چه ایمنی شهروندان را در برابر یک حادثه بسیار محتمل به نام زلزله در بر میگیرد و از سوی دیگر، جمعیت عظیمی را در خودش جای داده است که از امکانات زیستی لازم برخوردار نیستند. مشکلات بافت فرسوده در زمینههای اجتماعی، اقتصادی، محیطزیست و خدماتی گسترده شده است.
بنابراین اگر قرار باشد با فرض شناخت واقعی مسئله شهر تهران نسبت به حل آن اقدام شود، نوسازی بافتهای فرسوده جزء مسائل اصلی به شمار میرود. ارزیابی موضوع شهرسازی امروز تهران و مسائل آن حاکی از آن است که سطح قابل توجهی از شهر تهران با این مسئله مواجه است.
به همین دلیل مقوله بافتهای فرسوده در روند مسائل توسعهای و الگوهای توسعه شهری با راهکارهای خود موضوعیت مییابد.
بهطور کلی میتوان دو الگوی نوسازی را در برابر بافتهای فرسوده شهری فرض کرد: الگوی جزء نگر و الگوی میان بخشی و راهبردی. در الگوی جزء نگر، تصور بر آن است که سازمانی مثل سازمان نوسازی شهر تهران مأمور میشود که به این وظیفه بپردازد و دیگران هم به دنبال تأمین منابع احتمالی آن بروند. بنابراین در این رویکرد، اصولاً بهعنوان یک سازمان بخشی و منفرد شروع به برنامهریزی و احتمالاً اجرای چند طرح محدود میکند.
دلیل آن روشن است، چرا که باید این سازمان یا هر سازمان مشابه، لابه لای بوروکراسی موجود، لابه لای برنامههایی که سمت و سوی دیگری را هدف گرفته اند، لابه لای پولهایی که سرگردان در شهر به این سو و آن سو در گردش است و لابه لای فعالیتهایی که در شهر به سمت دیگر میروند، دست و پا بزند تا بتواند در این میان محلهای را نوسازی کند.
مثل زیباسازی، که مثلاً خیابانی چراغانی شود. با الگوی جزء نگر وظیفه سازمان نوسازی میشود نوسازی بخشهایی از کالبد شهر تهران.
نگاه دیگر این است که مأموریت نوسازی راهبردی و میان بخشی دیده شود. نوسازی، فرآیندی در نظر گرفته شود که موفقیت اش در گرو همراه شدن سایر فعالیتها یا بخشها است. به عبارت دیگر، برنامههای شهری هم در بازی نوسازی وارد شوند. یعنی، بوروکراسی جاری در شهر، سرمایهگذاری در شهر و سایر ابعاد دخیل در شهر در این بازی وارد شوند.
برای مثال، اگر قرار است خیابانی ایجاد شود، باید دید آیا این به نوسازی میتواند کمک کند یا خیر؟ اگر خواسته شود کاربریها در شهر توزیع شود، معلوم شود که توزیع کاربریهای ارزش افزا، چقدر میتواند برای نوسازی مفید یا مضر باشد؟ اگر قرار است قانونی برای صدور پروانه یا تراکم گذاشته شود، باید دید چقدر میتواند در ارتباط با نوسازی شکل بگیرد؟
بنابراین در این رویکرد، برای خلاف آنکه اقتصاد و اسناد شهرسازی هر یک راه خود را برود و نوسازی هم برای خود دنبال راه حل باشد، باید در محور همه این اقدامات نوسازی قرار گیرد.
با مرور اجمالی دو رویکرد، ملاحظه میشود، چنانچه با نگاهی جزء نگر به نوسازی بافتهای فرسوده وارد شویم، به فرض آنکه با همه توشه و توان عمل کنیم قادر به اجرای بیش از چند طرح نیستیم.
اگر خیلی جهادی کار کنیم نمیتوانیم بیش از چند ساختمان بسازیم. الگویی که مورد نظر است تا بتواند شکل بافتهای فرسوده را بهصورت بنیادی حل کند آن است که طرح جامع از بالا با فرض حل آن تهیه شود و سمت و سوی اقدامات بعدی را در راستای حل این مسئله قرار دهد. به این ترتیب، نوسازی بافت فرسوده از نظر طرح جامع یکی از راهبردها در برنامهریزی راهبردی شهر تهران میشود.
با این مقدمه، باید دید طرح جامع شهر تهران، بافتهای فرسوده را در راهبردهای خود چگونه دیده است؟ واقعیت آن است که تهران از فقدان طرح جامع رنج میبرد و طی چند دهه گذشته نیز از داشتن طرح جامعی که بتواند پاسخگوی توسعه شهر تهران باشد بیبهره بوده است.
آیا صرف نداشتن طرح جامع مشکل زا بوده است؟ یا راهبردهای طرح جامع در جهت رفع مسائل تهران ملاک است؟ آیا رسالت دست اندرکاران صرفاً تهیه یک طرح بوده است؟ به عبارت دیگر طرح نداریم و فقط باید طرح ایجاد کنیم، یا نه مشکل داریم و طرحی هم نداریم که مسئله را حل کند؟ اگر رویکرد به مسئله این باشد صحیح و قابل توجیه است. امروزه رویکرد جهانی به مدیریت شهری اینگونه است و رویکرد توسعه نیز بر همین منوال قرار دارد. رویکرد (Problem Oriented) یا مسئله محور به حل مسائل شهری، آن چیزی که کمتر به آن توجه شده است.
بنابراین، مسئله از همین جا آغاز میشود که اصولاً هدف ما از طرح جامع چیست؟ اگر میخواهیم مشکلات تهران را حل کنیم، این مشکلات کدام هستند؟ نظریات موجود، میگوید که موجود زنده تنها یک غریزه دارد، فقط حیات، بقیه از آن منشعب میشود. مثلاً غریزه گرسنگی، تشنگی، تولید مثل برای حفظ حیات است. حفظ حیات یعنی ایمن کردن آن.
به این ترتیب باید کار از اینجا شروع شود که شهر تهران را با این اصول اولیه مرتبط کنیم. غریزه اصلی و مشکل اصلی حفظ حیات است، این حیات وقتی تهدید میشود، مشکل ایجاد میشود. چه چیزهایی در تهران حیات را تهدید میکند؟ یکی از آنها همین بافت فرسوده است. بافت فرسوده خطر تخریب و کشتار انبوه را ایجاد میکند. با مرور مضمون طرح جامع چیزی به دست میآید که، مهمترین مسئله شهر را ندیده است.
امروزه در شهرسازی، یک مسئله بسیار جدی است و آن اینکه، فرآیندها همه مبتنی بر حل مسئله است. این امر لزوماً نیازمند شناسایی مسئله است. اساساً معلوم است که مبانی از مورد خاص (Case) در میآید، یعنی در ابتدا مسئله ظاهر میشود، سپس شناخت حاصل میشود، شناخت تحلیل میشود، تئوریزه میشود و تئوری از آن در میآید.
تئوری در مورد خاصی بر میگردد و مرتب تجربه میشود، پالایش میشود و علم تولید میشود. اتفاقی که در طرح جامع افتاده، را میتوان به یک مشق تشبیه کرد که باید لزوماً نوشته شود.
واژههایی کلی مثل تهران شهر دانش پایه و نظیر آن هرگز نمیتواند برای شهری که دارای مشکلات روشنی چون بافت فرسوده است هدف باشد. در جایی که ایمنی بهعنوان نخستین نیاز بشر که از معیشت نیز ضروریتر است جایگاه مهمی در طرح جامع نیافته است؟
درحالی که بیش از نیمی از بافت مسکونی تهران در شرایط ناپایداری فاقد ایمنی است، طرح جامع باید جهت گیری روشن میداشت. در نتیجه مقوله نوسازی، از نظر توسعه باید مدنظر قرار گیرد که باید به آن نگاه راهبردی داشت. اگر این نگاه به حل مسئله باشد، طرح مبتنی بر تعریف مسئله و شناخت مسئله پیش میرود.این یک راهبرد کلان برای کشور است.
برنامههای راهبردی توسعه شهری بیش از آنکه یک برنامه کالبدی باشد، یک برنامه اقتصادی- اجتماعی است. یعنی درصدد این است که نا برابریها و محرومیتهای شهری را حذف کند تا شهر خودبهخود به تعادل برسد. یعنی اگر فرصتهای نا برابر و اختلاف طبقاتی در شهر حل شود، از نظر کالبدی هم به تعادل میرسد.
همین کاری که در بافت فرسوده باید بشود. اگر قیمت زمین بالا رود ساکنان خودشان میسازند، تجارت هم وارد میشود، شهرداری هم به دنبال پارک ساختن میرود. یعنی اتفاق بهطور خودبهخود روی میدهد، به شرطی که نابرابریها از بین برده شود. طرحهای راهبردی، میگویند قطبی بودن موجب ناپایداری است. این بزرگترین تهدید و همچون آتش زیر خاکستر است.
جمع بندی
با توجه به آنچه گفته شد میتوان جمع بندی کلی، از طرح جامع شهر تهران در موضوع نوسازی بافتهای فرسوده پایتخت را به این ترتیب ارائه کرد:
1. وسعت عظیم بافتهای فرسوده با تراکم بالای جمعیتی و خطر قریب الوقوع زلزله مهمترین چالش شهر تهران به شمار میرود.
2. در نوسازی بافت فرسوده جزء نگری و اقدامات مبتنی بر طرحهای موضعی و جزیرهای متکی بر قابلیتهای محلی و کالبدی بوده و ماهیتاً نمیتواند بستر تصمیمات کلان و موجب اثرگذاری قابل بسط و پایدارباشد.
3. نوسازی بافت فرسوده نیازمند سیاستها و راهبردهای کلانی است که بتواند از منظر کالبدی، اجتماعی، اقتصادی، زیستمحیطی، خدمات و زیر ساختهای شهری بسترهای اقدامات مقتضی را روشن سازد.
4. طرح جامع به اندازه اهمیت و وزن بافتهای فرسوده به آن نپرداخته و موارد عنوان شده نیز که هم ارز مسائل نه چندان مهم تهران ارائه شده، کلی گوییهای بدیهی بوده و هیچ راهکار راهبردیی ارائه نمیدهد.
5. وضعیت فعلی تهران دو قطبی است و با معیارهای انسانی و عدالت اجتماعی و اصل تعادل پویا، متضمن بقا و حیات سامانههای مادی و غیرانسانی نیز قابل تفسیر نیست.
*مدیر عامل سازمان نوسازی شهر تهران