زمانی که شاکی این پرونده مقابل بازپرس دادسرای جنایی کرج قرار گرفت، با دیدن سارقان خودرواش گفت: بعدازظهر 13 دیماه، زمانی که درشهرستان بابل در انتظار مسافر بودم، این3مرد به سراغم آمدند و قرار شد در قبال گرفتن 30 هزار تومان آنها را به تهران برسانم.
چند کیلومتر به تهران مانده بود که آنها از من خواستند به طرف کرج حرکت کنم. در طول مسیر در حالی که هوا کاملا تاریک شده بود، متوجه شدم یکی از مسافران که دیگران او را وحید صدا میزدند حال خوشی ندارد.وقتی با اصرار آنها کنار جاده نگه داشتم، ناگهان وحید ازپشت سر گردنم را گرفت و همدستش که جلوی خودرو نشسته بود مرا با اسلحه کمری تهدید به مرگ کرد.
وقتی مطمئن شدم آنها قصد سرقت خودروام را دارند بدون هیچ مقاومتی خودرو را به آنها دادم اما سارقان در کمال بیرحمی دست وپایم را بستند و در حالی که برف و سرما بسیار آزار دهنده بود مرا به بیرون از خودرو انداخته و از محل گریختند.
مالباخته درحالی که به شدت از یادآوری خاطرات سرگردانیاش در میان برف و یخبندان ناراحت بود، در ادامه گفت: اصلا امید نداشتم زنده بمانم. سرما در تمام بدنم رسوخ کرده بود.
با شنیدن صدای خودرویی که نزدیک میشد، کشان کشان خودم را به کنار جاده رساندم و در همان لحظه بود که راننده یک خودروی نیسان مرا دید وبه کمکم شتافت.
خودرویی در تعمیرگاه
پس از اظهارات مرد شاکی، دو متهم جوان که وحید و مظفرنام داشتند، با قبول اظهارات شاکی مدعی شدند نقشه سرقت را جوان مسلحی به نام نادر – که اکنون فراری است - طراحی کرده و در بین را ه با آنها در میان گذاشته است که آنها نیز با وی همکاری کردهاند.
در این جلسه، وحید درتوضیح نحوه افشای ماجرای این سرقت خشن به بازپرس پرونده گفت: بعد از سرقت خودرو، مستقیما به اشنویه رفتیم. نادر خودرو را با خود برد و یک هفته بعد او به سراغم آمد و گفت که خودرو خراب شده، بنابراین از من خواست به همراه او به تعمیرگاه بروم. با قبول این درخواست، همراه او به تعمیرگاه رفتم که در آنجا توسط مأموران که در تعقیب این خودرو بودند دستگیر شدم اما نادر موفق به فرار شد.
با این اظهارات، بازپرس شعبه دوم دادسرای جنایی کرج هر دو متهم را با قرار قانونی، به بازداشتگاه فرستاد و دستور دستگیری همدست فراری آنها را صادر کرد.