حالا کلاسهای انجمن که یک سال و نیم پیش اثری از آثارش نبود، آنقدر شلوغ شده که قبل از شروع آنها، جا برای نشستن نیست. کلاسها پر و خالی میشوند و بچهها امیدوارند که این آموزش، شیرینی قند را جایگزین تلخی آن بکند. «تلخی قند را ما هم چشیدهایم اما شیرینش کردهایم!»؛ این شعار انجمن دیابت گابریک است.[مفاهیم: دیابت چیست؟]
در باز میشود و زن میانسالی وارد سالن انجمن میشود. اسمش را با دختر جوانی که پشت میز نشسته چک میکند و گوشهای میایستد. 12-10 نفر دیگر هم گوشه و کنار اتاق ایستاده یا نشسته، منتظر شروع کلاس هستند.
گوشه سالن، کنار یکی از میزها، بحث داغی درگرفته. موضوع صحبت، دستگاههای جدید اندازهگیری قند خون نسل جدیدی است که به بازار آمده. مرد جوانی توضیح میدهد که چقدر این نسل، دقت بالاتر و درد کمتری دارد و بقیه گوش میدهند؛ «اتفاقا چند روز پیش یک آقایی یکی از همین دستگاههای چینی غیر معتبررا آورده بود. همین جا قند خونش را گرفت، ۳۰۰نشان داد، همان موقع دوباره امتحان کرد، ۱۸۰بود!».
آنهایی که دور میز ایستادهاند، چشمهایشان را به علامت تعجب گشاد میکنند و سر تکان میدهند. همین موقع دختر جوانی از سالن رد میشود و شروع کلاس را اعلام میکند. این، جلسه اول دوره متوسط آموزش دیابت است که برگزار میشود. زنها و مردها وارد کلاس میشوند و با بسته شدن در، میمانند یک عده جوان که برگزار کنندگان این دوره آموزشی هستند.
قصه از کجا شروع شد؟
«هنوز در جامعه خیلیها نمیدانند که قند بالا همان دیابت است. یکی بود اینجا، میگفتیم شما دیابت داری؟ میگفت نه، من فقط قندم بالاست! روبان قرمز ایدز را بعضیها میشناسند اما دایره دیابت برای خیلیها ناشناس است. همین ناآگاهی هم مهمترین مشکل ماست. طرف وقتی میآید اینجا برای آموزش که از شدت قند بالا دچار بعضی عوارض دیابت شده باشد. این، بخش تاسفبار قضیه است.»
انجمن آموزش دیابت گابریک هم با هدف آموزشدادن به همین افراد پا گرفته. گابریکیها که خودشان از کودکی با دیابت درگیر بودهاند، بالاخره یاد گرفتهاند که با کنترل دیابت میشود سختیهای زندگی را برای یک دیابتی به حداقل رساند.
«آموزش دیابت سالها قبل توسط انجمن دیابت ایران آغاز شده بود ولی چون تعداد افراد دیابتی زیاد است و یک انجمن نمیتواند به تنهایی کار آموزش را انجام دهد، ما به فکر راه انداختن یک انجمن برای آموزش به افراد دیابتی افتادیم». بچههایی که گابریک را شروع کردهاند، قصهاش را اینطوری تعریف میکنند: «ایده اصلیمان آموزشدادن به کسانی بود که دیابتشان را کنترل نمیکنند.
اینطور آدمها اصلا کم نیستند. قضیه آنقدر جدی است که امسال سازمان ملل برایش قطعنامه صادر کرده. الان در جهان در هر 10ثانیه یکی به خاطر دیابت میمیرد و در هر 30ثانیه پای یکی به خاطر آن قطع میشود». و اینطوری میشود که گابریک با یک عده جوان دیابتی راه میافتد. حالا گابریک یک تیم علمی دارد که شاملکارشناسان تغذیه و پزشکهای عمومی است که صرفا مدرس دیابت هستند، ضمن اینکه با 10نفر از پزشکان کلیدی دیابت در ایران هم مرتبط هستند. کلاسهای آموزشی، جلسه اول برای همه رایگان است و جلسات بعدی هم با هزینه بسیار کمی برگزار میشود.
تامین امکانات هم اکثرا با خیرانی بوده که خودشان در کلاسها شرکت میکنند. روی کامپیوتر و ویدئوپروژکتور کلاس، اسم کسانی که آنها را به گابریک هدیه کردهاند، دیده میشود. همه اینها برای این است که دیابتیها - و خصوصا دیابتیهای نوع یک - جذب انجمن شوند و آموزش ببینند.
یک کف دست نان
قدم اول در کنترل دیابت، آموزش است. خیلیها کنترل نکردن دیابتشان را به نبودن امکانات و این چیزها نسبت میدهند اما در اکثر موارد همه تقصیرها متوجه خود فرد دیابتی است؛ «آقای پولداری که اینجا میآید و پایش قطع شده، امکانات نداشته؟! نه، حال نداشته! ما به دیابتیهایی که اینجا میآیند، میگوییم که بازیکن اصلی این مسابقه فقط خودتان هستید. قرار نیست پزشک یا خانواده یا هر کس دیگری برای شما کاری بکند. خودتان باید کنترل کردن دیابت را یاد بگیرید. شاید کمی سخت به نظر برسد اما ممکن است؛ ما امتحانش کردهایم!».
اینها را دکتر هراتی میگوید. او 31ساله است و از 11 سالگی دیابت داشته و یکی از اعضای تیم علمی گابریک به حساب میآید. او در مورد روند آموزش برای دیابتیها میگوید: «بعد از توانمندسازی، رکن بعدی دارو است. البته ما زیاد وارد این بخش نمیشویم. اینجا کسی را ویزیت نمیکنیم. کار پزشکی مال پزشک است و ما فقط آموزشهایی در مورد نحوه مصرف داروها به دیابتیها میدهیم.
رکن بعدی که خیلی مهم است، تغذیه است. اصولا ما یک ترازو داریم برای دیابتیها؛ یکطرف آن خوردن و استرس است که قند خون را بالا میبرند، یک طرفش هم فعالیت بدنی و دارو که قند را پایین میآورند». دکتر تأکید میکند که تغذیه در برقراری تعادل این ترازو خیلی مهم است؛ «اکثر دیابتیها این قضیه را میدانند اما آگاهیشان در مورد تغذیه پر از غلط است.
هنوز خیلی از دیابتیها فکر میکنند که قندهای طبیعی مثل عسل، قند خون را بالا نمیبرد؛ در حالی که اینطور نیست. برای همین هم این بخش، مهمترین بخش آموزش ماست. ما سعی میکنیم در کلاسها شمارش واحدهای غذایی را به دیابتیها یاد بدهیم تا خودشان بتوانند قندشان را کنترل کنند». البته باز هم سؤال خیلیها همین است که آخرش چقدر برنج بخورم خوب است؟! برای همین آنها در کلاسها حتی در مورد اینکه یک کف دست نان چقدر قند دارد و فرق بربری با سنگک چی است و کف دست باانگشت باشد یا بیانگشت، توضیح میدهند!
یک ویژگی مهم گابریک هم برای دیابتیها همین است؛ اینکه میتوانند همه سؤالهایشان را بپرسند.
باید انسولین بزنی اینجا
چیز دیگری که خیلی از دیابتیها از آن فرار میکنند و در گابریک جزء ارکان آموزشی است، همین اندازهگیری قند خون است. دکتر هراتی میگوید: «خیلی از دیابتیها وقتی ازشان میپرسیم قند خونت بالاست یا نه، میگویند که، ای، بد نیست! بد نیست یعنی چه؟! قند یا بالاست، یا کنترل شده؛ دیگر بدنیست نداریم! خیلی از آنهایی هم که قند خون بسیار بالایی دارند، هر چند ماه یک بار که آزمایش قند خون میدهند، از چند روز قبل بهسرعت قند خونشان را پایین میآورند تا آزمایش، قند بالایی نشان ندهد! در حالی که اندازهگیری قند خون باید روزی 5بار باشد، در غیر این صورت فایدهای ندارد».
بچههای گابریک همهشان یک کیف کوچک دارند که تویش یک وسیله کوچک اندازهگیری قند خون و چند تا سرنگ انسولین هست. برای آنها اندازهگیری و تزریق انسولین آنقدر ساده و عادی است که آدم باورش نمیشود. اینجا بچهها روزی 4بار تزریق انسولین دارند. نیمساعت قبل از ناهار کلی سرنگ نارنجی پر میشود و همه انسولین تزریق میکنند.
خیلی از دیابتیهایی که از تزریق انسولین میترسیدهاند، با دیدن این همه بیخیالی بچهها، ترسشان ریخته است. هاجر میگوید: «خانمی آمده بود که خیلی از تزریق انسولین میترسید.
قندش هم خیلی بالا بود و باید تزریق میکرد. من رفتم سر کلاسشان و همان جا جلوی رویش انسولین زدم. کل تزریق 2ثانیه هم نمیکشد. آن خانم که حسابی از سادگی تزریق جا خورده بود، بالاخره راضی شد که انسولیناش را بزند». آزمایش قند خون هم به همین سادگی است. دستگاههای جدیدی که بچهها استفاده میکنند، اندازه کله یک مورچه هم خون احتیاج ندارد! همان موقع هم فوری جوابش را میدهد. بچهها برای هر کس که در گابریک است، قند خون را آزمایش میکنند؛ حتی اگر دیابت هم نداشته باشد!
بالاخره من لیموترش بخورم یا نه؟
خانم دکتر نوروزی یکی از معدود اعضایی است که دیابت ندارند؛ «پدرم دیابت دارد. من میخواستم او را به کلاسهای گابریک بیاورم. ولی خب، زیر بار نرفت اما من اینجا مشغول شدم!» او الان یکی از اعضای کلیدی علمی گابریک است.
به نظر او و خیلی از بچههای دیگر، مهمترین مشکل دیابتیها باورهای غلط آنهاست؛ «یک خانمی عضواینجا بود که قندش خیلی بالا بود. میگفت همسایهمان گفته صبح به صبح ناشتا یک لیوان آب لیموترش بخور، قندت میآید پایین. حالا فکر میکنید این کار درست بود؟ نه! لیموترش به اندازه یک سیب متوسط قند دارد!». مثلا شما فکر میکنید گیلاس بیشتر قند دارد یا آلبالو؟ گیلاس؟ آفرین، غلط گفتید! آلبالو قند بیشتری دارد!
هنوز خیلیها فکر میکنند که هر کس زیاد قند بخورد، دیابت میگیرد، در حالی که قضیه اینطوریها هم نیست. اگرچه چاقی یکی از مهمترین فاکتورهایی است که در دیابت نوع2 نقش دارد اما دلیل اصلی نیست. دکتر نوروزی میگوید: «سبک زندگی آدمها خیلی مهم است.
الان سن ابتلا به دیابت نوع2 خیلی پایین آمده. قبلا در حدود 40سالگی شروع میشد، در حالی که الان به 30 رسیده و حتی در 20سالگی هم دیده میشود؛ دلیلش هم تغییر سبک زندگی و عادات جوانهاست. نشستن طولانی مدت پای کامپیوتر، تحرک کم، فستفودها و غذاهای پر از قند و چربی، همگی دلایل اصلی ابتلا به دیابت هستند».
برای همین است که آزمایش قند خون برای همه واجب است. دکتر نوروزی میگوید: «طبق آمار اعلام شده ما حدود 4-3میلیون دیابتی داریم.نیمی ازبیماران هم از بیماریشان خبرندارند».
بیخیالی؟ هرگز!
بزرگترین اشتباه یک دیابتی این است که بیخیال قند بالایش شود. آخر این لجبازی و تنبلی منجر به قطع کردن اعضا، کوری، از دست دادن کلیه و مرگ میشود. خیلی از دیالیزیهای امروز را دیابتیها تشکیل میدهند. دیابت با کسی شوخی ندارد.
هرمز کیخانزاده، سرپرست انجمن است. او آموزش را برای 2 گروه لازم میداند؛ دیابتیها و پرسنل بهداشتی و پزشکی؛ «هنوز خیلی از دیابتیها برای پایین آوردن قند خونشان سراغ رژیمهای چاقی میروند؛ این رژیمها هم معمولا قند و نشاسته را از تغذیه حذف و چربی را جایگزین آن میکنند. اگرچه تاثیر آنها خیلی سریع است اما قابل ادامه دادن نیستند و در همین مدت کم هم چربی خون را افزایش میدهند».
خیلیها هم بهانهشان این است که نمیتوانند ورزش کنند، پس بیخیالاش میشوند. دکتر هراتی میگوید: «برای ورزش نکردن هیچ بهانهای پذیرفته نیست. هر کس در هر شرایطی باشد بالاخره ورزشی پیدا میشود که مناسباش باشد؛ اگرچه باز هم خیلیها نمیدانند کسی که قند بالای 250 دارد، نباید ورزش کند!».
کیخانزاده میگوید: «متاسفانه دیابت با کسی تعارف ندارد. ما اینجا هفتهای 3-2 نفر را داریم که به خاطر بیتوجهی نسبت به کنترل دیابت، دچار عوارض شدیدی شدهاند. شوخی که نیست. طرف همسن من است، کور شده. مقصر اصلی هم هیچکس نیست، جز خودش». گابریک هم برای همین ایجاد شده؛ آموزش؛ «ما اگر یک نفر را هم از کوری نجات داده باشیم، خوشحالیم».
آنجا که خانهام هست
روی یکی از بوردها پر از نامههایی است که شرکتکنندگان در کلاسهای گابریک برای بچهها نوشتهاند. خیلی از آنهایی که به گابریک آمدهاند، در آستانه بیخیالی و خستگی از دیابت بودهاند؛ خیلیهایشان فکر میکردهاند دنیا به آخر رسیده و دیگر هیچکاری نمیشود کرد؛ خیلیهایشان تصمیم گرفته بودند آنقدر با دیابت لجبازی کنند تا یکی از رو برود. اما همهشان وقتی آمدهاند و این همه آدم مثل خودشان را دیدهاند که جلوی دیابت ایستادهاند، تصمیمشان عوض شده.
هاجر خودش هم از همینها بوده؛ «من از 11سالگی دیابت داشتم. آن موقع دیگر خسته شده بودم و بیخیال کنترل دیابت. وقتی آمدم اینجا، فضای اینجا من را هم گرفت. بعد هم اینجا ماندم و شدم یکی از اعضای گابریک». همین که یک عده جوان خوشحال و پرانرژی باشند که همهشان دیابت را مثل یک تجربه مشترک دیده باشند، بزرگترین روحیه برای کسانی است که برای آموزش میآیند. کنار آمدن با هر مشکلی هم، گروهیاش راحتتر است. همین که یک دیابتی در را برایت باز میکند و پشت تلفن با تو صحبت میکند، خودش خیلی روحیه آدم را عوض میکند.
کیخانزاده میگوید: «من وقتی در 11سالگی دیابت گرفتم، یک شوک بزرگ به پدر و مادرم وارد شد. از مطب دکتر که بیرون آمدیم، وقتی پدرم سرش را برگرداند که دنده عقب برود، من دیدم که اشک چشمهایش را پاک کرد. تا قبل از آن من هیچوقت گریه پدرم را ندیده بودم».
حالا گابریک میخواهد به پدر و مادرهایی که بچههایشان دیابت میگیرند بفهماند که این آخر دنیا نیست؛ کیخانزاده میگوید: «ما میخواهیم همه بدانند که دیابت مانعی برای رسیدن به اهدافشان نیست؛ به شرط اینکه آن را همانطوری که هست، بپذیرند».