معمولاً در بهترین حالت و در صورتی که همهچیز حاضر باشد، میشود روزی دو تا سه ثانیه از یک انیمیشن سینمایی استاپموشن را فیلمبرداری کرد!
بنابراين كسي كه وارد اين حرفه ميشود، بايد واقعاً عاشق كارش باشد. درست مثل «نيك پارك»، يكي از مشهورترين انيماتورهاي سبك استاپموشن در جهان كه ميگويد از 12سالگي به استاپموشن علاقهمند شده و با دوربين مادرش اولين استاپموشنهايش را ميساخته است.
نيك پارك، خالق انيميشنهاي محبوب «والاس و گروميت» و «فرار جوجهاي»، «شاون گوسفند» و...، هميشه در توليد آثار استاپموشن در شركت «آردمن» بهعنوان نويسنده، كارگردان، طراح يا تهيهكننده فعال بوده، اما حالا پس از 13سال، انيميشن تازهاش را در مقام كارگردان روانهي سينماهاي جهان كرده است.
انيميشن «انسان نخستين»، تازهترين اثر اين هنرمند انگليسي است كه تلفيق عجيب و بامزهاي از روزگار انسانهاي نخستين و بازي فوتبال است!
اين انيميشن كمدي از 27 بهمنماه روي پردههاي سينماي جهان آمده و احتمالاً تا مدتي ديگر نسخهي دوبلهي آن به سينماها يا شبكهي نمايش خانگي ما هم ميرسد.
به همين مناسبت ترجمهي گفتوگويي را با نيك پارك براي شما انتخاب كردهايم تا بيشتر با حال و هواي اين انسانهاي نخستين بامزه آشنا شويم.
- بعد از 13 سال دوباره در مقام كارگردان به سينما بازگشتيد. زمان زيادي است.
خب، حسابي مشغول بودم و روي انيميشن انسان نخستين کار ميکردم.
- ايدهي انسان نخستين از کجا به ذهنتان رسيد؟
بسياري از ايدههايم، از طراحيها و خطخطيهايي شکل ميگيرند که در دفترچهي طراحيهايم دارم. يادم است روزي بيهوا شروع به طراحي يک انسان اوليه کردم؛ يک انسان اوليه با همان شکل و شمايل معمول، در حالي که با گرزش به يک تکه سنگ ضربه ميزند.
ناخودآگاه با اين حرکت او به ياد ورزش افتادم و ذهنم به سمت فوتبال رفت. فوتبال در اروپا شبيه يک آيين است که رسم و رسوم قبيلهاي خود را دارد. براي يک لحظه کل ماجراي و داستان در ذهنم کامل شد و فهميدم نقش اول فيلم بعديام، انسانهاي بدوياند.
- گفتيد که ذهنتان ناخودآگاه به سمت فوتبال رفت. پس حتماً يک هوادار فوتبال دوآتشه هستيد؟
نه، اصلاً! من در خانوادهاي فوتبالدوست بزرگ نشدم. زادگاه من، شهر «پرستون» است که يک تيم فوتبال هم دارد. من هم کيفي دارم که لوگوي باشگاه فوتبال شهرم روي آن چاپ شده. تمام رابطهي من با فوتبال به همينجا ختم ميشود. حتي هرگز به تماشاي يک مسابقه هم نرفتهام.
- فيلمبرداري آثار سينمايي با موضوع فوتبال بسيار دشوار است. شايد بهدليل نوع بازي فوتبال، تعداد زياد بازيکنان، وسعت زمين و خيلي چيزهاي ديگر. با اين حال، انسان نخستين گونهاي از انيميشن است که به عکسبرداري متکي است و حتماً دشوارتر. چهقدر ضبط صحنههاي فوتبال برايتان سخت بود يا شايد هم بايد بپرسم چهقدر از آن لذت برديد؟
يکي از بزرگترين نگرانيهاي من در اين انيميشن، همين صحنههاي بازي فوتبال بود. با خودم فکر ميکردم که فوتبال و استاپموشن با هم جور در ميآيند؟ آيا کار خوب ميشود يا قرار است که فقط حرص بخوريم؟
بعد به فيلمهاي فوتبالي زيادي فکر کردم که در برخي از آنها بازيگراني حضور داشتند که فوتبال بلد نبودند و حتي نميتوانستند نقش فوتباليستها را به شکل متقاعدکنندهاي بازي کنند. يا در برخي فيلمها، بازيکنهاي واقعي حضور داشتند که از بازيگري چيزي نميدانستند.
اين کندوکاوها برايم الهامبخش بود. ميخواستم مسابقهي فوتبالي ترتيب دهم که پر از هيجان و شور و شوق باشد. پس چالش من اين شد که از چه زاويهاي اين مسابقه را به بينندهام نشان دهم.
مخاطبان عادت دارند که فوتبال را از زاويه ديد دوربينهاي تلويزيوني ببينند. اما من به زاويهي دوربين از بالا فکر کردم، چون ديد کلي و گستردهاي از زمين و موقعيت بازيکنان ميدهد. اما بايد به روشي سينمايي اين کار را انجام ميداديم.
نسبت زمين فوتبال و اندازهي عروسكها مستلزم اين بود که با تکنيک استاپموشن فضاي بسيار بزرگي را به اين کار اختصاص دهيم که بسيار زمانبر و پرهزينه بود. پس از انيميشن ديجيتال مدد گرفتيم تا تصاوير پسزمينه و برخي از حرکتها را به شيوهاي که مد نظرمان بود انجام دهيم.
- اين انيميشن، تفاوتي مهم با ديگر توليدهاي استوديوي آردمن دارد؛ اکثر شخصيتهاي آن انسان هستند، در حالي که ما عادت کردهايم که توليدهاي آردمن را با حضور پر رنگ حيوانات ببينيم.
هيچوقت به اين ماجرا، اينشکلي نگاه نکردهام. چون شخصيتهاي حيوان در كارهايم، بيشتر به سمت صفات انساني گرايش دارند. انگار آدمهايي باشند که لباس حيوانات به تن کرده و ماسک حيوان به چهره زده باشند.
مثلا ً«گروميت» را فرض کنيد. اگرچه او يک سگ است، اما بهنظرم توهين به اوست اگر با او مثل يک سگ رفتار شود. حتي بعضي از شخصيتهاي حيوانم، خودشان حيوان خانگي دارند! به نظرتان بامزه نيست؟
مثلاً در «فرار جوجهاي»، من به تکتک شخصيتها نگاه انساني داشتم و حالا به لطف سؤال شما يادم افتاد که بله، آنها درواقع مرغ هستند!
- ما حيوانات بامزهي زيادي را در آثار شما ديدهايم. اما دايناسورهاي اين انيميشن چيز ديگري هستند و حسابي باعث خندهي تماشاگران ميشوند! از کي به دايناسورها علاقهمند شديد؟
در واقع من هميشه طراحيهاي کارتوني را دوست داشتم. عاشق اين هستم که مردم را با کارتونهايم بخندانم. اما نکتهاي که به اين انيميشن و سؤال شما مربوط ميشود اين است که از وقتي بهياد دارم، طرفدار کارهاي «ري هريهاوزن» (هنرمند انگليسي و از قديميترين طراحان جلوههاي ويژه و استاپموشن) بودهام. دايناسورها مجذوبم ميکنند.
در 12سالگي، «يک ميليون سال قبل از ميلاد» فيلم مورد علاقهام بود. همين فيلم بود که مرا ترغيب کرد که دوربين خانگي مادرم را بردارم و اولين استاپموشنهايم را بسازم. يادم هست که دايناسورها و عروسكهايي با خمير پلاستيسين ميساختم و به آنها جلوي دوربين حرکت ميدادم. تکنيکهاي مختلفي را امتحان کردم و هيچ تصوري نداشتم که قرار است در آينده انيميشن کار کنم.
ميتوانم بگويم که خيلي تلاش کردم تا تکنيک مورد علاقهام را پيدا کنم. گاه تحتتأثير تکنيک انيماتورهاي ديگر قرار ميگرفتم. آثار «کاتاوت كاغذي» (بريدهجنباني) از «تري گيليام» (انيماتور پيشكسوت) را دوست داشتم و مدتي تحتتأثير آن بودم. بعد به مدرسهي هنر و بعدتر به مدرسهي فيلمسازي رفتم و اين شد که «والاس و گروميت» را ساختم و مسير برايم روشن شد.
- دوست دارم بيشتر از تکنيک استاپموشن بگوييد. در اين سالها در آن تغييراتي دادهايد يا به شيوهي سنتي کار ميکنيد؟
استاپموشن از تکنيکهاي سنتي انيميشن است و ما تقريباً به همان روشي عمل ميکنيم که ري هريهاوزن، دايناسورها و ديگر شخصيتهايش را حرکت ميداد. در اين تکنيک، براي هر عروسك يک آرماتور فلزي يا اسکلتبندي طراحي ميشود که به انيماتور امکان ميدهد که شخصيت را به حرکت درآورد.
انيماتور هر بخشي از اعضاي عروسك، مثل چشم، دست يا پا را در برابر دوربين به حرکت در ميآورد و يک عکس ميگيرد و وقتي 24 عکس از آن حرکت ثبت شد، شما يک ثانيه از انيميشن را داريد.
در اين تکنيک در هر روز حدود دو تا سه ثانيه از انيميشن عکسبرداري ميشود. در چنين پروژهاي اگر با حضور 35 تا 40 انيماتور بشود در يک هفته، يک دقيقه از فيلم را ضبط کرد، آنوقت آن هفتهي درخشاني براي تيم بوده!
- اوه، کار نفسگير و مشکلي به نظر ميرسد.
سخت، ولي شيرين است. اگرچه تکنيک استاپموشن از تکنيکهاي قديمي انيميشن است اما ما در استوديوي آردمن هميشه از انيميشن ديجيتالي براي بهبود کيفيت کار و تسريع انجام پروژه استقبال کردهايم.
در انسان نخستين، ناگزير بوديم که از تکنيک ديجيتال هم استفاده کنيم. براي استاديوم فوتبال با هزاران تماشاگر يا براي آتشفشانها و گدازهها، کار با خمير، دشوار و زمانبر بود و به همين دليل از انيميشن ديجيتالي هم استفاده کرديم.
البته بايد اعتراف کنم که در قلبم، هنوز شيفته و دلبستهي انيميشن خميري هستم و هميشه سعي کردهام که انيماتورها را ترغيب کنم که به اين تکنيک سنتي وفادار بمانند. در اين انيميشن مخصوصاً تا جايي که امکان داشت از همان تکنيک سنتي استفاده کرديم چون با بافت و فضاي فيلم بسيار همخواني داشت.
چيزي در تکنيک انيميشن خميري وجود دارد که روح انيماتور را در کار براي هميشه ثبت ميکند؛ به اثر انگشتان انيماتورها روي بدن خميري شخصيتها نگاه کنيد، من عاشق اين کيفيت و رد اثر هنرمند در فيلم هستم.
- سؤال آخرم را دوست دارم دربارهي والاس و گروميت بپرسم! باز هم آنها را خواهيم ديد؟ متأسفانه چندسالي است كه «پيتر ساليس» (گويندهي والاس) را از دست دادهايم.
فکر ميکنم خواست قلبي پيتر هم اين بود که والاس و گروميت ادامه داشته باشد. او صداي منحصربهفردي داشت. واقعاً سخت ميشود جاي خالياش را پر کرد. او هميشه براي ما والاس باقي خواهد ماند.
خيلي دوست دارم دوباره با اين دو شخصيت کار کنم، ولي فعلاً ايدهاي برايشان ندارم. تنها چيزي که مطمئن هستم اين است که هنوز کار ما با والاس و گروميت تمام نشده.
نظر شما