«محمدعلیمحمدی» کتابداری است که در این کتابخانه با بچههای دبستانی سر و کله میزند و به آنها اصول فن بیان را با زبان بچهگانه میآموزد. وقتی به او و نحوه حرف زدنش با بچهها نگاه میکنیم یاد این بیت از مولوی میافتیم که میگوید: «چون سر و کار تو با کودک فتاد/ هم زبان کودکی باید گشاد». علیمحمدی سعی میکند بچهها به بهترین شکل ممکن و با اعتماد به نفس کامل داستانها و کتابهایی را که خواندهاند، با جزئیات فرا بگیرند و با آب و تاب برای بچههای همسن و سال خود تعریف کنند. این باشگاه هر هفته به مدت یک ساعت حدود ۴۰ دانشآموز را گرد هم میآورد. گزارش ما را درباره باشگاه کتابخوانی «شقایق خندان» بخوانید.
در باشگاه کتابخوانی شقایق بچهها همه جور کتاب خواندهاند. کتاب «گالیله» روی میز است و یکی از بچهها مطالعه آن را به نیمه رسانده است. کتابهای دیگری شامل داستانهایی از مشاهیر و صاحب آثار کلاسیک و کهن است. داستانهایی از متون کلاسیک فارسی. از مثنوی معنوی گرفته تا شاهنامه. والدین بچهها نیز گوشه دیگر سالن نشستهاند و داستانخوانی و داستانگویی بچههای خود را میبینند و میشنوند. یکی از بچهها به نام «محمد امین» داستانهایی از «ژولورن» خوانده است. میگوید: «دور دنیا در هشتاد روز» را خیلی دوست داشتم. با خواندن این کتاب خود را در متن این داستان فرض کردم. با داستانهای ژولورن میتوانم خودم را در همان فضا تصور کنم.» مادر محمد امین میگوید: «محمد امین کتابهای زیادی میخواند. از بچگی علاقه خاصی به مطالعه داشت و پدرش کتابهای رنگارنگی را برای او میخرید.»
- بچهها هریپاتر را دوست ندارند
یکی دیگر از والدین میگوید: «بچههای نسل جدید البته با توجه به سنشان، یعنی بچههایی که در دوره اول دبستان قرار دارند، معمولاً به سختی با داستانهایی مانند هریپاتر ارتباط برقرار میکنند. اما در عوض خواندن داستانهایی که بر اساس قصههای مثنوی نوشته شده باشد برای آنها جذابتر است و بهتر با آنها ارتباط برقرار میکنند.
- ۴۰ دانشآموز کتاب در دست دارند
حدود ۴۰ دانشآموز دور هم پشت میز جمع شدهاند و کتابهایشان را در دست گرفتهاند و با اشتیاق به یکدیگر معرفی میکنند. یکی از دخترها داستان «شیر و خرگوش» برگرفته از مثنوی معنوی را خوانده و با علاقه خاصی برای همسن و سالهای خود تعریف میکند. او میگوید: «شیر با نگاه کردن به چاه تصویر خود را در آب دید و برای انتقام گرفتن از شیری که در ذهنش بود، خود را به چاه افکند و جنگل را از شر وجود خودش راحت کرد.» با زبان خودش میگوید: «در این داستان میتوان یاد گرفت که اول نباید با حرف دیگران تصمیم نهایی را گرفت. نباید بگذاریم دیگران برای ما تصمیم بگیرند.»
- کمیک استریپ را دوست دارم
یکی دیگر از بچهها به نام «آیدا» عاشق کتابهای «کمیک استریپ» است. مادرش از میان جمعیت بلند میشود و میگوید: «دخترم کتاب خواندن را با داستانهای کمیک استریپ آغاز کرد.» آیدا میگوید: «کتابهای «راز اسب تک شاخ» «راکام قرمزی» و «سیگارهای فرعون» را از مجموعه کتابهای تنتن و میلو خواندهام و دوست داشتهام. وقتی انیمیشنهای تنتن در تلویزیون پخش شد برای من تازگی نداشت. من کتابهای تنتن و میلو را خوانده بودم و علاقه خاصی به داستانهایش داشتم.» مادر «آیدا» میگوید: «آیدا پدرش را ملزم کرد که بسیاری از کتابهای تنتن را برایش بخرد. با وجود اینکه دختر است اما علاقه خاصی به داستانهای این پسر ماجراجو دارد. هنوز برخی از این کتابها را دوباره و چند باره میخواند. اگر اشتباه نکنم آیدا از کلاس دوم خواندن کتابهای کمیک استریپ را بهطور مستمر دنبال کرد.»
- مطالعه و اعتماد به نفس
محمد علیمحمدی همچنان با بچهها سر و کله میزند. بچهها با دیدن او گویی نشاط دارند. کتابها را در دستشان بالا نگه میدارند. بعد از چند دقیقه کتابها را روی میز میگذارند و با هم میگویند: «هر کی نگه نخنده پیاز میشه میگنده!» علیمحمدی میگوید: «این هم یکی دیگر از شعارهایی است که باشگاه شقایق خندان به بچهها یاد داده است. با این شعار بچهها میآموزند که با خواندن کتاب نشاط و شادیشان را حفظ و در گام دوم آن را با بچههای همسن و سال خود تقسیم میکند.»
علیمحمدی تصویری را نشان میدهد و میگوید: «بچهها با دیدن این تصویر متوجه شدهاند که با خواندن کتاب باید اعتماد به نفس داشته باشند و بتوانند به راحتی آنچه را خواندهاند و تجربه کردهاند با دیگران در میان بگذارند. در سمت چپ تصویر، نقاشی کسی کشیده شده که چرخ را اختراع کرده و با فریاد به همه اعلام میکند که نزد او بیایند. همه دور او جمع شدهاند. اما در عین حال در سمت راست تصویر هم مرد ژندهپوشی است که از غار بیرون آمده و روی این را ندارد که با کسی حرف بزند.
او اتومبیل را اخترع کرده اما چون مطالعه نداشته و اعتماد به نفسش هم پایین بوده، نتوانسته با صدای رسا به کسی اعلام کند و اختراع خودش را به ثبت برساند.» بچهها با اشتیاق به چشمهای علیمحمدی نگاه میکنند. گویی تــک تـــک جملههای معلم در ذهنشان نقش بسته و جایگزین شده است. بچههای باشگاه «شقایق خندان» نشاط قابل ملاحظهای دارند. در وجود همه آنها نوعی آگاهی دیده میشود. میان این ۴۰ دانشآموز کسی نیست که تا به حال به کتابفروشی نرفته باشد و یک جلد کتاب نخریده باشد. علیمحمدی در پایان میگوید: «یکی از الزامهای فعالیت کتابخانههای سراسر کشور در شهر و روستا که به تازگی تصویب شده، تأسیس و راهاندازی باشگاه کتابخوانی برای بچههاست. کتابخانه شقایق جزو نخستین کتابخانههایی است که این باشگاه را راهاندازی کرده است. بچهها نیز از این باشگاه استقبال قابل قبولی کردهاند.»
- چرا مطالعه؟
از تکتک بچهها میپرسیم که چرا و با چه هدفی مطالعه میکنند. «نسرین» اجازه میگیرد، رو پاهایش میایستد و با اعتماد به نفس خاصی حرف میزند. به نظر میرسد بفهمی نفهمی تأثیری از حرفهای علیمحمدی، معلم خود در کتابخانه شقایق گرفته است: «کتاب خواندن فن بیان هر دانشآموزی را تقویت میکند. اگر بتوانیم از کودکی و در دوران دبستان کتاب بخوانیم میتوانیم به جاهای ناشناخته سفر کنیم.» یکی دیگر از پسرها میگوید: «با کتاب به جاهایی میرویم که تا به حال نرفتهایم.» لاله میگوید: «خواندن کتاب باعث میشود که بهتر درس بخوانیم!» و یکی دیگر از پسرها در آخر میافزاید: «کتاب سودمند است. با کتاب خواندن تجربه کسب میکنیم. کتاب قوه تخیل ما را تقویت میکند.»
نظر شما