جمعه ۲۴ شهریور ۱۳۸۵ - ۱۳:۵۹
۰ نفر

هما کبیری: می‌گویند کنکور هیچی نیست، بیخود گنده‌اش کرده‌اند.

این ادعای آن‌ها در نگاه اول کمی متواضعانه به نظر می‌رسد، اما کمی بعد متوجه می‌شوی که واقعا برای آن‌ها قبولی در کنکور و حتی کسب یکی از رتبه‌های برتر کار بزرگی نیست؛ کار بزرگ آن‌ها دقیقا پس از آن شروع می‌شود.

دانشگاه است و هزار دردسر و گرفتاری. گاهی وقت‌ها می‌بینی اصل ماجرا با آن‌چه پیش از آن تصور می‌کردی، خیلی فرق دارد. آن‌چه می‌بینی با میزان تلاشی که برای دستیابی به آن کرده‌ای، تناسبی ندارد. به همین خاطر است که موفقیت در دانشگاه، ربطی به رتبه و این‌جور چیزها ندارد.

 رتبه‌بالایی‌های کنکور، لزوما نمی‌توانند دانشجو و تحصیل‌کردة موفقی باشند. اما چطور می‌شود از پس این غول بزرگ‌تر برآمد؟ این موضوعی است که خواسته‌ایم از لابه‌لای حرف‌های رتبه‌های برتر کنکور بیرون بکشیم. حالا این‌ها چه کسانی هستند؟

ساحل رمضانی تبار، نفر اول کنکور انسانی، نفیسه موسویان، نفر سوم کنکور ریاضی و آناهیتا قزوینی‌زاده، نفر اول کنکور هنر. با آن‌ها در یک نشست دوستانه راجع به کنکور، موفقیت در آن، پیشی گرفتن دختران و البته تصوراتشان از دانشگاه صحبت کرده‌‌ایم.

 آن‌ها اگرچه تجربه‌ای از دانشجو بودن ندارند، اما تصوراتی دارند که ممکن است بعد از دانشجو شدن به حقیقت بپیوندد. حالا این که تصورات آن‌ها چقدر درست است و چقدر نادرست؛ قضاوتش با شما.

گام اول: چقدر درس برای قبولی در کنکور لازم است؟
نفیسه می‌گوید به جز درس خواندن، آرامش و اعتماد به نفس هم خیلی مهم است. برنامه من این بود که 50 دقیقه درس می‌خواندم، 10 دقیقه استراحت می‌کردم.

 تا قبل از عید، روزی 4 تا از این 50 دقیقه‌ها بود و بعد از عید شد، 10 تا. نفیسه می‌گوید: بعد از عید که همة دوست‌هایش کتاب‌ها را 3 یا 4 بار دوره کردند، او فقط یک‌ بار دوره کرده و تمام درس‌های اختصاصی را هم سر کلاس یاد می‌گرفته.

 او فقط فیزیکش را 100 زده.  به برنامه‌ریزی خیلی اعتقاد دارد و از اواسط تابستان پارسال که درس خواندن را شروع کرده، روند یکنواختی را پشت سر گذاشته: «این طور نبود که یک ماه خودکشی کنم و یک ماه بگردم و خوش باشم. سعی کردم متعادل باشم و این کمک می‌کند به این‌که آدم آرامش داشته باشد، استرس کمتر باشد.» برای ساحل برنامه‌ریزی مهم‌تر از کمیت درس خواندن بوده است.

آناهیتا که خونسردتر از دوتای دیگر است، با آرامش تمام می‌گوید که واقعا ساعت معینی نداشت. هرچه که پیش می‌آمد: «همة کارهایم را می‌کردم، فقط ساعت‌های بیکاری‌ام را درس می‌خواندم. شاید به طور متوسط، 4 یا 5 ساعت در روز.»

 او هم برنامه‌ریزی می‌کرد و می‌دانست که تا آخر هفته قرار است چه کارهایی بکند. اما یک وقت‌هایی هم می‌گفت که «ولش کن بابا، حوصله داری!» بعد از عید هم ساعت درسی‌اش می‌رود بالا.

به گفتة خودش فروردین و اردیبهشت فشار کار زیاد بود. ولی در خرداد کم شد: «جام جهانی بود و فوتبال هم اعتیادآور است. یکی را که می‌دیدی، تا ته‌اش می‌رفتی!»

گام دوم: مواد لازم قبولی در کنکور
این‌ها که رتبه‌های تاپ کنکور را آورده‌اند، می‌گویند که درس خواندن صرف، کافی نیست. حالا ما می‌پرسیم پس چی لازم است و البته کافی؟

آناهیتا می‌گوید که نبوغ به آن معنا در کنکور تأثیری ندارد: «چیزی که مهم است مدیریت و خودآگاهی است. همین که بدانی داری چه کار می‌کنی. یک جور آگاهی که باید خودت و فقط خودت به دست بیاوری. نمی‌شود هم گفت چه جوری. خودش به دست می‌آید. باید بدانی سر جلسه چه کار باید بکنی.»

 آناهیتا در دبیرستان رشته‌اش ریاضی بود. ولی از اول مهر می‌رود و در کنکورهای آزمایشی هنر شرکت می‌کند و به قول خودش در بدترین حالت رتبه‌اش می‌شود 4. از همان وقت با خودش فکر می‌کرده اگر اتفاق خاصی سر کنکور نیفتد، باید رتبه‌اش یک رقمی باشد!

ساحل یک کم دقیق‌تر به ماجرا نگاه می‌کند: «آی کیو و نبوغ یک طرف قضیه است. آی کیو، چیزی است که به‌ات کمک می‌کند، اما نداشتنش به این معنا نیست که همه چیز برایت تمام شده، فقط ممکن است کار برایت سخت‌تر بشود.

 یعنی تلاش بیشتر می‌تواند آی‌کیو را جبران کند. اما آی کیو بالا، تلاش کم را جبران نمی‌کند. هر رشته‌ای می‌تواند از رشتة دیگر سخت‌تر باشد. بستگی دارد که چقدر با علاقه انتخاب کرده باشی. آن وقت هر چیزی که برایت سخت باشد، شیرین می‌شود.»

نفیسه که از عاشقان ریاضی است می‌گوید: «همه چیز به استعداد هر کس بستگی دارد. اولین قدم این است که آدم آن استعداد را شناسایی کند، بعد هم آن‌را پرورش بدهد.»

 ریاضی خواندن برای او سخت که نبوده هیچ، گذشت زمان را هم احساس نمی‌کرده، اما امان از وقتی که کتاب معارف را باز می‌کرده، آن‌قدر برایش سخت بوده که از پشت میز شروع می‌کرده و از زیر میز سر در می‌آورده!

«آدم باید خودش را بشناسد، بعد در راهی که می‌رود، بهترین کاری را که می‌تواند، انجام بدهد. حالا لزوما بهترین راه، زیاد خواندن نیست. من خسته که می‌شدم، نقاشی می‌کشیدم و همین باعث می‌شد که روز بعد با انرژی و نشاط بیشتری درس بخوانم.»

 گام سوم: تفاوت در درس‌هاست یا درس خواندن‌ها؟
تا این‌جا در محیط مدرسه درس خواندند، از حالا به بعد چی؟ در محیط دانشگاهی چطور باید درس خواند؟

نفیسه معتقد است که برای کنکور خر خوانی نکرده و همه چیز در سال پیش دانشگاهی برایش جدی شده. او امیدوار است که درس خواندن در دانشگاه، جنبة تحقیقاتی داشته باشد.

 «خیلی‌ها لیسانس می‌گیرند، بدون این‌که هیچ علمی داشته باشند. من امیدوارم که دانشگاه طوری باشد که درس خواندنش برای ما مفید تمام شود. یعنی نه بی‌خیال درس و کتاب شویم و نه همه‌اش کتاب‌ها  ور دلمان باشد.»

 این امیدوارم را خیلی از ته دل می‌گوید، ازش می‌پرسم که چقدر امیدواری؟ «به نظر من یک ذره هم به خود آدم بستگی دارد. من خیلی‌ها را می‌شناسم که لیسانس دارند ولی ندارند!»

با توجه به شناختی که از خودش دارد می‌گوید: «رشته‌ام را با توجه به علاقه‌ام انتخاب کردم. معماری را واقعا دوست داشتم. فکر می‌کنم یک ذره وقتم آزادتر می‌شود که در کنار درس به کارهایی که پارسال نشد برسم.»

ساحل هم به علاقه اشاره می‌کند و می‌گوید که اگر رشته‌ات را دوست داشته باشی همان برایت تفریح می‌شود: «ما خیلی خودمان را اذیت نکردیم. اما خیلی‌ها هستند که خودشان را کشتند، از خواب و تفریحشان زدند که در کنکور رتبة خوبی بیاورند.

 این به خاطر جبری است که در جامعه وجود دارد. احساس می‌کند همة راه‌ها به کنکور ختم می‌شود. برای همین این فشار را به خودش می‌آورد. کنکور مثل بندی است که تا خرداد تنگ‌تر شده، بعد یکهوباز می‌شود.

این فرد یکهو رها شده تا حدی هم می‌شود به‌اش حق داد. این‌جوری می‌شود که دو ترم اول، معدلش می‌آید پایین.» حالا فکر می‌کنید یک فردی مثل ساحل که رشته‌اش را با علاقه انتخاب کرده و خودش را هم اذیت نکرده، چه تصوری از دانشگاه در ذهنش دارد؟

«تصور من این است که دانشگاه جایی است که می‌توانم دانش و اطلاعاتم را در آن‌جا خیلی زیاد کنم. دانشگاه مثل مدرسه نیست که فقط به فکر نمره باشی، باید ببینی چی به تو کمک می‌کند.

در دانشگاه باید اطلاعاتت را زیاد کنی، برای آیندة شغلی و یا حتی اطلاعات خودت. بنابراین بحث نمره نباید وجود داشته باشد. همین نمره‌های 1 تا 20 جو را مثل مدرسه کرده.

نمره نمی‌تواند اطلاعات فرد را بسنجد. ما در دانشگاه‌ها کار عملی خیلی کم داریم. در حالی که این کار عملی است که می‌تواند اطلاعات و دانش فرد را بسنجد.»

«آدم یک اینرسی سکون دارد. فقط کافی است که این‌را بشکند. اگر شروع به درس خواندن کنی، نه تنها چیز زجرآوری نیست، بلکه واقعا لذت بخش است.»

 این‌ها را آناهیتا می‌گوید. او بر خلاف بقیه معتقد است خواندن عربی، واقعا لذت بخش است و معارف خواندن واقعا به آدم کیف می‌دهد. از سخنرانی‌هایی می‌گوید که موقع درس خواندن برای خودش اجرا می‌کرده و از این‌که هیچ چیز لذت بخش‌تر از ادبیات نیست.

او می‌گوید: «من بعد از کنکور کلی حسرت خوردم که کنکور تمام شده. الان احساس بطالت می‌کنم. راستش را بخواهید تویِ این مدت تنبل شده‌ام مگر آدم یک سال پیش دانشگاهی را به اسارت می‌رود که بعدش فکر کند آزاد شده؟ این سال، اولین سالی است که آدم شعورش به یک چیزهایی می‌رسد که قبلا نمی‌رسیده»

در این میان یک مثال جالب هم می‌زند که سال کنکور انگار همه تاجرند و دارند پول‌هایشان را می‌شمارند. مثل این‌که به ترتیب رتبه به آدم‌ها پول می‌دهند. هرچه رتبه‌ات بهتر باشد، پولت هم بیشتر است. باید بروی رشته‌های گران بخری و فقط یک‌ بار می‌توانی آن پول را خرج کنی.

«من رفتم دانشگاه تهران که بپرسم آیا ظرفیت تئاتر هم دارد یا نه، گفتند تو می‌خواهی با رتبه 1 بیایی تئاتر بخوانی؟ حالت خوب است؟ اما من می‌گویم که مگر گرافیک و طراحی صنعتی چی دارند که تئاتر ندارد؟

سؤال من این است که این طرز فکر نادرست از کجا آمده؟ جو تحصیل‌کرده این رشته، آن را به وجود آورده‌اند یا عامة مردم؟»

آناهیتا معتقد است بیشتر ماجرا خاله زنک بازی است: «کی گفته دانشگاه رفتن افتخار است؟ این‌قدر افتخارهای بزرگ‌تر هست...»

 گام چهارم: بالاخره دنیا به‌آخر رسید یا نه؟
اگر در کنکور قبول نشوی، دنیا به آخر می‌رسد؟ دنیای خیلی‌ها به پایان می‌رسد. اما دنیای آناهیتا... «می‌دانستم که می‌خواهم قبول بشوم. اگر می‌دانستم این‌طور نمی‌شود، برای کنکور وقتم را هدر نمی‌دادم. می‌رفتم یک راه دیگر انتخاب می‌کردم. تنها راه، کنکور نیست. اما این‌را هم می‌دانم که آدم اگر وقت بگذارد، قبول می‌شود.»

ساحل هم که قرار است خانم حقوق‌دان بشود، وقتی به طور فلسفی و عمقی به کنکور فکر می‌کند، کنکور برایش یک موجود نفرت انگیز است که دارد استعداد همة بچه‌ها را دانه دانه خفه می‌کند. زندگی‌شان را می‌گیرد و بعد در مقابل به آن‌ها چی می‌دهد؟ فقط یک اسم: «دانشجو».

آدم برای به دست آوردن یک چیز، چیزهایی را از دست داده، تا بوده همین بوده. حالا به نظر این دوستان، کنکور و راه پیدا کردن به دانشگاه، چه چیزی را از آن‌ها گرفته و چه چیزی را برای آن‌ها به ارمغان آورده؟

ساحل با اعتماد به نفس تمام می‌گوید که چیزی را از دست نداده، چون واقعا کتاب‌هایش را دوست داشته. «همیشه سعی می‌کنم از اتفاقاتی که برایم می‌افتد، لذت ببرم. ولی وقتی می‌بینم در طول این یک سال چقدر وقت برای کتاب خواندن از دست دادم، دلم می‌سوزد.»

 آناهیتا حرفش را قطع می‌کند و می‌گوید: «ولی در عوض من تمام آن کتاب گنده‌هایم را سال پیش‌دانشگاهی خواندم!» نفیسه هم با همان متانت خاص خودش که در طول صحبت‌هایمان حفظ کرده اضافه می‌کند.

«من تا حالا فکر نکردم چی از دست دادم، ولی خیلی چیزها به دست آوردم. من قبل از کنکور اصلا برنامه‌ریزی نداشتم، ولی سال پیش‌دانشگاهی خیلی مرتب و منظم شدم. اما بعدش همه چیز به هم ریخت. به نظرم آدم اگر بخواهد، از هر چیز بدی می‌تواند نتیجة خوبی بگیرد.»

گام پنجم: یک رشته یا دو رشته؟
این سه نفر از سه مدرسة مختلف و در سه رشتة مختلف آمدند و شدند نفرات برتر کنکور.   نکتة جالب‌ این است که هر سة آن‌ها علاقه‌مندند بروند سراغ رشتة دوم! حالا ماجرا از چه قرار است؟

نفیسه به رشته‌هایی اشاره می‌کند که آدم به آن‌ها علاقه دارد اما فقط به خاطر دلش آن‌ها را دنبال می‌کند، اما لزومی ندارد برای آن‌ها مدرک دانشگاهی هم بگیرد: «معمولا نمی‌شود خودت رشتة خاصی را  دنبال کنی.

 وقتی یک درسی را در محیط دانشگاهی با یک استاد می‌خوانی، دید عمیق‌تری پیدا می‌کنی. بعضی رشته‌ها هم به رشتة اصلی آدم کمک می‌کند. من که می‌خواهم معماری بخوانم، به نظرم اگر شهرسازی را هم کنارش بخوانم، خیلی به‌ من کمک می‌کند.»

ساحل که انتخابش حقوق است، می‌گوید: «به نظر خودم ادبیات رشتة اصلی‌ام است. یعنی اگر حس کنم که حقوق دارد به ادبیات لطمه می‌زند. واحدهای حقوق را کمتر بر می‌دارم. از طرفی وقتی دانشگاه نرفته باشی، حتی اگر در رشته‌ای تخصص هم داشته باشی. موقعیت کاری برایت پیش نمی‌آید.»

 آناهیتا هم می‌گوید که اصراری برای دو رشته‌ای خواندن ندارد! اگر بشود دوست دارد سینما هم بخواند. اما باید ببیند چی می‌شود. او می‌گوید: «من برای این‌که تئاتر بخوانم کنکور هنر دادم.»

گام ششم: پیدا کردن ایده‌آل
آناهیتا انتظار خیلی بالایی از دانشگاه ندارد. «همین که بگذارند کارمان را بکنیم و بتوانیم با محیط حرفه‌‌ای ارتباط برقرار کنیم و استاد هم بالای سرمان باشد، بس است.»

ساحل می‌خواهد که فقط راضی‌اش کند. «دانشگاه برای تو فقط محیطی برای پیشرفت فراهم می‌کند، خودت باید راه را انتخاب کنی.» او دوست دارد در بیشتر سمینارهای دانشکده‌اش شرکت کند و آن‌ها برایش از درس مهم‌ترند. چون به روزتر از کتاب‌هاست.

نفیسه معتقد است که خدا به همة ما یک سری استعداد داده و وظیفة ما این است که از آن به بهترین شکل ممکن استفاده کنیم. یعنی در یک راه خوب به کار ببریم. «من از خودم انتظار دارم این کار را بکنم. امیدوارم که دانشگاه هم به من کمک کند.»

گام هفتم: دخترها قبضه می‌کنند
امسال یک اتفاق جالب افتاد. 4 نفر رتبه‌های اول کنکور، خانم بودند. چیزی که شاید خیلی‌ها پیش‌بینی‌اش را هم می‌کردند. چه اتفاقی دارد می‌افتد؟ نفیسه می‌گوید شرایط کم کم دارد عوض می‌شود و خانم‌ها دارند خودشان را پیدا می‌کنند.

شاید در گذشته‌ها درس خواندن برای خانم‌ها سخت بود، ولی حالا بیشتر  می‌توانند استعدادهایشان را بروز بدهند. ساحل هم می‌گوید که این یک رنسانس برای خانم‌هاست که کمکشان می‌کند پیشرفت کنند. ولی این قضیه خیلی بوی خوبی نمی‌دهد. در جامعه‌ای که همة کارها را آقایان انجام می‌دهند، خانم‌ها کاری از دست‌شان بر نمی‌آید، حتی اگر تحصیل‌کرده باشند.

نفیسه حرف دوستش را تأیید نمی‌کند و می‌گوید که اگر تحصیل‌کرده‌های خانم زیاد باشند، بخشی از کارها را هم آن‌ها انجام می‌دهند. به نظر من که این قضیه بوی بدی نمی‌دهد!

ساحل می‌گوید که برای بعضی رشته‌ها سهمیه گذاشته‌اند.« من با این قضیه مخالف نیستم ولی امیدوارم خانم‌هایی که می‌روند دانشگاه و دولت برایشان بودجه می‌گذارد، بعدا بتوانند هزینه‌ای را که برایشان شده، به‌جامعه پس دهند.

 معضل ما این نیست که چند درصد، خانم یا آقا قبول شده. معضل ما این است که تا به حال هر تعداد خانم یا آقا که وارد دانشگاه شده‌اند، وقتی آمده‌اند بیرون در رشتة خودشان نتوانسته‌اند کاری بکنند. باید ببینیم چند درصد بیکاری کاذب داریم، چند نفر هستند که پشت میزی می‌نشینند تا یک کار انجام بدهند، در حالی که یک نفر می‌تواند کار آن‌ها را انجام بدهد.»

آناهیتا می‌گوید سر یکی از مصاحبه‌ها از آقایی پرسیدند چرا دخترها بیشتر در کنکور قبول می‌شوند، جواب داد چون کنکور دارد به سمت خرخوانی پیش می‌رود. من مخالف این قضیه‌ام. حداقل کنکور هنر چند سالی است که نفر اولش دختر است.

  شاید چون در این سن، شعور هنری دخترها بالاتر رفته است. شاید هم چیزهای دیگر. اما به نظر من موضوع مهم‌تر این است که باید ببینند آیا این همه دختر که دارند وارد دانشگاه می‌شوند، با بافت جامعه تناسب دارد یا نه.  این همه امکانات که به خانم‌ها برای درس خواندن می‌دهند، آیا پس فردا همین قدر امکانات می‌دهند که از سوادشان استفاده بشود؟

کد خبر 4159

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز