به گزارش همشهري آنلاين، دكتر محسن اسماعيلي در یکصد و یازدهمین جلسه شرح و تفسیر نهجالبلاغه در محل مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی (سرچشمه)، با يادآوري اينكه به تعبير قرآن، صفت زشت اخلاقی «بغی» دلیل پیدایش و شیوع اختلاف در میان مسلمانان و بلکه متدینان و پیروان انبیای الهی است، گفت: تعبیر قرآن به گونهای است که ظاهراً تنها دلیل اختلاف هم همین «بغي» است و همه انگیزهها و دلایل دیگر را میتوان در آن خلاصه کرد. زیرا میفرماید: «وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُبَغْيًا بَيْنَهُمْ».
به گفته اين استاد دانشگاه تهران، همین تعبیر در سه آیه دیگر نیز تکرار شده است؛ مانند این آیه شریفه که میفرماید: «إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّـهِ الْإِسْلَامُ» (دین در نزد خدا، اسلام است). البته منظور از اسلام در اینجا معنای خاص آن که نام دین رسمی ما و نام دین پیامبر خاتم باشد، نیست. اسلام به معنای تسلیم بودن در برابر حق است و دین خدا یعنی همین.
وي افزود: ما پیامبران الهی و کتابهای آسمانی داشتهایم، اما ادیان الهی و آسمانی نداشتهایم و چنین تعبیری نادرست است. همه پیامبران الهی و تمام کتابهای آسمانی فریادگر یک دین بودند «اسلام»؛ یعنی تسلیم حق بودن. بنابراين هر کس که در هر زمان و در هر مکانی تابع حق باشد مسلمان واقعی و دارای دین خدا است؛ همانگونه که اگر کسی تابع حق نیست، مسلمان واقعی هم نیست.
دكتر اسماعيلي ادامه داد: اسلام، تنها نام دین ما و پیامبر ما نیست. همه پیامبران مسلمان بودهاند و از اسلام تبلیغ میکردهاند. قرآن به صراحت میفرماید: «مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَـكِن كَانَ حَنِيفًا مُّسْلِمًا»؛ (ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی؛ بلکه موحّدی خالص و مسلمان بود.) دعای یوسف هم این بود که: «تَوَفَّنِي مُسْلِمًا»؛ (مرا مسلمان بمیران!) بنابراين معلوم است که مقصود از اسلام در همه این آیات همان حالت تسلیم است که نقطه مقابل «بغی» به شمار میرود.
عضو مجلس خبرگان رهبري با اشاره به اين كلام اميرالمومنين(ع) در تعریف اسلام كه فرمودهاند: «الْإِسْلَام ُهُوَ التَّسْلِيمُ ....» (اسلام همان تسليم است!)، خاطرنشان كرد: به هر حال، دین خدا یک چیز بیش نیست و پیام همه کتابهای آسمانی همین یک چیز بوده است: در مقابل حق ایستادگی نشان ندهید و اختلاف ایجاد نکنید، اما «وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ». این آیه نیز راجع به دلیل اختلاف همه پیروان پیامبران است و از آن معلوم میشود که اثر بغی نهایتاً کفر است.
- بغی؛ منشأ اختلاف در امت همه پیامبران
به گفته وي، در آیه شریفه دیگری از پنج رسول اولوالعزم نام برده شده و توصیه همه آنها را یک چیز بیشتر ندانسته است: «شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى»؛ (آیینی را برای شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود؛ و آنچه را بر تو وحی فرستادیم و به ابراهیم و موسی و عیسی.) پس همه یک چیز گفتهاند. اما آن یک چیز چه بود: «أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ»؛ (سفارش ما این بود که دین را برپا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید!) سپس ادامه میدهد که: «وَ مَا تَفَرَّقُوا إِلَّا مِن بَعْد ِمَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ». و بالاخره در آیه چهارمی راجع به خصوص قوم بنی اسرائیل هم همین تعبیر را دارد.
دكتر اسماعيلي افزود: بنابراین، قرآن کریم در تمام آیات چهارگانه، علت پیدایش اختلاف میان اهل ایمان را بغی معرفی میکند و گفته شد که بغی یعنی زیادهخواهی و قانع نبودن به حق و حدّ خویش. حالا فرق نمیکند که در چه زمینه و زمانی باشد و نسبت به چه کسی.
- زشتترین نوع بغی؛ سرکشی علیه حاکم دینی
دكتر محسن اسماعيلي با بيان اينكه «بغی» به معنای خاص فقهی آن زشتترین و زیانبارترین نوع سرکشی است که گاهی همانند آنچه در صدر اسلام اتفاق افتاد، آثاري جبرانناپذیر دارد، گفت: مشهورترین و بدترین نوع بغی، زیادهخواهیهای سیاسی و اجتماعی است که باعث میشود افراد یا گروههایی حتی علیه امام معصوم قیام کنند. کسانی که برای منافع فردی و گروهی و در اثر قدرتطلبی در برابر حاکم مشروع قیام میکنند، در اصطلاح فقهی رسماً «باغی» نامیده میشوند و جهاد با آنان واجب است.
وي هر سه جنگ حضرت امیرالمومنين(ع) با قاسطین و مارقین و ناکثین را از نوع جهاد با «باغي» نام برد و افزود: هر سه طائفه ادعای ایمان داشتند، اما زیادهخواهی کرده و در مقابل حق مطلق ایستادگی کردند و شد آنچه نباید میشد.
حضرت علي(ع) راجع به طلحه و زبیر میفرماید: «هر يک از آن دو نفر اميدوار است که حکومت به دست او بيفتد و آن را به سوى خود مىکشد، نه به سوى رفيقش، آنها نه به رشتهاى از رشتههاى محکم الهى چنگ زدهاند، و نه به وسيلهاى به او نزديک شدهاند، بلکه هر يک، بار کينه رفيقش را بر دوش مىکشد، و به زودى پرده از روى آن برداشته خواهد شد! به خدا سوگند! اگر اين دو به آنچه مىخواهند برسند و حکومت را در دست گيرند، اين يکى جان ديگرى را مىگيرد، و آن ديگری مىخواهد اين را از ميان بردارد.»
پس از این توصیف، امام میپرسد: «قَدْقَامَتِ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ، فَأَيْنَ الْمُحْتَسِبُونَ؟»؛ به هر حال اکنون این گروه « باغی» به پاخاستهاند، کجا هستند پاداشطلبان از خدا که با آنها بجنگند؟
در جای دیگری میفرماید که مخالفان اهل بیت میدانستند که همسنگ آنان نیستند، اما به دروغ و از روی زیادهطلبی چنین ادعایی میکردند: «أَيْنَ الَّذِينَ زَعَمُوا أَنَّهُمُ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ دُونَنَا كَذِباً وَبَغْياً عَلَيْنَا أَنْ رَفَعَنَا اللهُ وَوَضَعَهُمْ وَأَعْطَانَا وَحَرَمَهُمْ»؛ کجايند کسانى که ادعا مىکردند آنها راسخان در علم هستند نه ما، و اين ادعا را از طريق دروغ و برتریجویی نسبت به ما مطرح مىنمودند؟ آنها کجا هستند تا ببينند که خداوند ما را برترى داد و آنها را پايين آورد، به ما عطا کرد و آنها را محروم ساخت.
نظر شما