دوشنبه ۳ دی ۱۳۸۶ - ۱۱:۲۲
۰ نفر

آرزو رستم‌زاد: پرستاران و پزشکان شیفت شب هم تا صبح بیدارند.

سرش را گذاشته روی میز و چرت می‌زند. خستگی آن‌قدر هست که پیش از خواب‌رفتگی دست و پای مچاله‌شده‌اش، چشمانش را خواب ببرد. ساعت 2‌صبح است؛ برای ستاره اما شب‌های کشیک، همیشه بیدارباش است مگر اینکه به قول خودش، خدا بد به کسی ندهد که چند دقیقه‌ای خواب به چشمش بیاید: «یک درمانگاه است و 2 پزشک کشیک. البته هستند متخصصانی که می‌توانیم هر لحظه از آنها کمک بگیریم اما اینجا بیشتر اوقات درمانگاه با همین 2 پزشک طرحی سرپاست».

چند ماهی می‌شود که درسش تمام شده و حالا در حاشیه آباده استان فارس طرح می‌گذراند. از سختی شب‌بیداری‌ها که می‌پرسیم، می‌گوید: «سخت که هست! مگر من دوست ندارم شب یک دل سیر بخوابم؟! اما نمی‌دانید چه لذتی دارد وقتی بعد از یک شب طولانی بیدارماندن و مریض دیدن، صبح چهره تک‌تک بیماران را شاد و آرام ببینی. خواب آرام بیماران را که می‌بینم، انگار خودم آرام خوابیده‌ام!».

برای ستاره اگرچه پزشکی شغل موروثی خانواده به حساب می‌آید اما دیدن سختی‌های دوران گذشته پدر و مادر هم نتوانسته او را از این حرفه دلزده کند؛ «با اینکه وقتی به دنیا آمدم، مادرم طرح می‌گذراند و تا چند سال بعد هم در بیمارستان کار می‌کرد اما باز دلزده نشدم. آن وقت‌ها شاید بدم می‌آمد که مادرم بعضی شب‌ها کنارمان نیست اما حالا که خودم وارد این کار شده‌ام، ارزش آن را می‌فهمم».

مرجان هم مثل ستاره از بیدار ماندن نمی‌ترسد؛ اگرچه گاهی شدیدا کلافه می‌شود؛ «کارم که زیاد باشد، گاهی واقعا حس می‌کنم دارم از پا درمی‌آیم. اما این‌جور وقت‌ها معمولا بچه‌ها هوای همدیگر را دارند یکی می‌آید و می‌گوید تو برو چند دقیقه‌ای استراحت کن، من به جایت هستم».

پرستار بخش است و از آن تر و فرزها. کمتر کسی دیده که یک لحظه وقت آزاد داشته باشد و بساط شیطنت و شادی راه نیندازد؛ می‌گوید: «شب و روز کار مهم نیست. مهم این است که وقتی کار می‌کنی، از نتیجه کار، از فضای کار و از بودن با دوستانت راضی باشی. می‌توانم بفهمم اگر من نباشم، شاید یک بیمار زن با پرستار مرد راحت نباشد! بنابراین، همین مرا از حضورم در این وقت شب بالای سر مریض راضی می‌کند».

«مخالفت»، کلمه ناآشنایی نیست برای جماعتی که بد و خوب حرف دیگران را فدای علاقه‌شان کرده‌اند و بی‌اهمیت به عقربه‌هایی که چرخیدن‌شان، صورت آنها را عمیق‌تر از من و شما چروک می‌اندازد، شب و روز را به یک چشم نگاه می‌کنند.

از مرجان سراغ رضایت را در خانواده می‌گیریم؛ «رضایت اصلا، اما مخالفت به‌شدت! اتفاقا یکی از ناراحتی‌های همسرم، همین کشیک‌های من است. از همان وقتی که داشتیم ازدواج می‌کردیم هم ناراضی بود. اما قرار شد کنار بیاید؛ یعنی من به این شرط ازدواج کردم! اما حالا این‌طور که پیش می‌رود، می‌ترسم یک روز مجبور شوم با خواسته او کنار بیایم!».

کد خبر 39987

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز