ندیدن مردم به این معناست که دولتمردان خود را جدای از جامعه میپندارند. این ندیدن، تبدیل به یک روند شده است که سالهاست ادامه دارد. ندیدن مردم به آن معنا نیست که از مشکلات اقتصادی و اجتماعی مردم آگاه نباشند، بلکه این معنا را میدهد که با وجود آگاهی از مسائل جامعه، نمیتوانند احساس کنند که مردم به آنچه وجود دارد چه حسی دارند و آن را چگونه میبینند. اینکه مسئولان از آمار و ارقام مربوط به گرانی ارز مطلع باشند،
اینکه بدانند تورم چند درصد افزایش پیدا کرده یا گرانی تا کجا پیشرفته، یک مسئله است و اینکه بدانند این افزایشها چه حسی در مردم ایجاد میکند، بحث دیگری است. حس نگرانی از آینده، حس کمیاب شدن دارو، حس ناتوانی در خرید، حس آینده مبهم و تیره و تار فرزندان، حس ناتوانی در تهیه جهیزیه، حس افزایش قیمت خانه و دور شدن از صاحبخانه شدن و حس... .
اینها حسهایی است که پس از تورم و اقتصاد بحرانزده شکل میگیرد. باید این حسها را درک کرد وگرنه امکان مواجهه با آنها از بین میرود. اینکه میبینیم در یک کشور برای تأخیر 25ثانیهای قطار مترو از شهروندان عذرخواهی میشود، نشان از درک حس مردم از سوی مسئولان دارد. لازم نیست گرسنه باشیم تا حس آن را درک کنیم و لازم نیست صاحبخانه نباشیم تا نگرانی از داشتن یک سقف سراغمان بیاید، بلکه کافی است بدانیم انسان چه موجودی است و چه عکسالعملی در برابر مسائل و مشکلات دارد.
اینکه در این چندروزه و با وجود افزایش قیمتها و بالا گرفتن فسادها هیچ مقام و مسئولی با مردم سخن نمیگوید و از اشتباهاتی که صورت گرفته عذر نمیخواهد، نشان از همان عدم درک حسی است که او در قبال مشکلات به آن دچار میشود.
به نظر میآید مسئولان ما لازم است مفهومی بهنام انسان و ویژگیهای او را بشناسند. آنها باید بدانند که عذرخواهی درخصوص اشتباهاتی که شکل گرفته، درواقع پاسخ دادن به همان حسی است که انسان دارد؛ حسی که بر آن است تا با انسان بیهیچگونه تظاهر و ریا، همدردی کند و مردم قبول کنند که مسئولان کنار آنها هستند و میفهمند آنها چه حسی دارند.
نظر شما