به گزارش همشهري آنلاين به نقل از گاردين، ویدیادار سوراجپراساد نایپل 17 اوت 1932 از پدر و مادري هندي در ترينيداد و توباگو به دنيا آمد و بعدها شهروند بريتانيا شد. او درست 10 سال پيش دوران كودكي خود را «كاملا رقتبار» و خانوادهاش را «وحشتناك ... بسيار بزرگ با تعداد زيادي آدم. بدون ذرهاي زيبايي. سرشار از بدخواهي» توصيف كرده بود. با اين حال، يك بورس تحصيلي نايپل را از اين وضعيت نجات داد و در 28 سالگي به انگلستان مهاجرت كرد تا در آكسفورد زبان انگليسي بخواند.
ویدیادار كه در سراسر زندگي با عقايد عجيب و غريب درباره همه چيز و همه كس دوستان و دشمنان فراوان داشت، سال 1998 در گفتگو با پاريس ريويو دوران حضور در دانشگاه را چنين توصيف كرد: «از 10 سالگي در آرزوي نويسنده شدن بودم و هنگام درس خواندن براي گرفتن مدرك بيارزش دانشگاه، احساس تنهايي و افسردگي ميكردم. باهوشتر از بسياري از همدورهايهايم بودم و براي فراگرفتن بسيار آمادهتر از خيليها نشان ميدادم.»
نايپل كه ميخواست آرزوهايش را به چيزي قابل لمس تبديل كند، نگارش دو رمان را كنار گذاشت و به سرويس جهاني بيبيسي پيوست. او بلادرنگ پس از دانشگاه در برنامه هفتگي صداهاي كاراييب مشغول كار شد و همزمان كار نگارش داستانهاي كوتاه را آغاز كرد. در مدت شش هفته هر روز يك داستان نوشت و چون نميخواست نويسنده ناشناس يك مجموعه داستان كوتاه باشد، نخستين رمان خود «مشتمالچي عارف» را در 1957 منتشر كرد.
ويژگي مشترك سه كتاب اول نايپل داشتن يك لايه كمرنگ از كمدي بود كه اين ويژگي را كنار گذاشت و در «خانهاي براي آقاي بيسواس» وجهي ديگر از تواناييهايش را به رخ كشيد. او كه از دنياي خود تا حدودي خسته شده بود، در 1960 به دعوت دولت ترينيداد پنج ماه را در زادگاه خود گذراند و حاصل آن را دو سال بعد در «گذرگاه ميانه» روايت كرد؛ كتابي كه چندان به مذاق نخستوزير ترينيداد خوش نيامد اما از سوي منتقدان تحسين شد.
نايپل چهار دهه بعدي زندگي خود را صرف به تصوير كشيدن ميراث استعمارگري كرد و در رفت و آمد ميان داستان و ناداستان، انبوهي از جوايز به سياهه افتخارهاي ادبي خود افزود؛ جايزه دبليو.اچ اسميث در 1968 براي «مردان مقلد» (درباره يك سياستمدار تبعيدي از هند غربي در لندن)، جايزه بوكر در 1971 براي «در كشوري آزاد» (يك سمفوني تيره از بيگانهستيزي) و سرانجام جايزه نوبل در رشته ادبيات در 2001.
ديدگاههاي نايپل به ويژه درباره هند، آفريقا و اسلام و اينكه رنگينپوستان و «غيرسفيدها» را عامل تمام مشكلهاي خودشان ميدانست، باعث شد ادوارد سعيد دربارهاش بگويد: «او نه تنها هيچ علاقهاي به جهان سوم نداشت، بلكه روايتهايش از دنياهاي اسلام، آفريقايي، آمريكاي لاتين، هندي و كاراييبي مطلقا جاهلانه، غيرعلمي و سرشار از كليشهها بود. نايپل همه چيز را فداي اسطورهشناسي استعمار ميكرد.»
شهرت و اعتبار نايپل در 1994 تا حدودي خدشهدار شد، آن هم وقتي كه اعتراف كرد در دوران زندگي مشترك با پاتريشيا هيل روابطي خارج از قاعده و اخلاق داشته است. اوضاع وقتي بدتر شد كه پاتريك فرنچ در كتاب زندگينامه نويسنده نامدار از قول او نوشت كه سالها با مارگارت گودينگ «رابطهاي طولاني و بسيار خشن» تجربه كرده است. هر چند خود نايپل در 2008 به آبزرور گفته بود مطلقا به انتقادها بياعتناست و حرف ديگران روي رفتار و كارش تاثير نميگذارد.
نظر شما