به سوي پنجره رفتم. پرده را کنار زدم. آنچه را كه ميديدم باور نميكردم. برج ميلاد که هيچ، حتي بلوک روبهرو هم درست ديده نميشد.
آلودگي دارد شهر را از پا درميآورد. خيليها را ميشناسم که بهخاطر اين هوا به مشکلات تنفسي، مانند آسم دچار شدهاند. شهر انگار سياه شده... انگار پردهي سياهي بر سر شهر کشيده شده... پردهاي کثيف که اصلاً قشنگ نيست.
دلم آسمان آبي ميخواهد، آسماني آبي با ابرهاي سفيد قشنگ. آسماني که وقتي بچه بودم، مادرم در قصهها برايم ميخواند. دلم همان آسمان آبي قشنگ را ميخواهد.
آتنا هوشمند
خبرنگار افتخاري از تهران
تصويرگري: مهرانا سلطاني، 15ساله
خبرنگار افتخاري از سروستان
نظر شما