به گزارش همشهري آنلاين، همزمان با آغاز نمايش مستند «نسل من»، خبرنگار گاردين پاي حرفهاي يكي از تحسينشدهترين بازيگران پنج دهه اخير سينما، تلويزيون و تئاتر بريتانيا و جهان نشسته است. سر مايكل كين در اين گفتگو درباره فرهنگ طبقه كارگر، وودي آلن و بيعلاقه بودن خودش به مواد مخدر سخن گفته است.
- انگيزه شما از ساختن مستند «نسل من» چه بود؟
سايمن فولر و من دوست هستيم و سر ميز شام بحث به دهه 1960 كشيد. او بسيار جوانتر از من است و هميشه درباره آن روزها از من ميپرسيد. يك روز پيشنهاد داد يك مستند بسازيم. گفت: «تو داستانها را روايت كن و من هم برايش موسيقي پيدا ميكنم.» چند سال طول كشيد و سرانجام اين شد كه الان ميبينيد. من حافظهاي بسيار خوب دارم كه براي سن و سال الانم يك نعمت است. به همين خاطر كلي تصوير و مطلب اضافي آمد و تصميم گرفتيم آنها را تبديل به يك سريال شش قسمتي بكنيم.
- درست است كه در عمرتان فقط يك بار لب به مواد مخدر زدهايد؟
بله و پنج ساعت داشتم ميخنديدم. كم مانده بود رودههايم پاره شود. وقتي ساعت يك بامداد از مهماني زدم بيرون، تنها يك گوشه ايستادم و آنقدر خنديده بودم كه تاكسيها هم سوارم نميكردند. مجبور شدم تا خانهمان در ناتينگ هيل پياده بروم و همانجا بود كه به خودم قول دادم ديگر سراغ مواد نروم. ديگر هم نرفتم و حالا يك ضدمواد هستم. دلم براي آنها كه مواد ميزنند ميسوزد، چون وارد بحراني ميشوند كه غبطهاي برنميانگيزد. با اينكه برخي مخدرها مصرف دارويي دارند اما خيلي از آنها وحشتناك هستند.
- البته شما در دهه 1960 هميشه يك سيگار گوشه لب داشتيد...
خيلي سيگار ميكشيدم و توني كرتيس نجاتم داد. در يك مهماني سيگار پشت سيگار با شومينه روشن ميكردم و ميكشيدم. ناگهان دستي از پشت آمد و پاكت سيگارم را درون آتش انداخت. برگشتم و توني را ديدم. ما هرگز همديگر را نديده بوديم اما او گفت: «داشتم نگاهت ميكردم مايكل. اگر به همين ترتيب ادامه بدهي، ميميري.» من هم ترك كردم. البته باز سراغ سيگار رفتم و بار دوم به خاطر الكس هيگينز ملقب به تندباد (اسنوكرباز اهل ايرلند شمالي) آن را كنار گذاشتم. الكس را خيلي خوب ميشناختم. يك شب داشتم تلويزيون ميديدم و سيگار ميكشيدم كه الكس با يك دستگاه توليد صدا از حنجره روي صفحه ظاهر شد. مرگ را به چشم ديدم. سيگار را درون سطل زباله انداختم و ديگر هرگز به آن لب نزدم.
- «نسل من» صحنه را به شكل كاملا مساوي بين زنان و مردان قسمت كرده است. اصرار شما بود كه اينطور بشود؟
مطلقا بله. من مدافع حقوق زنان هستم. يكبار مصاحبهكننده از همسرم پرسيد كدام ويژگي من توجه او را جلب كرده است. همسرم هم پاسخ داد: «شيوه رفتار مايكل با مادرش.» از همان ابتدا به شكلي كاملا ويژه به زنان احترام ميگذاشتم و تا مدتها نميدانستم كه يك مدافع ذاتي حقوق خانمها هستم.
- به نظر ميرسد دگرگوني اجتماعي محور اصلي «نسل من» است.
اين واقعا نكته جدي فيلم است. جامعه از دهه 60 به بعد زير و رو شد. من در دوران ركود بزرگ اقتصادي در دهه 30 به دنيا آمدم و بعد از آن نوبت بليتس رسيد [بمباران بريتانيا از سوي آلمانها در جنگ جهاني دوم]. گرچه در آن بمبارانها آسيب نديدم اما شش سال منتظر يك تلگرام بودم تا از مرگ پدرم باخبرم شوم. شش سال پس از جنگ خودم وارد ارتش شدم و كارم را با حضور در نيروي اشغالكننده برلين آغاز كردم. بعد به جنگ كره رفتم و با چينيها نبرد كردم. وقتي به خانه برگشتم، لندن غرق در مهدود و سهميهبندي بود. آخرين مورد هم سخنراني خورشچف (رهبر شوروي) بود كه ميگفت بمب اتم دارند و ميتوانند آن را براي نابود كردن ما در چهار دقيقه با يك موشك پرتاب كنند. همين شد كه نگرشمان تغيير كرد. با خودمان گفتيم: «ما بيچارهها فقط چهار دقيقه وقت براي زندگي كردن داريم. پس بياييد خوش بگذرانيم.» اينگونه بود كه خوشگذراني شروع شد.
- شما و راجر مور دوستاني خوب بوديد. مرگ او در سال گذشته خيلي دردناك بود؟
بله. ما دوستاني نزديك بوديم اما در اين سن و سال تو بايد به مردن دوستان و نزديكانت عادت كني.
- شما همدوره دو نفر از بازيگران جيمز باند بوديد، مور و شان كانري. دوست داريد مامور بعدي 007 چه كسي باشد؟
تام هاردي و البته بايد روي گويش او كار كنند تا شبيه خاندان سلطنتي شود.
شوكه شدم و هنوز نتوانستهام با آن كنار بيايم. وودي را دوست داشتم و اوقاتي شگفتانگيز با او گذراندم. حتي اين من بودم كه وودي را به ميا فارو معرفي كردم. از كار كردن با او پشيمان نيستم چون در كمال بيگناهي اتفاق افتاد اما اينكه دوباره با هم كار كنيم، هرگز.
- شما سال گذشته در يك فيلم اسكار ديگر هم حضور داشتيد؛ «دانكرك»...
يك نقش افتخاري كوتاه بود. كريستوفر نولان و من در شش فيلم بسيار موفق همكاري كرديم. شايد من سكه شانس او هستم يا برعكس! در هر حال، ميبايست نقشي در «دانكرك» ايفا ميكردم اما مشكل اينجا بود كه به خاطر سن بالا، نقشي برايم وجود نداشت. در عوض، به جاي گوينده فرمانده اسكادران اسپيتفاير در راديو حرف زدم. همين ديروز داشتم به فروش فيلم نگاه ميكردم؛ نيم ميليارد دلار! مثل اينكه آن سكه شانس دوباره كارگر واقع شده است.
- مثل گذشتهها هنوز هم شلوغ و پركار به نظر ميرسيد.
اين از بخت خوب من است كه فيلم ساختن براي بزرگترها مد شده است. از وقتي «بهترين هتل عجيب مريگولد» 150 ميليون دلار فروخت، فهميدند نسلي هست كه هنوز هم به سينما ميرود. به خاطر همين سال گذشته «مد روز» را با مورگان فريمن و آلن آركين بازي كرديم؛ بازيگراني كه همه بالاي 80 سال داريم. اين اواخر بازي در «شب در هاتن گاردن» را به پايان رساندم درباره پيرترين دزدهاي تاريخ و احساس ميكنم تماشاگران هم مثل خود من دارند پير ميشوند.
- آيا دهه 60 بهترين سالهاي زندگي شما بود؟
آن زمان بله. بعد آن زندگي من دهه به دهه بهتر شده است. لذت زندگي من امروز ديگر سينما و پول نيست. 45 سال با شگفتانگيزترين زن دنيا ازدواج كردهام و حالا بزرگترين لذت برايم نوههايم هستند. همه چيزم را وقف آنها كردهام.
- چند روز ديگر 85 ساله ميشويد. ميخواهيد چطور جشن بگيريد؟
همسرم دارد كارهايي ميكند اما به من نميگويد. تولد 80 سالگيام در لاسوگاس بود با كوئينسي جونز كه خودمان را دوقلوهاي آسماني صدا ميزنيم. براي «حرفه ايتاليايي» موسيقي ساخته بود و وقتي سر صحنه آمد، فهميديم درست سر يك ساعت به دنيا آمدهايم. با اينكه دوقلوهاي همسان نيستم اما همان آسماني هم خوب است. يك نكته درباره كوئينس برايم خيلي جالب است؛ او همه جا دير ميرسد. اين اواخر براي ناهار دعوتم كرده بود و حدود يك ساعت دير رسيد. ميدانيد كجا؟ خانه خودش!
- فكر ميكنيد يك روز بازنشسته شويد؟
نه. اين صنعت سينماست كه شما را بازنشسته ميكند. تازگيها پيشنهاد بازي در يك فيلم را نپذيرفتم اما اگر فيلمنامهاي دستم برسد كه بخواهم در آن بازي كنم، بازي ميكنم. به اندازه كافي سرم شلوغ هست. دارم يك سريال بازي ميكنم و يك كتاب مينويسم. يك راهنماي بازيگري نوشتم كه خيلي موفق بود و حالا دارم يك راهنما براي رسيدن به شهرت مينويسم.
نظر شما