسند آنقدر به موضوع مذاکره جانسون برای آزادی زاغری نپردازید!؟
آیا او آنگونه که وزیر خارجه انگلیس گفته، واقعا برای آموزش خبرنگاری به ایران آمده بود!؟ یعنی دولت روباه پیر استعمار برای آزادی معلم روزنامهنگاری این همه هزینه میکند و به آب و آتش میزند!؟
به نظر نمیآید ارزش چنین شخصی در این حد و اندازه باشد و باید برای کشف حقایق، موضوعات مختلفی را در کنار هم چید تا چشمانداز بهتری بهدست بیاید.
1- 25 شهریور 94 بود که رهبر عزیز انقلاب در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی صریحا هشدار دادند: «دشمن در پی نفوذ در مراکز تصمیمگیرنده و تصمیمساز است» این هشدار مهم، گرچه به ظاهر میتواند امری همیشگی و آرزوی هر روزه دشمن تلقی گردد، اما در آن مقطع خاص و با رخدادهای بعدی، مفهوم خاصی پیدا کرد. کافی است به این نکته توجه کنید که از آن زمان تاکنون، چند تیم و شخص نفوذی و بهظاهر امین در مراکز مختلف و بعضا بسیار حساس(همچون تیم مذاکرهکننده هستهای) دستگیر شدهاند و لابد مواردی هم هست که به ملاحظات امنیتی، هنوز خبری نشده است.
2- سپاه ثارالله کرمان بعد از دستگیری زاغری اطلاعیهای داد و در آن تصریح کرد: «نامبرده یکی از «سرشبکههای اصلی» موسسات معاند بوده که تحت هدایت و حمایت سرویسهای رسانهای و جاسوسی دولتهای بیگانه فعالیتهای مجرمانه خود را «طی سالیان گذشته» انجام داده است.» با خواندن دوباره این مطلب، به نظر میرسد راز دستگیری نازنین زاغری چیزی مثل آموزش خبرنگاری نبوده باشد و اظهارات مضحک وزیر خارجه انگلیس را باید یک عملیات فریب برای پوشاندن جرم اصلی و البته مهمتر از آن«پنهان کردن دوستان اصلی در تهران» دانست. بسیار منطقی است که انگلیس برای حفظ شبکه خود در سطوح مختلف کشور، زاغری را به کاری کم ارزش و بیاهمیت متهم کند، رسانهها و احزاب انگلیس به وزیر خارجه حمله کنند... تا سرپلهای اصلی محفوظ بمانند وگرنه با هیچ منطق امنیتی نمیتوان پذیرفت که این سخن جانسون، «گاف» باشد. اما زاغری با چه کسانی در ایران سر و سِر داشت و برنامه بلندمدت او، ساخت و تجهیز کدام شبکه اجتماعی در «کدام طبقه » بود!؟ مردم عادی جامعه هدف او بودند یا برخی خواص و فعالیتهای خیریه و اجتماعی خانواده آنها و فرزندانشان اصلیترین هدف زاغری بودند!؟ میدانید که زاغری کارمند بنیاد خیریه(!)تامسون رویترز بود و بنابراظهار صریح «ونیک ویا» مدیر اجرایی این بنیاد «زاغری روزنامهنگار نیست و در این بنیاد بهعنوان «مدیر پروژه» کار میکرده است...» حال باید پیدا کرد «پروژهای» را که ارزش سفر وزیر خارجه انگلیس به ایران و اقامت یکشبه و چانهزنیهای مختلف را داشته باشد.
3- دستگاههای ذیربط، اطلاعات زیادی درباره پرونده زاغری منتشر نکردهاند و متاسفانه میدان رسانهای را برای دشمن خالی کردهاند. اما میتوان برای نورافکندن به زوایای تاریک این پرونده، به نمونه مشابهی مراجعه کرد و از شباهتهای آن، برای کشف اهمیت موضوع و نیز ریشهیابی برخی رفتارهای داخلی استفاده کرد.
پاییز 95 بود که خبر رسید «سیامک نمازی» دستگیر شده است. نمازی از آن مهرههایی بود که خیلی نرم دل برخیها را برده بود و سالها بهعنوان عقل منفصل بعضیها در تدوین برخی اسناد مهم در برخی مراکز خاص نقشآفرینی کرده بود! نمازی هم مثل زاغری خیلی مهم بود، لابد چون با آدمهای مهم سروکار داشت! آنقدر مهم که جان کری برای آزادی او تماسهای مکرر و متعددی با وزیر خارجه کشورمان برقرار کرد. در داخل هم برخی خودشان را به زحمت انداختند و از سیامک بهعنوان جوانی فعال، خوش فکر، پویا، ایدهپرداز و... دفاع کردند و اتهام جاسوسی وی را غیرقابل قبول دانستند. هنوز پرونده سیامک باز بود و وی حرفهای زیادی نزده بود که یک اتفاق جالب افتاد! پدر سیامک یعنی «باقر نمازی» در اولین روزهای اسفند 95 برای آزادی فرزندش به ایران آمد. شاید بپرسید این چه چیز جالبی دارد!؟ اما وقتی بدانید که او، آخرین استاندار رژیم پهلوی در استان خوزستان بود و به جز همه سیئات اعمالش، آتش سوزی سینما رکس یکی از وقایع دوران مدیریت او بود، شما هم تعجب خواهید کرد. او با کدام جرات و پشتگرمی به ایران آمده بود!؟ راز کار در همینجاست. اطمینان و امید به حمایتی که باعث شد سیامک و باقر پس از دستگیری، تا مدتی یقین داشته باشند که بهزودی آزاد میشوند و به آمریکا باز میگردند، پس سکوت پیشه کنند و به هیچ جرمی اقرار نکنند! اطمینانی تا آن درجه قریب به یقین که حتی ادامه بازداشت آنها را هم با مشکلاتی مواجه میکرد!
واقعیت این است که نمازیها پس از سقوط پهلوی از ایران رفتند ولی در اول دهه 70 به ایران بازگشتند و پایه و مایه یک شبکه عظیم را در داخل کشور بنا نهادند. یادتان هست در دهه 70 چه کسانی بر سر کار بودند!؟ آنها الان کجا هستند و چه سمتهایی دارند!؟
نمازیها در نفوذی حیرتآور، بابک و بیژن خواجهپور- داماد خانواده بزرگ نمازی- را به مجمع نزدیک کردند و آنها هم در تدوین مقررات «سرمایهگذاری خارجی» و «مسئولیت اجتماعی شرکتی در ایران» مشارکت کردند!
سیامک اما مجموعه شرکتهای گروه «آتیه» را با هدف قبضه کردن مهمترین گلوگاههای اقتصادی با مشارکت برخی دولتیهای مشهور و فرزندانشان بنا نهاد! آنها به محض فعالیت، بزرگترین قراردادهای نفتی کشور را با شرکتهای چندملیتی به خود اختصاص دادند و حتی شکل قراردادهای نفتی ایران را به نیابت از مقامات نفتی در لندن ارائه کردند! تقریبا اکثریت قریب به اتفاق شرکتهای مهم در حوزه مخابرات، صنایع غذایی، نفت و گاز، صنایع و... بدون واسطهگری انحصاری و خدمات دلالی گروه آتیه (که با همراهی برخی نورچشمیها ممکن شده بود) هرگز امکان ورود به بازار ایران را پیدا نمیکردند. یک نمونه از قراردادهای ناشی از این شبکه، قرارداد مشهورکرسنت است! وزیر وقت آن قرارداد اکنون در دولت دوازدهم هم وزیر است.
باقر نمازی هم همان سالهای دهه هفتاد، با همکاری جاسوسان نفوذی دولت اصلاحات از جمله س-ر و برخی عوامل دیگر، برنامه ویژه تعریفشده در مجموعه سازمانهای امنیتی آمریکایی و انگلیسی، پروژه «شبکه همیاران غیردولتی ایران» با نام اختصاری«همیاران غدا» بنیان گذاشت و در شرایطی که حتی دولت اصلاحات از ارائه آمار دقیق تحولات NGOهای ایران ناتوان بود، با بسط یدی که به واسطه برخی ارتباطات خاص با افراد خاص و تراز بالا داشت، ضمن قانونگذاری داخلی در این حوزه، گزارش دقیق اقدامات خود را در سازمان ملل ارائه کرد و جوایز بینالمللی نیز به همین سبب کسب نمود!
با تشکیل زیرساخت مذکور، مجموعه بزرگی از سازمانهای بینالمللی وجوه قابل توجهی را به منظور«توانمندسازی جامعه مدنی ایرانیان» به همیاران غدا پرداخت کردند. نمازی در بخشی از اطلاعات ارائه شده به نهادهای وابسته به سازمانملل به عنوان «سفارشدهندگان پروژه»، از همکاران آمریکایی- صهیونیستی خود پرده برمیدارد. وی در اجرای پروژههایی مثل «برنامه تحدید نسل ایرانیان» و پروژه «شبکهسازی اجتماعی» آشکارا از نقش موثر نهادهایی همچون بنیاد فورد، شواری جهانی جمعیت، اندیشکده وودرو ویلسون، اندیشکده آلتونجونز، بنیاد فورد، خانه آزادی، سازمان صهیونیستی جستوجوی زمینههای مشترک، بنیاد اینتراکت، بنیاد هیفوس،NED؛ گزارش میدهد و در عین حال به موضوعات مهمی همچون «تشکیل بانک اطلاعات» جمعآوری شده از افراد و سازمانهای فعال غیردولتی در ایران اشاره میکند.
4- آیا اکنون هم فکر میکنید نازنین زاغری، معلم سادهای است که برای آموزش چند خبرنگار به ایران آمده بود!؟ و بخاطر همین معلم است که وزیر خارجه انگلیس به ایران آمده !؟ جای تعارف نیست که جامعه هدف نمازیها و زاغری، هرگز مردم عادی کف خیابان نبود و آنها دنبال یارگیری از مسئولین بودهاند و در این مسیر،موفقیتهای بسیاری هم کسب کردند.شاید تاریخ، حقایق تلخ بسیاری در این موضوع را آشکار کند.
5- بخشی از این تلخی را هم اکنون و در نوع واکنش مقامات کشورمان نسبت به جاسوسها و کشور فرستنده آنها میتوان ملاحظه کرد. همگان میبینیم که وقتی در کشوری،جاسوسی از کشور دیگر دستگیر میشود، روابط آن دو کشور تا مدتها دستخوش سردی و حتی تیرگی میشود و روابط دیپلماتیک تا سطوح حداقلی تنزل مییابد. در سه سال اخیر چند جاسوس وابسته به انگلیس دستگیر شدهاند، اما آیا کوچکترین تحرک دیپلماتیک را شاهد بودهایم!؟ وزیر خارجه انگلیس با طلبکاری و وقاحت به ایران میآید و با مقامات ما از صدر تا ذیل دیدار میکند! بدون اینکه درباره جاسوسهای دستگیر شده عذرخواهی کند! این رفتار عجیب و مشکوک را مقایسه کنید با پررویی و وقاحت «نیکلاس هاپتون» سفیر انگلیس در ایران که حتی نسبت به گزارش پخش شده از سیمای جمهوری اسلامی درباره زاغری واکنش نشان میدهد و در توئیتر خود مینویسد: «در گزارش نادرست دیشب برنامه «۲۰:۳۰» در شبکه ۲ سیما، موفق به درک این نشدند که دولت بریتانیا تصریح کرده است که تنها دلیل حضور «نازنین زاغری- راتکلیف» در ایران مسافرت برای دیدار با خانواده بوده است، و من از این موضوع ناراضی هستم.»! میبینید!؟ آقای سفیر ناراضی هستند ولی مقامات وزارت خارجه،حتی او را برای تذکر دادن،احضار هم نمیکنند!؟
آن وقاحت را مقایسه کنید با این سخنان عجیب: «موضوع آزادی خانم زاغری به قوه قضائیه مربوط میشود که دستیابی به این نتیجه در این مذاکرات قابل پیشبینی نیست...موضوع دو تابعیتی یک حق بینالمللی است و چنین نیست که فردی بهصرف این مسئله در مظان اتهام جاسوسی، ارتباط با بیگانه یا نفوذ قرار گیرد. متأسفانه بخش قابلتوجهی از این مسئله در داخل سیاسی شده است، بدین معنا که قسمتی از تسویهحسابهای سیاسی به بهانه دو تابعیتیها انجام میگیرد تا به واسطه آن مدیران ارشد دولتی بهنوعی موردتردید افکار عمومی قرار گیرند»! اینها اظهارات علیرضا رحیمی نماینده اصلاحطلب «لیست امید» در مجلس است! همان که پیشتر نیز در ماجرای سلفی حقارتآمیز نمایندگان مجلس با موگرینی حاشیهساز شده بود.او حالا به دلسوزی برای جاسوسهای ملکه انگلیس میپردازد و دستگیری خائنان و وطن فروشان مزدور سازمانهای جاسوسی غربی را به تسویه حسابهای سیاسی تقلیل میدهد.آیا اگر یک نمایند مجلس عوام انگلیس میخواست از زاغری دفاع کند، بهتر از این میتوانست!؟
- فرصت گرانبها
جاوید قرباناوغلی در ستون سرمقاله شرق نوشت:
اقدام ترامپ در بهرسمیتشناختن بیتالمقدس بهعنوان پایتخت اسرائیل و دستور انتقال سفارتخانه آمریکا از تلآویو به این شهر، ناقض سه اصل سیاسی، بینالمللی و اخلاقی است.
اول: ناقض اصل سیاسی بیطرفی ایالات متحده آمریکا در مهمترین مناقشه بینالمللی است. از سال 1948 تاکنون، با وجود همپیمانی استراتژیک واشنگتن - تلآویو و تعهد آمریکا در حمایت از موجودیت اسرائیل و استفاده از حق وتو در شورای امنیت سازمان ملل متحد به نفع آن، خطمشی بهظاهر سیاسی آمریکا، ایفای نقش میانجیگری در فصل مناقشه و منازعه دیرپای عربها و اسرائیل بود. تأثیر کوتاهمدت تصمیم ترامپ - همانطور که نماینده تشکیلات فلسطین در سازمان ملل متحد خطاب به اعضای شورای امنیت گفت- نقش ایالات متحده آمریکا برای برقراری صلح در خاورمیانه را تضعیف و این کشور را فاقد صلاحیت برای میانجیگری میکند. تشکیلات دولت خودگردان فلسطین رسما آمریکا را فاقد صلاحیت برای ادامه میانجیگری در بحران خاورمیانه دانسته و دیدار ازپیشتعیینشده محمود عباس، رئیس این تشکیلات را با مایک پنس، معاون دونالد ترامپ که قرار بود در روزهای آینده انجام شود، لغو کرده است.
دوم: ناقض اصول پذیرفتهشده بینالمللی و 15 قطعنامه شورای امنیت در مناقشه عربها و اسرائیل و مسئله فلسطین بوده که اولین آن قطعنامه 242 در نوامبر 1967 مورد اجماع بینالمللی و متضمن خروج اسرائیل از سرزمینهای اشغالی..
- شاخصهاي بودجه شفاف
احمد توكلي در ستون سرمقاله اعتماد نوشت:
بودجه براي شفاف شدن نياز به تغييرات اساسي و بسياري دارد. يكي از اين تغييرات بايد در راستاي جامعيت بودجه باشد. در اصول بودجهريزي اصلي به عنوان جامعيت وجود دارد كه به معني دربرگرفتن و مشخص كردن همه هزينهها و همه درآمدها است. علت تاكيد بر اين امر آن است كه بودجه آينه عددي تمام سياستهاي سالانه دولت است. بايد كاملا شفاف باشد كه هر مبلغي از كدام منبع تامين و در كدام محل مصرف ميشود تا آثار هر كدام از آنها در تعادل اقتصاد ملي سنجيده شود. ضمنا چون منابع محدود است اولويتبندي درستي در هزينهها صورت گيرد كه اگر منابع كافي نبود كارهاي با اهميت كمتر زمين بماند و كارهاي مهمتر انجام شود.
يكي از تغييراتي كه در راستاي شفاف شدن بودجه نياز داريم فاصله گرفتن از قانونگذاري حين بررسي بودجه است زيرا تغيير قوانين دايمي در يك قانون يك ساله خلاف آييننامه داخلي مجلس، قانون اساسي و مصلحت كشور است. ما طي سالهاي گذشته بعد از اينكه موفق به قانع كردن دولت و مجلس در اين زمينه نشديم سراغ شوراي نگهبان رفته و با استدلالهاي قانوني و حقوقي ثابت كرديم كه اين شيوه تمام قوانين موجود را متضرر ميكند و روشن نيست كه كدام قانون ثابت خواهد ماند و با اصول قانون اساسي ناسازگار است. شوراي نگهبان استدلال ما را پذيرفت و در سال ٩٢ به مجلس هشدار داد. پانزده يا شانزده بند از لايحه بودجه را به خاطر اينكه قانونگذاري در حين لايحه بودجه بود، حذف شد اما متاسفانه اين اهتمام ادامه نيافت و حتي چند بار به بهانه اينكه ميخواهيم تغييرات قوانين را در لايحه بودجه نياوريم، لايحه قانون تنظيم برخي از مقررات مالي دولت ارايه شد.
موضوع ديگري كه بودجه را غير شفاف ميكند، اين است كه قوانين در تبصرهها تغيير داده ميشود. از سوي ديگر تمام وقت مجلس به بررسي تبصرهها اختصاص مييابد و زماني براي بررسي جداول و اعداد كه در واقع همان بودجه است، باقي نميماند. در حقيقت بودجه بررسي نميشود و قوانين متعدد مالي، حتي برخي قوانين مادر مثل اصل ٤٤ و قانون مناقضات در حين بودجه تغيير ميكند. به عبارت ديگر دولت هرچه ميخواهد در رديفهاي بودجه ميگنجاند و مجلس نيز نهايتا بعد از چند تغيير كوچك آن را تصويب ميكند. به اين ترتيب بسياري از زواياي بودجه پنهان ميماند و همين مساله منشا فساد و بيانضباطي مالي است. اين درحالي است كه بودجه بايد شامل تمام هزينهها و تمام درآمدها باشد. يكي از الزامات بودجه اين است كه منابع درآمدي دولت با يكديگر قابل مقايسه باشد و ترجيح يكي بر ديگري از نظر اقتصادي مورد بحث قرار بگيرد. به عنوان مثال در مجلس و دولت همواره از اضافه كردن درآمدهاي مالياتي با افتخار ياد ميشود در حالي كه ماليات در معادله توليد ملي با ضريب منفي وارد ميشود.
هيچكس در مورد ماليات به عنوان يك ابزار براي تغيير سياست توليد ملي صحبت نميكند و فقط ميگويند كه ماليات منبع درآمد دولت است. در حالي كه منبع درآمد بودن يكي از ويژگيهاي ماليات است و مساله مهمتر نقشي است كه در توليد ملي بازي ميكند. روشي كه در مجلس به كار گرفته ميشود اين است كه اول هزينه ميتراشند و بعد به جاي آن مبلغ ماليات را افزايش ميدهند. اين امر نيز مشكلساز است و شفافيت را از بين ميبرد زيرا ارقام موجود در بودجه انعكاس واقعيت نيست. وجه مشكلساز ديگر در بودجه اين است كه برخي از درآمدها و هزينهها در تبصرهها قيد شده و در سرجمع بودجه عنوان نميشود در حالي كه طبق قانون سرجمع بودجه بايد شامل همه منابع و مصارف باشد. اينكه اجازه ميدهد در يك تبصرهاي يك دستگاه براي پروژههاي خود مبلغي اوراق مشاركت بفروشد، سبب ميشود نكاتي در بودجه پنهان بماند. از آنجايي كه مقدار اوراق مشاركت فروخته شده در جداول درج نميشود، مشخص نيست كه چقدر بخش خصوصي تحت فشار قرار ميگيرد. فروش اوراق مشاركت به معني اين است سهام كارخانهها كمتر فروخته ميشود و بنگاههاي اقتصادي قدرت كمتري جهت جذب سرمايه براي توليد دارند. اين پديده ازدحام خارجي است يعني دولت بزرگ ميشود و جا را در بازارها براي بخش خصوصي كم ميكند.
البته موضوعات ديگري نيز وجود دارد كه به علت كمبود فرصت از بررسي آن صرفنظر ميكنيم.
نظر شما