بن افلک در فیلم، نقش جرج ریوز- اولین سوپرمن فیلمهای سینمایی- را بازی میکند. قصه فیلم که در دهه پنجاه میلادی رخ میدهد، نگاهی به پشت پرده هالیوود دارد.
ریوز اصیلترین و قدیمیترین سوپرمن دنیای سینماست که نقش این مرد پرندهای را در مجموعه موفق تلویزیونی دهه پنجاه بازی کرد.
وی این نقش را به این دلیل قبول کرد که جای کار زیادی برایش فراهم میکرد. او یک بازیگر واقعی بود که هیچوقت نتوانست به آنچه که شایستهاش بود، دست یابد.
ریوز روز شانزده ژوئن 1959 به زندگی خود خاتمه داد و یا به عبارت بهتر جانش را از دست داد.
گزارش اداره پلیس حکایت از خودکشی او میکند اما گزارشها و تحقیقات دیگری هم وجود داشت که چیز دیگری میگفت.
شاید با کنار هم قراردادن تمام این گزارشها میشد علت واقعی مرگ جورج ریوز را کشف کرد اما تا به امروز مرگ او همچنان در هالهای از ابهام قرار دارد و معمای مرگ او حل نشده باقیمانده است.
بنافلک – که هفته قبل جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره ونیز را برای بازی در «هالیوودلند» گرفت- بازی در نقش جرج ریوز را در شرایطی قبول کرد که میدانست باید نقش یک بازیگر خاطرهانگیز را روی پرده سینما بازی کند.
به گفته او «جرج ریوز حکم یک آدم بسیار مهم و شمایلگونه را داشت زیرا در نقش یکی از افسانهایترین کاراکترهای سینمایی ظاهر شد. او با این نقش یکی شد و میتوان گفت از برخی جهات، همین نقش بود که پایانی تراژیک را برای او رقم زد. این تراژدی در خودش نوعی پارادوکس داشت. از این نظر میگویم پارادوکس که او توانست بالاخره به آن چیزی که میخواهد دست پیدا کند و همین چیز بود که باعث نابودیاش شد.
به همین دلیل بود که میخواستم نقش او را روی پرده بازی کنم. قصه او قصهای خوب و جذاب بود و کاراکتری که باید نقش او را بازی میکردم، بهشدت خوب بود.
نه فقط من بلکه کارگردان و فیلمنامهنویس فیلم هم میخواستیم بدانیم که این آدم کیست تا بتوانیم
او را بهخوبی روی پرده سینما به تصویر بکشیم. نوعی مسئولیت خاص در این ارتباط وجود داشت. احساس میکردم قصه زندگی او باید به شکلی خوب و صادقانه تعریف شود زیرا هم شایعات زیادی پیرامون او وجود داشت و هم هیچوقت درباره او صحبت درستی نشده بود.
به همین دلیل فکر میکردم تولید این فیلم میتواند بالاخره کمک کند تا تصویری خوب و درست از وی روی پرده خلق شود و حق مطلب نسبت به او ادا شود. تا قبل از این، چنین کاری درباره او صورت نگرفته بود و پس از مرگش کسی توجهی به این موضوع نداشت».
طبیعی است که بازی در فیلمی مثل هالیوودلند کار سادهای نیست و افلک باید تحقیق زیادی در مورد جرج ریوز و آن دوران میکرد. او فرصت و امکان خوبی برای این کار داشت و در همین رابطه میگوید: «امکانات زیادی پیرامون ما وجود داشت. فیلمنامه خیلی خوبی در این ارتباط نوشته شده بود و کار تهیهکنندگان، بیعیب و نقص بود. من کلیدهای لازم را برای ورود به درون این کاراکتر داشتم. میدانستم که نگاهم باید به کجا باشد و با چه کسانی باید صحبت کنم. میخواستم نقش ریوز را تا حد امکان، طبیعی و غریزی بازی کنم. خوشبختانه او مجموعه خوبی از کارهایش را باقی گذاشته بود که من میتوانستم به تماشای آنها بنشینم و با نگاهکردن به آنها به ظاهر و درون جرج، پی ببرم.
من تمام 104 قسمت مجموعه تلویزیونی «سوپرمن»را نگاه کردم. پنجاه و دوتای آن رنگی و پنجاه و دوتای دیگر سیاه و سفید بود. دیدن این فیلمها کمک خیلی زیادی به من کرد. همچنین موفق به تماشای فیلم او با کلودت کوبرت به نام «با افتخار به استقبال رفتیم» شدم. او در شروع «بر باد رفته» هم حضور داشت. حتی این فیلم هم کمک بزرگی به من کرد. صادقانه بگویم؛ میخواستم او را به صورت یک آدم خوب به نمایش بگذارم و تماشای این فیلمها کمک میکرد تا این کار را به شکل بهتری انجام دهم. در این شرایط اگر نقشم را بد بازی میکردم، هیچ عذر و بهانهای نداشتم».
جرج ریوز بازیگر بود و بنافلک هم بازیگر. او درباره کارنامه کاری خودش و ریوز صحبت میکند و با مقایسه بین این دو، نگاهی به زندگی خودش میاندازد.
به گفته افلک «همه مسأله درباره شرایط انسانی است. هر آدمی با خود تصورات و احساساتی دارد. این تصورات و امیال است که آدم را وادار به کارهای مختلف میکند و باعث میشود تا آنها دست به اکتشافات تازه بزنند و ماشینهای عظیم ساخته و صنعت را رونق بدهند. با این حال، هنوز همه ما به نوعی احساس عدم رضایت میکنیم. همه زندگی ما صرف کنارآمدن با این تناقض میشود. آدمها تلاش میکنند تا مسائل مختلف را درک کنند و آنچه غمانگیز است، همین کنارنیامدن با شرایط است. برای مثال من از خودم میپرسم چرا زندگی من اینگونه است که نمیتوانم رویاهایم را برآورده کنم؟ همیشه ما به خودمان میگوییم اگر این یکی را هم به دست بیاورم، خوشحال خواهم شد و دیگر چیزی نمیخواهم اما وقتی آن چیز را به دست آوردیم، متوجه میشویم که کافی نیست و هنوز چیز دیگری میخواهیم. وضعیت در هالیوود هم به همین شکل است».
آنچه که در طول پنجاه سال قبل برای هالیوود رخ داده، همیشه مورد توجه رسانههای گروهی بوده است.
در «هالیوودلند» آدریان برودی نقش یک کارآگاه خصوصی را بازی میکند که سرگرم تحقیق پیرامون مرگ جرج ریوز است.
درآن زمان او برای پیداکردن واقعیتها باید تلاش زیادی به خرج میداد و خیلی چیزها هیچوقت سر از روزنامهها در نمیآورد اما به گفته بن افلک اینک وضعیت فرق کرده و مردم میتوانند جزئیترین مسائل را – چه راست و چه دروغ- خیلی زود از طریق رسانههای مختلف کشف کنند.
افلک با اشاره به تفاوتهای آن دوران با زمان حال، چنین ادامه میدهد: «مهمترین تفاوت این است که در حال حاضر شما میتوانید کوچکترین مسائل زندگی چهرههای سرشناس- حتی امثال بیل کلینتون و جک کندی- را بدانید.
زندگی خصوصی آدمهای مهم و سرشناس، این روزها به واسطه کار رسانههای گروهی به صورت اخبار روز درآمده و از جانب عموم مردم هم این مسأله به عنوان یک نکته معمولی مورد پذیرش قرار گرفته است. حالا بحث این است که رسانههای گروهی تا چه اندازهای میتوانند در این رابطه حکمرانی کنند.
رسانهها میگویند استانداردهایی برای کارشان دارند و با این حال، نباید فراموش کنیم که نوع فعالیتهای آنها انعکاسی از اعمال و کارهای خود ما نیز هست. خود ما تلاش داریم خودمان را چگونه به نمایش بگذاریم؟ آنها هم ما را همینگونه نمایش میدهند. در این رابطه من حقیقتاً نمیدانم قضاوت چیست و چگونه باید قضاوت کرد».
بن افلک همین نکته را در مورد مرگ مشکوک جرج ریوز مطرح میکند و اظهار امیدواری میکند که «هالیوودلند» بتواند در این رابطه به برخی پرسشهای مطرحشده پاسخ بدهد.
کارنامه پر فراز و نشیب یک بازیگر:
بن افلک کارنامهای پرفرازونشیب دارد.
او برای «ویل هانتینگ خوب» اسکار بهترین فیلمنامهنویس را به صورت مشترک با مت دیمون گرفت.
تا به امروز در فیلمهای زیادی ظاهر شده است که برخی از آنها پرفروش بودهاند و برخی دیگر شکست سخت تجاری خوردهاند.
افلک که با بازی در فیلمهای کمخرج کارش را شروع کرد، خیلی زود توانست در فیلمهای پرهزینه صنعت سینما در نقشهای اصلی ظاهر شود.
با این حال این روزها کسی از او به عنوان یک بازیگر مطرح فیلمهای پرفروش یاد نمیکند.
اینطور به نظر میرسد که خود او هم علاقه چندانی ندارد که لقب یک بازیگر پولساز را بگیرد.
کوتاهشده از مووی وب، 5سپتامبر