فریدون مجلسی . تحلیلگر روابط بینالملل در ستون سرمقاله روزنامه شرق با تيتر«ایرانهراسیِ عربی»نوشت:
مراکش به بهانه حمایت جمهوری اسلامی از جنبش مختومه جداییطلبان پلیساریو، روابطش را با ایران قطع کرد! البته رابطه مغرب و ایران برای هیچ یک از دو کشور چندان اهمیتی نداشت که در عزای قطع آن بنشینند. هر سال چند تور از گردشگران ایرانی برای دیدار از کازابلانکا و برخي تفریحات به سواحل مراکش میروند و دیگر هیچ. موضوع پلیساریو به زمان خروج اسپانیا از آن صحرا در 30 سال پیش بازمیگردد. در آن زمان الجزایر و ایران از جداییطلبان صحرای پولیساریو حمایت میکردند، اما اکنون آن ماجرا به تاریخ پیوسته است و توسل به آن فقط نشان از بهانهجویی برای «قطع رابطه» دارد. ضمنا پادشاه مراکش در هماهنگی با «ایرانستیزی عربی» میخواهد تبلیغ و تأکید کند که ایران در امور داخلی عربها دخالت میکند. فراموش نکنیم مغرب در پاسخ به فراخوان عربستان به نیروی مشترک عربی یا به اصطلاح ناتوی عربی در حمله به دولت حوثیها در یمن پیوست و اکنون نیز عربستان، بحرین، امارات و قطر بیدرنگ از اقدام مغرب حمایت کردهاند.
اقدام قطر نیز طبیعی و قابل درک است. ایران میان آنها غریبه است. قطر هم ضمن حفظ غرور عربی و کوتاهنیامدن از ادعاهایش، میخواهد به آغوش جامعه همسایه و خویشاوند خود بازگردد. اگر ناتو برای مقابله با شوروی تشکیل شده بود، این ناتوی عربی که میتوان آن را بخشی از همان ناتو به هزینه عربی نامید، در واقع برای مقابله یا معارضه با ایران تشکیل شده است. میان ایرانیان و عربها معمولا دوستی و رواداری فرهنگی و قومی وجود داشت، اما در جنگ عراقِ صدامی علیه ایران تقریبا همه عربها به او پیوستند و از آن حمایت کردند. از آن زمان دشمنی با ایران به صورت یکی از شعارهای وحدت عربی درآمد. حتی حمله صدام به کویت با وجود حمایت ایران از کویت و پناهدادن به کاروانهای آوارگان کویتی، به زودی به فراموشی سپرده شد. در ایرانِ انقلابی، حمایت از فلسطینیها به صورت شعار و عملکردی راهبردی درآمد. زمانی که دولت فلسطین خواست با اسرائیل از در سازگاری درآید، جمهوری اسلامی حمایت خود را از دولت فلسطین به گروه حماس منتقل کرد که سرانجام در باریکه غزه مستقر شد و در کنار نافرمانیهای گوناگون، دو هفته جنگ سرسختانه با اسرائیل را هم آزمود.
گروه حماس نیز در مقابل پول قطر و فشار عربستان چند بار خود را از حمایت ایران کنار کشید و حتی در سوریه جانب رقبا را گرفت، اما در شرایط حاد چشم به کمکهای جمهوری اسلامی دارد. این تحولات اکنون در شرایطی است که عربستان و متحدانش همراه با اسرائیل، آمریکای ترامپ را تشویق به تشدید تحریمها علیه ایران و حتی حمله نظامی میکنند. تشویق به حمله نظامی سابقهاش به دوران ملک عبدالله باز میگردد که عبارت معروف «کوبیدن سر مار» را درباره ایران به بوش پسر القا کرده بود. ظاهرا دولتهای عربی که اغلب با دلارهای روزافزون نفتی مزه رفاه و توسعه اقتصادی را چشیدهاند، یا مانند مصر پس از سالها درگیری با اسرائیل خسته شدهاند، ترجیح میدهند به جای آنکه منابع خود را صرف تدارک نظامی برای جنگ کنند، به توسعه اقتصادی و اجتماعی بپردازند. این موضعگیری برنامه مدرنیزاسیون تودههای مردم عادی و قبايل را که سالها با آن شعارهای تند بار آمدهاند، نگران و مردد میکند و جمهوری اسلامی را با سیاستهای ضداسرائیلی، مانع ادامه راه سازگاری دولتهای خود به شمار میآورد. آنها به این دلیل ترجیح میدهند با خصومتورزیدن نسبت به ایران تودههای عامی را علیه دشمنی خارجی و رقیبی دیرینه، تحریک و با خود همراه کنند.
همچنین با جایگزینکردن ایران به عنوان عدو و خصم اصلی خود، واکنش نسبت به رواداری با اسرائیل را در سایه پنهان کنند. به این ترتیب از حمایت آمریکا و اروپا نیز برخوردار میشوند، هرچند هزینه آن را نیز باید از جیب خود بپردازند. یمنیها نیز ضمن داشتن مواضع علیه آمریکا و اسرائیل، به دلیل اینکه فقیرترین کشور عربی هستند، مزاحم تغییر سیاست عربی نسبت به اسرائیل تلقی میشوند. اکنون در روابط جدی ایران با کشورهای عربی، فقط سه کشور عراق، سوریه و لبنان باقی میمانند که ضمنا همسایه ایران تا ساحل مدیترانه هستند و رابطه نزدیک با آنها خصوصا با توجه به نفوذ حزبالله در لبنان برای جمهوری اسلامی مهم است. اما عراق هنوز تحت اشغال آمریکاست و در مورد روابط ایران و آمریکا موضع بیطرفانهای اتخاذ کرده است و معلوم نیست در آینده زیر فشار آمریکا موضع منفی مانند مقتدی صدر اتخاذ نکند. سوریه در حال التهاب و در معرض ضربههای آمریکا و اسرائیل و دخالت احتمالی ارتش عربی است. لبنان نیز زیر فشار عربستان در حمایت از اهل سنت و نفوذ فرانسه و غرب در حمایت از مسیحیان است. به این ترتیب برای ایران این مسئله مطرح است که اولا چگونه بتواند موضعگیری ترامپ درباره برجام و تحریکات اسرائیل را پشت سر بگذارد و بکوشد آن را خنثی کند، ثانیا چگونه بدون برانگیختن احساس خطر و رقابت میان رقبای عربی و آمریکا و اسرائیل روابط نزدیکتر و مهم خود را با عراق و سوریه و لبنان حفظ کند. شاید اعلامیه اجلاس فوقالعاده سران کشورهای اسلامی در استانبول بتواند در قالبی جمعی، راهحل قابل توافق ارائه دهد.
- قدر هنر بدانيم
خسرو خورشيدي در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت:
هر پيشرفتي نيازمند پيشزمينههايي است كه در تئاتر معاصر ما به طور ويژه با حضور عبدالحسين نوشين آغاز ميشود؛ هنرمندي كه بحق بايد از او به عنوان پيشگام تئاتر آكادميك ايران ياد كنيم كه نمايشنامه «وولپن» نوشته بن جانسون را در سال ١٣٢٣ روي صحنه برد. اما آيا امروز يك سالن تئاتري به نام او وجود دارد؟
سال ١٣٤٨ كه تحصيلاتم در ايتاليا به پايان رسيد اين شانس را به دست آوردم تا خارج از ايران با بعضي آثار سينمايي همكاري كنم.
آن دوران بيشتر به سينما گرايش داشتم اما سال ٥١ به كشور بازگشتم و زماني كه در دانشكده هنرهاي دراماتيك مشغول به تدريس شدم آشناييام با هنرمنداني مثل پري صابري و زندهياد سمندريان رقم خورد. تا وقتي نخستين همكاريام با زندهياد حميد سمندريان در نمايش «ملاقات بانوي سالخورده» شكل گرفت و اين نقطه آغاز آشناييام با گروه تئاتر «پازارگاد» بود كه فعاليت خود را به همت پري صابري و حميد سمندريان آغاز كرد و ظرف مدت كوتاهي توانست جمعي از بهترينهاي تئاتر و سينماي ايران را كنار يكديگر جمع كند.
وقتي حميد سمندريان پيشنهاد همكاري داد بايد به دنبال سالن نمايشي ميگشتم كه طراحي دكور مورد نظرم در آن قابل اجرا باشد. به همين منظور سالنهاي متعددي ديدم اما فقط يك سالن به كارم آمد و آن سالن تئاتر مولوي بود كه توسط خانم صابري مديريت ميشد. زني تحصيلكرده كه سالن مدرن و باكيفيتي بنا گذاشته بود و از همان مقطع به بعد باب همكاري ما باز شد. وقتي قصد داشت نمايش «شش شخصيت در جستوجوي يك نويسنده» را روي صحنه ببرد، طراحي صحنه را برعهده من گذاشت. البته ما در اجراي دوم با يكديگر همراه شديم چون نمايش پيش از آن يك بار در سال ١٣٤٢ با ايفاي نقش زندهياد فروغ فرخزاد به صحنه رفته بود.
اصولا نميتوان نقش پري صابري در شكلگيري تالار مولوي را ناديده گرفت؛ سالني كه نمايشهاي حرفهاي در آن روي صحنه ميرفت و تمام آثارش درجه يك بود. البته جا دارد به نقش هنرمنداني مانند هوشنگ حسامي، دكتر كوثر و ديگراني كه در ارتقاي جايگاه اين سالن نقش داشتند اشاره كنم. حضور اينها موجب شد تالار مولوي به جايگاه مستقل و خوبي در كنار تئاتر شهر برسد؛ طوري كه موفق شد تماشاگران خاص خود را نيز پرورش دهد.
فعاليتها ادامه داشت تا اينكه در سال ١٣٥٩ نمايش «در اعماق» نوشته ماكسيم گوركي به كارگرداني دكتر كوثر در تالار مولوي روي صحنه رفت و بعد از آن، سالن براي مدتي تحت تاثير جريانات ناشي از انقلاب فرهنگي تعطيل شد. حتي امروز وقتي به نام گروه تئاتر «پازارگاد» و تالار مولوي اشاره ميكنم اسامي هنرمندان بزرگي مانند زندهياد پرويز فنيزاده و هما روستا در ذهنم جان ميگيرد؛ چهرههايي كه هيچگاه به دنبال نام نبودند و تمام وقت فقط به هنر فكر ميكردند. همه افراد و گروههاي حاضر در تالار مولوي اينطور بودند. در حقيقت من كه ابتدا به سينما علاقه داشتم به واسطه آشنايي با اين هنرمندان شيفته تئاتر شدم.
معتقدم ريشه پيشرفت خيرهكننده امروز جوانان در عرصه تئاتر، مديون تلاشها و ممارست چنين هنرمنداني است كه بايد قدرشان را بدانيم. تئاتر همان دوران هم در مسير شكوفايي قرار داشت اما پيشامدهاي سياسي و اجتماعي ناشي از انقلاب و جنگ تا حد زيادي مسير را ناهموار كرد و من اميدوارم امروز ديگر اتفاقي رخ ندهد تا همين مسير ادامه پيدا كند.
پرسش اين است كه آيا قدر هنرمنداني مانند پري صابري را ميدانيم؟ چطور از گروه تئاتر «پازارگاد» ياد كنم، بيآنكه از هما روستاي نازنين ياد نكنم؟ بازيگر تحصيلكردهاي كه به دو زبان روسي و آلماني تسلط داشت و علاوه بر استعداد ذاتي، در زمينه تئاتر هم مطالعه كرده بود. آن دوران زنان و مردان تحصيلكرده در اين رشته غنيمت بودند ولي هيچگاه قدر هنر و استعداد بازيگري هما روستا را ندانستيم و من اميدوارم حداقل قدر هنر پري صابري را بدانيم.
- شغالی که در مه میغرد
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
مهمترین سؤالی که این روزها نه تنها در محافل سیاسی و حتی جامعه ایران بلکه حتی در سطح جهانی مطرح است، تصمیم 22 اردیبهشت (12 می) دونالد ترامپ درباره خروج یا ادامه روند توافق هستهای است. این سؤال موضوع بحث بسیاری از تحلیلگران آمریکایی در روزهای اخیر نیز هست. مطالعه این تحلیلها و نقطه نظرات آنها در این باره جالب توجه است و نکات قابل تامل در خود دارد. پیش از پرداختن به سؤال فوق، باید یک نکته کلیدی و محوری را در نظر گرفت. دیپلماتها و تحلیلگران آمریکایی هماکنون به دو دسته کلی تقسیم شدهاند؛ عدهای به کاخ سفید توصیه میکنند نباید از برجام خارج شود و گروه دوم معتقدند باید از توافق خارج شد. اما این اختلاف نظر جنجالی و پر سر و صدا در واقع پله دوم بحث است. پله نخست و اصل ماجرا که هر دو گروه درباره آن اتفاق نظر دارند خصومت عمیق و آشکار و پیگیری براندازی نظام جمهوری اسلامی است. آنان درباره این مسئله هیچ اختلاف نظری ندارند و علنی آن را ابراز میکنند و اختلاف درباره تاکتیکهای رسیدن به این هدف است.
تصمیمسازان آمریکایی، توافق هستهای با ایران را نیز از همین منظر مینگرند و سؤال آنها بهطور دقیق این است که خارج شدن از برجام یا ماندن در آن، چه نسبتی با راهبرد براندازی دارد و آیا به آن کمک میکند یا برای آن مخرب است. برای نمونه دنبال کردن بحث مکتوبی که این روزها میان رائول مارک گرشت (افسر پیشین بخش عملیات سیا در خاورمیانه، عضو ارشد بنیاد ضدایرانی دفاع از دموکراسیها و نویسنده کتاب «دشمن خود را بشناس؛ سفر جاسوسی به ایران انقلابی») و فیلیپ گوردن (عضو ارشد شورای روابط خارجی آمریکا و دستیار ویژه باراک اوباما در امور خاورمیانه) در نشریه آتلانتیک جالب و خواندنی است. گرشت معتقد است ترامپ باید از برجام خارج شود و با اتخاذ مواضع سرسختانهای همچون تحریم، تحریک کشورهایی همچون عربستان و حمایت آشکار و مستقیم از گروههای معاند داخلی و خارجی و... زمینه براندازی را فراهم کند. اما گوردن معتقد است خروج از برجام کمکی به این راهبرد نمیکند و اتفاقاً این برجام است که زمینه براندازی را برای آمریکا فراهم میکند. نوع استدلال وی هم قابل تامل است؛ «برخلاف آنچه ترامپ بر آن اصرار دارد، برجام فشار را از روی ایران کم نکرد بلکه با افزایش انتظارات عمومی که امکان برآورده شدن ندارد، اقتصاد ایران را تضعیف کرد. این یک سیاست برد- برد است. چنانچه تغییر حکومت ایران ممکن باشد، برجام نه تنها مانعی در راه آن نیست بلکه زمینهساز وقوع آن نیز هست و این دلیل منطقی برای حفظ آن کافی به نظر میرسد».
فرق مخالفان و منتقدان برجام در آمریکا تنها در یک موضع است؛ صبر! موافقان میگویند برای براندازی جمهوری اسلامی باید صبر استراتژیک (نظریه معروف جورج کنان در قبال اتحاد جماهیر شوروی) را در پیش گرفت و منتقدان اعتقاد دارند نیازی به صبر نیست و باید آشکارا و ضربتی سیاست «تغییر رژیم» را دنبال کرد. در نظر گرفتن این موضوع که هر دو طیف موافقان خروج از برجام و مخالفان آن، یک هدف واحد که ضربه زدن به جمهوری اسلامی و براندازی آن است را دنبال میکنند بسیار مهم و کلیدی است. چرا این موضوع مهم است؟ چون ثابت میکند که نگرانی از فعالیتهای هستهای ایران و افسانه بمب اتمی، بهانهای بیش نبوده و دادن آن همه امتیاز یک طرفه هم خصومت آمریکا را حل نکرده است و جوهر نگرانی آمریکا اساساً فردو و نظنز و اراک نیستند که با تعطیلی آنها، ماجرا تمام شود. بر این اساس کدام انسان عاقلی میتواند ادعا کند با دادن هرگونه امتیاز در موضوع توان موشکی و نفوذ منطقهای داستان تمام خواهد شد؟!
حال به سؤال نخست بازگردیم. تصمیم ترامپ چه خواهد بود؟ آیا آنگونه که بلوف میزند آشکارا از برجام خارج میشود؟ خروج او از برجام تنها به دو شرط امکانپذیر خواهد بود.
1- اولین موضوع مهم و حیاتی برای آمریکاییها محاسبه آنان درباره نوع واکنش ایران است. اگر ایران از برجام خارج نشود و همچنان به تعهدات خود ادامه دهد و تغییری از طرف تهران در این معادله رخ ندهد، خارج شدن رسمی آمریکا از برجام برای آنها بسیار هم عالی است. عدهای نام این گزینه را «برجام بدون آمریکا» گذاشته و میگویند در صورت خروج آمریکا، ما نباید از برجام خارج شویم و باید کار را با اروپا ادامه دهیم. متاسفانه طی روزهای اخیر مواضع اشتباهی در این خصوص از طرف ایران به گوش میرسد. آخرین نمونه این اظهارات را روز گذشته آقای رئیسجمهور در سفر به خراسان رضوی بیان کرد که بهسرعت مورد توجه و استقبال رسانههای غربی نیز قرار گرفت. آقای روحانی گفت؛ «اگر اهداف ما از برجام بدون آمریکا محقق شود، چه بهتر، در غیر این صورت تصمیم خود را خواهیم گرفت.»
بیان این موضع از سوی رئیسجمهور کشور که از سوی برخی دیگر از مقامات دولت نیز پیش از این بیان شده و از سوی رسانههای زنجیرهای مکرر بیان میشود، برای منافع ملی کشور فوقالعاده خطرآفرین است و از جهاتی میتوان آن را شبیه عبارت «خزانه خالی است» از سوی آقای روحانی در آغاز مذاکرات هستهای دانست. سخن گفتن از «برجام بدون آمریکا» این پیام خطرناک را به واشنگتن ارسال میکند که شما هرکاری میخواهید با توافق هستهای بکنید و خیالتان راحت باشد که ما پایمان را از محدودیتهای برجام فراتر نخواهیم گذاشت. محاسبه عواقب چنین معادله خطرناکی برای افراد عادی نیز سخت نیست.
2- موضوع تعیینکننده دوم درباره تصمیم ترامپ آن است که خروج از برجام یک کارت یکبار مصرف است. با این کارت میتوان بازی کرد و با تهدید به استفاده از آن همه را سرکار گذاشت و اضطراب و تلاطمی ناشی از عملیات روانی در افکار عمومی و اقتصاد ایران پدید آورد اما اگر دولت آمریکا از آن استفاده کند، بار دومی وجود نخواهد داشت. ترامپ یک دلال حرفهای است و احمق نیست که اصلیترین برگ خود را راحت خرج کند. او تنها در یک صورت حاضر به خرج کردن این برگ و خروج از برجام است؛ در صورتی که به این نتیجه برسد که با خروج خود میتواند شوکی بزرگ و غیرقابل مهار را به اقتصاد و به دنبال آن جامعه ایران وارد کرده و به خیال خود رؤیای براندازی را محقق کند. تلاطم این روزهای بازار ارز ناشی از تحرکات و تخمینهای حریف برای سنجش میزان آمادگی برای اجرای این پروژه است.
40 سال است که آمریکاییها چوب محاسبات غلط خود درباره جمهوری اسلامی و مردم ایران را میخورند و به دفعات برای پایان کار انقلاب اسلامی زمان تعیین کردهاند. خروج آمریکا از برجام به امید براندازی جمهوری اسلامی یک محاسبه غلط دیگر به کلکسیون افتضاحات رؤسای جمهور پیشین آمریکا اضافه خواهد کرد اما بعید به نظر میرسد که ترامپ آنقدرها احمق باشد و چنین کاری انجام دهد. واشنگتن فضا را بهشدت مهآلود کرده از خود صدای پلنگ درمیآورد. دید کوتاه و واهمه از پلنگی که دیده نمیشود، نوعی سکون و رکود همراه با اضطراب را آفریده که مانع از هرگونه تحرک است. پایان برجام از سوی آمریکا، فضا را شفاف میکند و مشخص میشود آنکه ادای پلنگ را درمیآورد، شغالی بیش نبوده است. این شغال تنها در صورتی حاضر به نشان دادن خود است که بداند حریفش چنان ضعیف شده که از پسش بر میآید. باید بر ترس بیمورد و محاسبه غلط از وضعیت خودی و حریف در این فضای مهآلود غلبه کرد.
- تخلف مالي مشمول مرور زمان نيست
غلامرضا انبارلويي در ستون سرمقاله روزنامه رسالت نوشت:
تخلف از قوانين و مقررات حاكم بر منابع و مصارف بودجه كل كشور تخلفاتي نيست كه مشمول مرور زمان شود بخصوص آن جايي كه بار مالي كلاني را بر هزينهها يا كسر و نقصان در درآمدهاي عمومي را موجب شود، اين تخلفات نهايتا با تاثير بر منابع و مصارف قانون بودجه تراز و توازن آن را بر هم زده و تاثير منفي بر ماليه عمومي كشور
مي گذارد، فلسفه مقنن در تدوين بودجه و لزوم تفريغ آن و ارائه گزارش به مجلس و لزوم اطلاع عموم از مفاد گزارش تفريغ بودجه همين است كه معلوم شود آيا احكام تكليفي تبصره هاي بودجه اجرا شد يا نشد و اگر نشد مسئوليت آن با كيست و چه برخوردي طبق قانون با متخلف شده است؟ با اين مقدمه ميرويم سراغ يك تكليف قانوني كه قانونگذار در بودجه كل كشور مقرر كرد اما دولت مستقر به تكليف خود عمل نكرد كه مراتب درك آن به زبان ساده به شرح زير است:
1- قانونگذار در بند (ح) تبصره 11 قانون بودجه سال 86 كل كشور، دولت را مكلف كرد از تاريخ 1/3/86 سهميهبندي محصولات پتروشيمي را با قيمت يارانهاي حذف و قيمت محصولات پتروشيمي را آزاد نمايد.
2- عامل و كارگزار دولت در اين زمينه مسئولين شركت ملي صنايع پتروشيمي و شركت بازرگاني پتروشيمي ، حكم اين بند از تبصره قانون بودجه بودند كه بايد سهميهبنديها را اعمال و قيمتها را در صورت حسابها منظور مي كردند اما نكردند و قيمت معاملات را بر مبناي نرخهاي قبلي اعمال كردند.
3- نتيجه چه شد ؟ نتيجه آن شد كه مابهالتفاوت دو نرخ آزاد و نرخ يارانهاي، سود هنگفتي را نصيب دلالان نمود و به همان ميزان دولت را از درآمد قانوني محروم و بيش از 7 هزار ميليارد ريال عدم النفع را به پاي زيان و ضرر بيت المال گذاشت و گردش مالي 2/2 ميليون تن محصولات پتروشيمي را به نفع سهميهداران و دلالان از ناحيه عدم اجراي اين حكم تكليفي بودجه مصادره به مطلوب نمود .
4- سوال اين است آيا مسئولين وقت خاطي در شركت بازرگاني پتروشيمي و شركت ملي صنايع پتروشيمي مورد بازخواست مراجع نظارتي قرار نگرفتند؟ جواب مثبت است و دادخواست زده شد و رسيدگي انجام شد اما همگي به عنوان اطاعت از امر آمره قانوني از خود سلب مسئوليت نمودند و گفتند كه به دستور رئيس جمهور وقت عمل كردهاند و دستور آن بوده كه حكم تبصره رعايت نشود و قيمتهاي يارانهاي ادامه يابد و از آزادسازي قيمت محصولات پتروشيمي خودداري شود.
5- بدين ترتيب با قرار مرجع رسيدگي لزوم درج نام آمر قانوني يعني رئيس جمهور وقت به عنوان خوانده در دادخواست پيروي آورده
مي شود (1) و راي مربوطه مبني بر جبران ضرر و زيان از طريق الزام رئيس جمهور به صدور دستور به مسئولين شركت ملي صنايع پتروشيمي براي اعمال مبلغ مابه التفاوت قيمت يارانهاي و آزاد را در صورتحسابهاي في مابين معاملهگران صادر مي شود (2) مستند قانوني صلاحيت صدور چنين رايي عليه رئيس جمهور وقت ماده 24 قانون ديوان محاسبات بوده است كه مرجع رسيدگي به آن عمل كرده است.
6- مقنن در اين ماده مي گويد: هرگاه ثابت شود از ناحيه مسئولين بدون سوءنيت ضرري به بيت المال وارد شده است از طرف
هيئت هاي مستشاري راي به جبران آن طبق ماده 28 اين قانون صادر مي شود و در مورد تخلفاتي كه ناشي از دستور رئيس جمهور باشد و اثر مالي داشته باشد علاوه بر جبران ضرر گزارش آن جهت اخذ تصميم به مجلس داده مي شود.
7- اكنون 5 سال از صدور راي مذكور مي گذرد رئيس جمهور وقت از راي صادره تمكين نكرد و دستور لازم مصرح در راي صادره را به مسئولين وقت شركت ملي صنايع پتروشيمي و شركت بازرگاني پتروشيمي نداد آن رئيس جمهور دوره تصدياش پايان يافت و رفت و رئيس جمهور جديد آمد و 5 سال هم از استقرار وي مي گذرد آيا نبايد راي صادره اجرا و ضررهاي وارده جبران شود؟
راي عليه شخص حقيقي رئيس جمهور كه صادر نشده بود بلكه مجري راي شخصيت حقوقي رئيس جمهور وقت به عنوان آمر قانوني صادر شده است و اگر به هر دليل موجه يا ناموجه راي را اجرا نكرده مسئوليت اجراي آن بر عهده رئيس جمهور بعدي است.
8- ختم كلام؛ نيم نگاهي به اوراق پرونده (3) و گردش كار مندرج در نظر احد از مستشاران هيئت رسيدگي كننده به عنوان راي اقليت و اكثريت مي تواند از چالشهاي موجود در رسيدگي به پرونده هاي مهم بخصوص آن جايي كه پاي صاحبمنصبان عالي مقام در ميان است ، رونمايي كند و عيار آراي اكثريت و اقليت، دادرسان در مقام تمييز حق در حوزه مالي و محاسباتي را روشن نمايد.
نظر شما