فرانسیس فورد کاپولا سازنده فیلمهایی چون پدرخوانده و مکالمه این روزها خود را آماده اکران اولین فیلم شخصیاش پس از نزدیک به یک دهه میکند، هر چند که در این سالها ناچار بود برای جبران بدهیهایش، به عنوان کارگردان اجارهای برای استودیوها فیلم بسازد و فیلم Rainmaker که توسط او در سال 1997 برای استودیو پارامونت و براساس کتابی از جان گریشام ساخته شد ،از این سری فیلمها بود.
در روزی که قرار است این مصاحبه انجام شود، کاپولا از یک شیطنت مطبوعاتی دلگیر است چرا که شایع شده، او به 2 نفر از اعضای خانواده گسترده، کاپولا – رابرت دنیرو وآلپاچینو- که هر 2 در سری فیلمهای پدرخوانده حاضر بودند، در مقالهای در مجله GQ اعتراض کرده است و آنها را فاقد انگیزه لازم برای ادامه فعالیتهای چشمگیر هنری دانسته است.
او بدون اینکه مهلتی به ما برای آغاز مصاحبه بدهد، میگوید: این مقاله حقیقت نداردو نقل قولهایی که از من شده، کاملا ساختگی است. من چرا باید چنین حرفهایی را بزنم.آنها دوستان من هستند و جزو بزرگترین هنرپیشگان تمام طول تاریخ سینما به حساب میآیند. آنها همیشه به من لطف داشتند و باعث شدند تا من کاپولا باشم.
کاپولا اکنون 68 ساله است و گذشت زمان دیگر به سود او نیست. زمانی که او در مراسم اسکار جایزه مارتین اسکورسیزی را برای فیلم مردگان اهدا کرد، بسیاری در مقایسه این 2 اظهار کردند که کاپولا برخلاف دوست قدیمیاش کارگردانی ، تمام شده است.
او در مورداین اظهار نظر میگوید: توجه به این قضیه که پاهایتان دیگر توانایی گذشته را ندارند ،تا حدی ناامید کننده است ولی من از پیر شدن وحشتی ندارم و فکر نزدیک شدن به مرگ هم چندان تاثیری بر من نداشته است. او در سالهای اخیر اداره شرکت فیلمسازیاش American zeotrope را به فرزندانش سوفیا و رومن سپرده است. او دیگر آن نگاه ایدهآلطلبانه را ندارد و همچون داستان فیلم اینک آخرالزمان، کاپولا سمبلی از سقوطی ایکاروس گونه است که ژنرال کورتز در آن فیلم دچارش بود.
او زمانی قصد داشت سرپناهی بزرگ را برای کارگردانان به وجود آورد و نسخه جدیدی از سیستم استودیوی هالیوودی را خلق کند اما او به دلیل شکست فیلم one From The Heart نتوانست به هدفش برسد و این فیلم موزیکال در سال 1982 با افزایش هزینه مواجه شد و کاپولا ناچار شد تمامی آن را شخصا پرداخت کند و طبیعی بود که عدم فروش فیلم او را ورشکست کرد.
اما این تنها شروعی برای دوران تیره در دهه 1980 بود. در سال 1986 او با تراژدی مرگ پسر 22 سالهاش، بیولد در یک سانحه دریایی روبه رو شد و 2فیلم بعدی او تحت عنوان کاتن کلاب و پدرخوانده 3 هم به فاجعههایی در گیشه تبدیل شدند و شرایط مالی او به قدری بدبود که برای 3 سال مالیاتی پرداخت نمیکرد.
اما با وجود این شرایط که هر فرد عادی را میتوانست برای همیشه از گردونه زندگی خارج کند، کاپولا همچنان سعی میکرد افکار بلندپروازانهاش را حداقل روی پرده سینما حفظ کند و چه بسا فیلم او تحت عنوان «تاکر: مردی با رویاهایش» در واقع استعارهای از خود کاپولا باشد.اما این تنها استعاره سینمایی از کاپولا نیست، چرا که او درگذشته القاب دیگری نیز داشته است. کاپولا ادامه میدهد: زمانی که فیلم پدرخوانده را میساختم به من لقب ماکیاول داده بودند و در زمان ساخت فیلم اینک آخرالزمان به من کورتز دیوانه میگفتند ولی من آنقدرها هم دیوانه نبودم!
اما قطعا کاپولا برای به نتیجه رساندن آن فیلم نیاز داشت تا کمی دیوانه باشد، چرا که در فیلم مستند قلبهای تاریکی در مورد پشت صحنه این فیلم شاهدیم که چگونه طوفان چندین بار به صحنه آسیب رساند و حمله قلبی مارتین شین(هنرپیشه اول فیلم) باعث افزایش بودجه و زمان فیلمبرداری شد و کاپولا ناچار به قبول هزینه 25 میلیون دلاری شد. زمانی که این فیلم در سال 1979 اکران شد و نخل طلای جشنواره کن را به دست آورد، شاید آهنگ «پایان» از گروه دورز که در اواخر فیلم شنیده میشد، به نوعی روایت کار حرفهای خود کاپولا بود چراکه اینک آخرالزمان آخرین فیلم مهم او بود.
در دهه 1990 کاپولا با توجه به موفقیتهای مالی در اداره هتلهایش در بلیز و رونق کارخانه سیگارسازی بیشتر یک تاجر خوب بود تا یک فیلمساز مطرح و تنها اثر خوب او در این دوره دراکولا برام استوکر با بازی به یادماندنی گری اولدمن بود. شکستهای سینمایی او در دهههای 1980 و 1990 (با فیلمهایی چون جک و کاتن کلاب) درحالی رخ میدادکه چند پروژه آرمانی او از جمله مگالوپولیس و پینوکیو به جایی نرسیدند. خود او در مورد این دوره سخت میگوید: من ناامید بودم ولی این ناامیدی بیشتر هنری بود تا خانوادگی .
من نمیخواستم یک کارگردان هالیوودی باشم ولی در عین حال هیچ کس هم خواهان من نبود. من برای 10 سال بدهیهایم را پرداخت میکردم و با اینکه مایل بودم فیلم شخصی بسازم ولی هیچکس نمیخواست روی فیلم من سرمایهگذاری کند. اما آنچه به کاپولا برای ساخت فیلم جدیدش، جوانان بدون جوانی، انگیزه داد، موفقیت دخترش سوفیا کاپولا در ساخت فیلمهای مستقل و کمهزینه بود. او در این زمینه ادامه میدهد: من به سوفیا یاد دادم که چگونه فیلم کمخرج بسازد و زمانی که او فیلم دومش گمشده در ترجمه را ساخت ،تصمیم گرفتم برای همیشه از خیر مگالوپولیس بگذرم و یک فیلم جمعو جور بسازم.
فیلم جدید کاپولا براساس رمان فلسفی جوانان بدون جوانی از میرسهآ الیاد ساخته شده است. کاپولا در حین تحقیق برای ساخت فیلم مگاپولیس با این کتاب آشنا شد. وی در مورد این کتاب میگوید: میدانم که این داستان تا حدی مذهبی است من هم از خواندن آن احساس خوبی داشتم و میخواستم فیلمی بسازم که ماجراجوییهای دومینیک ماتی (قهرمان کتاب) را به تصویر بکشد.
ولی کاپولا با دومینیک همذاتپنداری میکند چرا که نقطه مشترکی هم با او دارد. دومینیک همچون کاپولا فردی است که تلاش میکند تا آخرین اثر بزرگ خود را بهجا بگذارد، آن هم در شرایطی که مدتها از بزرگترین دستاوردش گذشته است.
کاپولا همچون دومینیک بازگشت به زمان دوررا تجربه میکند و فیلم جوانان بدون جوانی، او را به روزهای قبل از پدرخوانده میبرد، زمانی که فیلم Rain People را در سال 1969 با تجهیزاتی ساخت که همه آنها در پشت یک وانت جا می شد و حالا هم فیلم جوانان بدون جوانی را با امکاناتی مشابه ساخته است.
کاپولا در نهایت میگوید: میخواهم تا زمانی که سرپا هستم، فیلم بسازم و این احساس بسیار خوبی است و این احساس را دارم که میخواهم همان کاری را انجام دهم که در 18 سالگی آرزویش را داشتم ولی امیدوارم که این بار زمان با من یاری کند.
ایندیپندنت- 5 دسامبر2007