احمد غلامی . سردبير روزنامه شرق در ستون سرمقاله اين روزنامه با تيتر«چه خواهد شد؟» نوشت:
درست یا نادرست، آنچه همه به آن باور دارند این است که وضعیت سياست کنونی در ایران نيازمند اصلاح و تغيير است. تجربه نشان داده است كه چنين شرايطي همواره آبستن حوادث نابهنگام است؛ حوادثی که بهطرز بطئی نطفه میبندد و ناگهان پدیدار میشود. این زایشِ دردناک گاه در موعد مقرر و گاه بهناگزیر با سزارین همراه است. تغییرات گسترده دوره هاشمی در سیاست و اقتصاد و فرهنگ، نطفه حادثهای را در بطن خود پروراند که سزارینِ دوم خرداد تجلی آن بود. بااینکه زمان چندانی از حوادث دوم خرداد و پس از آن نگذشته است، وقتی درباره آن حوادث حرف میزنیم انگار از تاریخی دور سخن میگوییم که سپری شده است و دیگر توان لازم برای «ستیزِ» گذشته با اکنون، یا «ادغام» در شرایط کنونی را ندارد. اگر این گفته را بپذیریم، بايد گفت اصلاحطلبان تسليم اين شرايط شدند و توانایی تذکار یا حافظهسازی از دوران شکوفایی خود را ندارند. این مشکلی است که تیر و طایفه احمدینژادیها هم بهنوعی دیگر با آن دستبهگریباناند. آنان نیز وارث گذشتهای سپریشدهاند و از تغییر اکنون دَرماندهاند. اگرچه قیاس اصلاحطلبان با احمدینژادها قیاس معالفارق است، در این سطح تحلیل مشکل آنان با هم همخوانی دارد، با این تفاوت که بیچاره احمدینژاد، ذهن تحلیلگری ندارد و تلاش میکند با طرحوتوطئههای سیاسی جسد پروژه سیاسیاش را احیا کند. او بیش از هرکس در پاسخ به این پرسش مبهوت مانده است که چرا صدایش فراتر از محله نارمک نمیرود.
اصلاحطلبان با ذهن تحلیلگرِ خود در کمین نشستهاند تا در موقع لزوم شرایط را به نفع خود تغییر دهند. اما در حال حاضر بیش از هر چیز عیان است که نیروهای سیاسی ایران فاقد توانِ لازم برای آنند که در ستیز گذشته و حال، بانیِ ظهور آیندهای متفاوت باشند. با اين اوصاف گویا همه نیروهای سیاسی از هرگونه تغییر محسوس در جامعه عقیم هستند. این شرایط ماحصل سالها سیاستورزی بدون توجه جدی به تغییرات جامعه است. نیروهای فعال سیاسی در موارد اندكی قادر بودهاند به تغییرات اساسی جامعه نزدیك شوند تا این نزدیكی موجب فاصلهگذاری آنان با دیگران و دولتهای مطبوعشان باشد. از اینرو رخدادهای سیاسیِ دوران آنان بهسرعت تاریخی شده و پیوندش را با اکنون از دست داده است. اینك همه جریانها وارث نوعی انفعال سیاسیاند كه از مجموعه كردارها و رفتارهای احزاب سیاسی و نهادهای رسمی و دولتی نشئت گرفته است. توصیف و تحلیل وقایع سالهای اخیر شاید تا حدودی نشان بدهد شرایط سیاسی در آینده، آبستن چه حوادثی است. آنچه بیش از هر چیز وضعیت سیاسی را به انفعال كشانده، افشای اختلاسهای میلیاردی است. این افشاگریها نخست شوقی سیاسی در رگوپِی جامعه دواند، اما مواجهه با این اختلاسها كه صفرهای ارقام آن برای عاموخاص قابل شمارش نبود، آنان را سرخورده كرد و ناگزیر از واقعیت موجود به افسانهسرایی روی آوردند. اتفاق دیگر، دستگیری سعید مرتضوی، مجرمِ كهریزك بود. فرایندِ این دستگیری موجب از بینرفتن توان كنشگری سیاسی جامعه شد. بعد از مرتضوی، احمدینژادیها پا به میدان گذاشتند تا خط قرمزها را یكی بعد از دیگری درنوردند. احمدینژادها در روزهای آغازین این پروژه مردم را شگفتزده كردند.
آنان مردم را واداشتند چشم به دهان كسانی بدوزند كه خود پیش از هركس باید پاسخگوی فجایع عملكردشان باشند. مخدوششدن جای پاسخگو و پرسشگر، ضربه سنگینی به سیاست داخلی ایران وارد کرد. مردم با چشمان خیره و ناباور شاهد آن بودند که كسانی طلبكارانه همه را به پرسش میكشند كه باید پاسخگو باشند. این اغتشاش سیاسی از توان تحلیل مردم فروكاست و بهتبع آن احمدینژادیها بهسرعت از توان كنشگری سیاسی تهی شدند. اگر مردم هم اندك شوق و باوری داشتند، در سخنرانیهای بیثمر آنان كه عامدانه در عبور از خط قرمزها مبالغه میكردند، از دست رفت.دولت روحانی نیز در عرصه سیاست داخلی چنان ناكارآمد عمل كرد كه دیگر نمیتوان از آن انتظار هیچ كنشگری سیاسی در سطح خرد و کلان داشت. اگر این مسائل گره بخورد به اوضاع بد اقتصادی مردم، آنگاه باید نشست و دید که از دل این جامعه سیاسی چه پدیدهای زاده خواهد شد. این وضعیت سیاسی بیش از هرچیز نمایانگر تختشدگیِ سیاست است؛ جامعهای که تضادها و تنشهایش را از دست داده و با انفعال دستبهگریبان است. نیروهای سیاسی توازن خود را در مواجهه با یکدیگر از دست دادهاند و بیش از آنکه در پی تغییر باشند، درصدد حفظ وضع موجودند. دور از ذهن نیست در بطن این وضعیت، اتفاقی غیرمترقبه نهفته باشد، این اتفاق هرچه باشد فراگیر خواهد بود. از تحلیل شرایط اینگونه استنتاج میشود که ظهور رئیسجمهوری غير سياسي، همسو با سیاستهای خاورمیانهای که اختیارات فراتری از رؤسایجمهور سابق خواهد داشت دور از ذهن نخواهد بود. ایده ديگري كه ميتواند از دل این شرایط بیرون بیاید، ظهورِ «مرد سرنوشتساز» است. البته مرد سرنوشتسازی که در تکرار تاریخ بعید نیست تراژدی آن کمدی از آب در بیاید. مهم نیست این حدس و گمانها به واقعیت بپیوندد، آنچه اهمیت دارد این است که در سیاست ایران تغييري جدي روي خواهد داد.
- خالص بود
نادر مشايخي در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت:
آشنايي با ناصر چشمآذر يكي از زيباترين تجربههايي بود كه بعد از بازگشتم در ايران داشتم. شما در اولين مواجهه متوجه ميشديد انساني زلال مقابلتان قرار دارد و اين در حالي اتفاق ميافتاد كه سبك موسيقي من و او با يكديگر تفاوت داشت اما وقتي براي كار يا ديدار دعوت ميكرد چنان مهربان و بامحبت بود كه شيفتهاش ميشديد. لطف و محبتش به حدي بود كه حتي اگر زماني كاري پيش ميآمد و نميتوانستم بهراحتي انجام بدهم قطعا به من كمك ميكرد. شايد باور خاطرهاي كه ميگويم در اين روزگار ساده نباشد...
همانطور كه در لحظه اول براي من هم سخت بود. ناصر چشمآذر روزي با من تماس گرفت و گفت: «ميخواهم چيزي بگويم و تو بايد حرفم را جدي بگيري.» و بعد ادامه داد: «بايد به من موسيقي مدرن آموزش بدهي.» من كه آنچه شنيده بودم برايم عجيب بود، گفتم ما بايد كتاب بنويسيم، تجربه شما بسيار زياد است و مسائلي از اين دست. اين خاطره را بيان كردم كه بگويم انساني در اين سطح از تجربه و استعداد چطور هميشه به دنبال آموختن بود. درخواست ناصر چشمآذر در همين حد كه بيان شد بسيار به من اميد و روحيه داد.
معتقدم ما سه نوع آهنگساز داريم. گروه اول كه ساعتها كار ميكند و بعد به خروجي ميرسد. گروه دوم براي مطالعه تئوري ارزش زيادي قائل است و بيشتر علم آهنگسازي را دنبال ميكند اما گروه سوم افرادي هستند كه 24 ساعته مشغول آهنگسازي هستند و به نظر من ناصر چشمآذر دقيقا از اين دست هنرمندان بود. فراموش نميكنم حتي وقتي مشغول صرف غذا بوديم امكان داشت به يكباره همهچيز را رها كند، پشت پيانو بنشيند و قطعهاي كه همان لحظه در ذهنش شكل گرفته بود را بنوازد. خيلي مولتي تسكينگ كار ميكرد.
اصولا يكي از دلايلي كه دههها قبل موجب ديده شدن و شهرت چشمآذر شد ساخت موسيقي براي بعضي ستارگان پاپ بود. چنان كه شما با شنيدن آنها پي ميبريد هركسي توان و كيفيت جاري كردن احساس در آن قطعات را ندارد. چشمآذر به خوبي به كاراكتر صدايي خواننده آشنايي داشت و ميتوانست موسيقي را با تصوير ذهني موجود از صاحب صدا يكي كند. اما در نهايت چه چيز باقي ميماند؟ تنهايي و خلوت براي آهنگساز و شهرت بيشتر براي خواننده. گرچه ما شاگردان موزارتي هستيم كه خودش شبها آخر وقت با درشكهچي شام ميخورد درحالي كه خوانندگان سر ميز اشراف مينشستند. مهمترين جنبه آهنگسازي او قريحه و استعدادش بود و اگر زماني به آموزش بيشتر احساسِ نياز ميكرد قطعا پيگير يادگيري بود كمااينكه همين اتفاق هم افتاد. چطور ميشود فردي كه اين همه سابقه و تجربه دارد چنين از خودش خلوص نشان ميدهد؟ اين برايم خيلي بزرگ است.
ناصر چشمآذر هنرمندي بود كه همواره و در هر دقيقه به موسيقي فكر ميكرد و چنين آدمي قطعا صدمه زيادي ميبيند. به خصوص در جامعهاي كه چندان متوجه اهميت و نيروي موسيقي نيست. افرادي هستند كه ميتوانند مشكلات و مسائل را طبقهبندي و بايگاني كنند اما چشمآذر چنين انساني نبود و به دليل اينكه احساس بهشدت قدرتمندي داشت، بسيار آزار ميديد.
- جنگ با ایران! لاف گزاف ترامپ و نتانیاهو
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
شرایط امنیتی در عراق، سوریه و لبنان طی دو سال گذشته بهبود کاملاً ملموسی داشته است؛ مراکز تحت سیطره داعش در عراق، سوریه و لبنان، اینک توسط دولتهای این کشورها اداره میشوند. مناطق تحت سیطره گروههای تروریستی به چند نقطه منفصل در سوریه محدود شده و در معرض عملیاتهای مداوم ارتش سوریه و همپیمانان آن قرار دارد. اقدامات حمایتگرانه دولتهای خارجی از تروریستها نیز اگرچه متوقف نشده است اما تأثیر آنچنانی هم در فضای امنیتی عراق، سوریه و لبنان ندارد و از این رو همه آنان از روند سیاسی صحبت مینمایند و در همین شرایط ما شاهد برگزاری دو انتخابات مهم مجلس قانونگذاری در عراق و لبنان هستیم و این خود نشان میدهد وضعیت امنیتی منطقه به نسبت سه سال قبل به نحو مثبتی متحول گردیده است. عنصر امنیتبخش در این بحرانها نیز کاملاً معلوم است. مثلاً در جریان بحران پرشدت امنیتی عراق - به جز ایران- هیچکدام از همسایگان عراق با دولت و ملت این کشور حتی همدردی زبانی نداشتند چه رسد به اینکه در مقابله با گروههای پرشدت تروریستی نقشی و سهمی بهعهده گیرند.
در بحران سوریه نیز که پرشدتترین بحران امنیتی دهههای اخیر منطقه به حساب میآید، هیچکدام از همسایگان دور و نزدیک سوریه- به جز ایران- با دولت و مردم این کشور همدردی نکردند و این در حالی بود که در طول این 7 سال مرزهای شمالی، مرزهای جنوبی و جنوب غربی و در سالیانی حتی مرزهای شرقی سوریه در تصرف مخالفان اسد بود و دولتهای ترکیه، اردن، لبنان و رژیم صهیونیستی در اکثر قضایای تروریستی سوریه نقش داشتند و همین الان هم نقش دارند.
در بحران امنیتی لبنان که به نسبت بحرانهای امنیتی عراق، سوریه و یمن از شدت و شمول کمتری برخوردار بود، هیچ دولتی به امنیت لبنان کمک نکرد و برای دفع شر داعش و... سربازی به طرابلس، صیدا و عرسال لبنان اعزام نکرد و درهم و دیناری به مردم این کشور برای دفع شر تروریستهای تکفیری داده نشد. البته لبنان با وجود حزبالله نیاز به کمک ایران پیدا نکرد و اگر نیاز میشد، ایران بیدرنگ اقدام مینمود.
شرایط «بسیار بد» امنیتی منطقه امروز به شرایطی تبدیل شده که میتوان در کشورهایی که تا چندی پیش یا تحت سیطره تروریستهای تکفیری بودند و یا بهشدت از سوی آنان تهدید میشدند، انتخابات برگزار کرد. در این میان نقش جمهوری اسلامی کاملاً واضح است و ما بدون آنکه منکر نقش مهم رزمندگان بومی این کشورها شویم، میتوانیم بگوییم بدون نقشآفرینی محوری ایران بهطور قطع پروژه تروریستهای تکفیری که بهشدت از سوی آمریکا، رژیم صهیونیستی، فرانسه، انگلیس، عربستان، امارات، قطر و ترکیه حمایت میشدند، به نتیجه میرسید و مقاومت ملتهای سوریه، عراق، لبنان و... در هم شکسته میشد چرا که وقتی بحران پرشدت تروریستی در عراق و سوریه شروع شد و پیشروی تکفیریها توسط رسانههای غربی و عربی و ترکی برجستهسازی میشد، در این کشورها امیدی به غلبه بر این موج وجود نداشت و این در حالی بود که در این کشورها توانایی مقابله با تکفیریها و اشغالگران وجود داشت کما اینکه بعداً این به باور عمومی در این کشورها تبدیل شد و موج بزرگ انسانی برای مهار داعش و... به راه افتاد و به نتیجه رسید.
نباید این واقعیت را نادیده گرفت که باور به مقابله با تروریزم تکفیری زمانی در عراق و سوریه به وجود آمد که ایران با اقداماتی شکستهای نمادینی به داعش وارد کرده و رعب از آن را شکسته بود بعدها نیروهای ایرانی در عملیاتهای امرلی، البلد، جرف الصخر، صلاحالدین و... پیشاپیش نیروهای عراقی حرکت میکردند و عمدتاً فرماندهی آنان را در جنگ در دست داشتند. همین وضعیت سبب شد عراقیها خود رهبری عملیاتهای آزادسازی استانهای الانبار و نینوا را به عهده بگیرند و تعلیم و تجربه ایرانی را در این آزادسازی بهکار ببندند.
نقش ایران در سوریه حتی از نقش آن در عراق هم برجستهتر است. همه میدانند که سوریه شرایط بسیار دشواری را سپری کرده است در یک دوره زمانی بیش از 80 درصد سوریه در تصرف داعش و النصره و... بود. ارتش سوریه بهشدت درگیر بود و این در حالی بود که دولت دمشق امکان تغذیه و اداره لجستیکی آن را- به دلیل تحریمهای عربی غربی- نداشت. پمپاژ روزانه تروریستها بهخصوص از طریق مرز ترکیه، هرگونه امید به بهبود شرایط را بسیار دشوار میکرد. در این شرایط ایران بدون آنکه یک وجب مرز با سوریه داشته باشد، وارد میدان شد و بهرهگیری از شیوههای انقلابی را برای تغییر شرایط توصیه کرد، دولت سوریه اگرچه در ابتدا خوشبین نبود اما چون از روشهای دیگر هم به نتیجهای نرسیده بود، پذیرفت و به کار بست. در این میدان برخلاف آنچه شهرت پیدا کرده است، نیروهای ایرانی در خط مقدم نبرد بودند و در بسیاری از نبردها و جبههها، فرماندهی را نیز در دست داشتند و مستقیماً صحنه را اداره میکردند. حضور فرماندهان ایرانی و به کار بستن تجربه انقلاب اسلامی شرایط سوریه را در دورهای کوتاه تغییر داد و امروز در نقطهای ایستادهایم که به جز بخشهای کوچکی از سوریه، از سیطره تروریستها خارج شده است. هر چند در بخشهایی از سوریه، هم اینک آمریکا- در رقه- ترکیه در شمال حلب و رژیم صهیونیستی در شرق قنیطره جای تروریستهای تکفیری را گرفتهاند و قطعاً در ماههای آینده ناگزیر به تحویل دادن این مناطق به دولت سوریه خواهند شد.
اما درست در کشاکش این وضعیت، «فشار بر ایران» تمرکز بیشتری پیدا کرده است و این فشار عمدتاً با آدرس سوریه صورت میگیرد و این خود نشان میدهد که تروریزم تکفیری برخلاف ظاهر سنتگرایانهاش، پدیدهای مدرن و پرداخته سرویسهای اطلاعاتی است و لذا وقتی ضربه میبیند، سرویسها فعال میشوند تا روند را متوقف گردانند و از سوی دیگر این موضوع نشان میدهد کار ایران در سوریه چه ضربه سختی به آمریکا و عوامل منطقهای آن وارد کرده است. مخاطب این وضعیت معلوم است؛ «اسرائیل» خود را بزرگترین بازنده نتایج بهدست آمده در سوریه میداند در روزهای آغازین بحران سوریه، تحلیل سیستم امنیتی اسرائیل این بود که این بحران یا به سقوط دولت اسد و آغاز دورهای طولانی هرج و مرج منتهی میشود و یا دولت را آنقدر ضعیف میکند که ناگزیر به پذیرش هر تحمیلی است. در آن زمان کم نبودند تحلیلگرانی که معتقد بودند، اسرائیل بزرگترین برنده بحرانهای سوریه، عراق و لبنان است اما حالا که بحران در حال پایان است تحلیلها کاملا معکوس گردیدهاند و گفته میشود ایران بزرگترین برنده بحران سوریه و اسرائیل بزرگترین بازنده آن است. همین دو روز پیش «آرود»، سفیر فرانسه در آمریکا در جمعبندی خود گفت «بیثباتی، قدرت و نفوذ نسبی ایران را در سراسر منطقه بالا برده است». الان اسرائیلیها نسبت به آینده سوریه و تداوم نقشآفرینی امنیتی ایران و حزبالله در آن بیمناک هستند. همین هفته، «گرت پورتر» روزنامهنگار آمریکایی نوشت اسرائیلیها به شدت نگران ایجاد پایگاههای دائمی از سوی ایران و حزبالله در سوریه هستند.
شرایط برای رژیم اسرائیل بسیار بد جلو میرود. این معلوم است. اما از آن طرف این سؤال وجود دارد که «بنیامین نتانیاهو» نخستوزیر و «گادی ایزنکوت» فرمانده ارتش این رژیم چه گزینههایی برای برونرفت از بحران در اختیار دارند و به بیان سادهتر احتمالا چه کارهایی میتوانند انجام دهند.
1- یکی از اقدامات محتمل رژیم اسرائیل که با سابقه آن نیز میخواند، توسل به جنگ است. بر این اساس گفته میشود حدود دو هفته پیش مقامات ارشد ارتش آمریکا و اسرائیل در دفتر ناتو با هم ملاقات محرمانهای داشتهاند و «ایزنکوت» ضمن ابراز ناامیدی از نتایج ضعیف اقدام نظامی 25 فروردین آمریکا علیه سه موقعیت کماهمیت در سوریه، از عملیات قریبالوقوع و نسبتا پرشدت ارتش اسرائیل در سوریه خبر داده است. متعاقب این قضیه، نخستوزیر رژیم اسرائیل در یک اقدام پرسر و صدا در روز دهم اردیبهشتماه اعلام کرد به هزاران سند و مدرک که در 183 سیدی ذخیره شدهاند، دست یافته است که براساس آنها ایران قبل و بعد از 2015 به تلاش برای دستیابی به فنآوری نظامی اتمی سرگرم بوده است. همزمان با این سر و صداها، «آویگدور لیبرمن» وزیر جنگ رژیم اسرائیل به بشار اسد رئیسجمهور سوریه توصیه کرده است که در مناقشه میان اسرائیل و ایران مداخله نکند بنابراین یکی از گزینههایی که از آن سخن به میان میآید توسل به عملیات نظامی علیه موقعیتهای ایران و حزبالله لبنان در سوریه است. اما با فرض بالا بودن این احتمال، آیا اسرائیل به جنگی پرشدت و نامحدود دست خواهد زد؟ پاسخ این سؤال منفی است اگر رژیم تلآویو چنین قصدی داشت، آن را تا لحظه شروع عملیات مخفی میکرد و طرف مقابل را در شرایط غافلگیری قرار میداد و مضاف بر این، اسرائیل خود را یارای درگیری پرحجم و نامحدود با ایران و حزبالله نمیداند و از آن تجربه تلخی دارد. اما این را هم میدانیم که اسرائیل نمیتواند مرتب از تهدید سخن گوید ولی در عمل کاری نکند بنابراین طبعا باید در انتظار اقدامات نظامی اسرائیل طی روزها و هفتههای آینده بود و برای آن برنامهریزی کرد. رژیم صهیونیستی میداند که حزبالله و ایران در زمینی که خود آن را طراحی نکرده باشند بازی نمیکنند و هرگاه با وضعیتی مواجه گردند از طریق خلق وضعیتی دیگر پاسخ میدهند.
2- گزینه دوم این است که رژیم اسرائیل پای آمریکا و اروپا را وسط معرکه بکشاند. اقدامات روزهای اخیر نتانیاهو در تشویق ترامپ به خروج از برجام با هدف خراب کردن پلهای پشت سر آمریکا صورت گرفته است و این در حالی است که نه تنها در آمریکا بلکه حتی در هیئت حاکمه رژیم اسرائیل نیز بگومگوهای زیادی درباره فواید و مضار حفظ برجام جریان یافته است. حدود دو هفته پیش 30 فرمانده ارتش اسرائیل که چهار فرمانده میانی ستاد ارتش این رژیم را دربر میگرفت، بر حفظ برجام تاکید کردهاند و گفته میشود بهطور کلی نهادهای اطلاعاتی و امنیتی اسرائیل از حفظ برجام حمایت مینمایند. فراتر از این، فرمانده ارتش اسرائیل نیز به روزنامه دست چپی «هاآرتص» گفت توافق هستهای غرب با ایران را با وجود نقاط ضعف آن، «کارا» میداند و حتی گفته شده است نتانیاهو نه با هدف حذف برجام بلکه با هدف تحمیل قراردادهای مشابه در سایر حوزهها به ترامپ فشار میآورد.
اما حالا سخن این است که آمریکا تا چه مقدار حاضر است از برنامه نظامی اسرائیل علیه ایران و حزبالله حمایت کند. اقدام محدود ترامپ در حمله روز 25 فروردین علیه سوریه نشان داد چنین تمایلی در میان مسئولان امنیتی و نظامی آمریکا وجود ندارد. براین اساس آیتالله سیدحسن نصرالله معتقد است حمله روز شنبه ارتش آمریکا به سه نقطه کماهمیت در سوریه در چارچوبی که پنتاگون - وزارت دفاع- پذیرفته، صورت گرفته است نه در چارچوب مورد نظر ترامپ، بولتون، عربستان و اسرائیل. اگر اقدام روز شنبه 25 فروردینماه را یک شاخص در تصمیم و عمل آمریکا در نظر بگیریم، میتوانیم بگوئیم در برنامه ارتش آمریکا کماکان درگیری با نیروهای ایرانی در سوریه و... جایگاهی ندارد و این میتواند اجرای برنامه ارتش رژیم اسرائیل را از اینکه با پشتوانهای در خارج به جنگی محدود برای دور کردن ایران و حزبالله از سوریه دست زند، با دشواری زیاد مواجه نماید.
3- البته در یک جمعبندی میتوان گفت هماینک آمریکا، اسرائیل، عربستان و بعضی دیگر از وابستگان منطقهای آمریکا، دچار «بحران تشخیص» هستند بر این اساس مشاهده میکنیم که اظهارات مقامات آمریکایی در مورد ایران با نوسانات بسیار توأم میباشد. رئیس جمهور آمریکا پس از یک دوره یک ساله که از توانمندیهای دفاعی و نفوذ منطقهای ایران سخن گفته و خود را مصمم به مهار آن معرفی کرده است، هم اینک با چند دیدار که با بعضی از سران اروپایی داشته میگوید: «ما فقط بدنبال متعهد کردن ایران به عدم ساخت- موشکهای قارهپیما- چیزی که خود علناً میگوید به دنبال آن نخواهد رفت، هستیم» و یا «هیتر ناوئرت» سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در آستانه 22 اردیبهشت اعلام میکند برخی نگرانی ما در گفتگوی با طرفهای اروپایی برطرف شده است و روزنامه «فایننشال تایمز» مینویسد ترامپ حمایت کشورهای اروپایی را برای تحریم ایران در صورت تلاش برای ساخت موشکهای قارهپیما جلب کرده است. این نشان میدهد آمریکا در مواجهه با ایران دچار سردرگمی است و قادر به تصمیمگیری نیست. در این فضا نتانیاهو به مقامات اطراف ترامپ توصیه میکند یکسال به ایران فشار آورید تا به توافق در حوزههای موشکی و منطقهای تن دهد. در نهایت شرایط نشان میدهد، رژیم اسرائیل برای توسل به اقدامات علیه ایران با دو محدودیت زمان و توانایی مواجه است که هر کدام علامتی از جنگ یا پذیرش شرایط سخت را به او نشان میدهند.
نظر شما