مستندگرایی رایج در دوره قبل از انقلاب اکتبر که حاصلی جز آثار بیمایه و به دور از چارچوب قصهپردازی نداشت، اختناق استالینی، سانسورچیهای او و موج فیلمهای تبلیغاتی و ضدتبلیغاتی که میان سینماگران روس به راه انداخته بود، آزادی بیرویه در فضای بازسیاسی بعد از مرگ استالین و بیبندوباری اخلاقی که در نتیجه آن باب شد، گواه نوسانات این موج در طول سده گذشته بودهاند.
اما نیکیتا میخالکوف تنها فریاد رسی بود که به این آشفته بازار هنری سینما سر و سامان بخشید؛ هنرپیشه و فیلمساز خوش سابقهای که بسیاری او را فلینی سینمای روسیه و خوش قریحهترین کارگردان این کشور بعد از جنگ جهانی دوم میدانند. اصالت در همه آثار این کارگردان تراز اول روس که سرشار از عرق ملی است موج میزند. او در سمت ریاست انجمن سینماگران روسیه و دبیر جشنواره مسکو با نوعی انقلاب فرهنگی حرکت تازهای را در جهت بخشی به هنر فیلم و فیلمسازی آغاز و قوانین تازهای را برای آن تدوین کرد.
نیکیتا سرگیویچ میخالکوف در بیست و یکم اکتبر 1945 در خانوادهای اصیل و سرشناس چشم به جهان گشود؛ خانوادهای اشرافی که هنر در خونشان میجوشید. او فرزند ناتالیا کونچالوفسکی شاعره مشهور روس و سرگئی میخالکوف نویسنده محبوب ادبیات کودکان است که گاهی اشعاری را برای سرودهای ملی روسیه و شوروی سابق میسرود. پدربزرگ او فرزند گالیترین، پرنسس دربار تزارها و فرماندار امپراتوری در یاروسلاوی بود.
همچنین پدربزرگ مادریاش پیتر کونچالوفسکی از نوادگان نقاش برجسته و صاحب سبک بود و واسیلی سریکوه برادر بزرگتر نیکیتا از فیلمسازان مهم و تاثیرگذار روسی است که به واسطه همکاریهایش با آندری تارکوفسکی و ساخت فیلمهای مستقلی در هالیوود چون قطار افسار گسیخته، سیبریایی، عشاق ماریا و مردم گوشهگیر به محبوبیت و شهرت در خور توجهی دست یافت.
نیکیتا دوره مقدماتی بازیگری را در استودیوی کودکان تئاتر هنری مسکو گذراند و برای کسب مهارتهای حرفهای و ادامه تحصیل در رشته مورد علاقهاش به مدرسه اسچوکین و تئاتر واختانگف رفت. هنوز دوره هنرجوییاش تمام نشده بود که با ایفای نقش کوتاهی در«در مسکو قدم میزنم» محصول 1964 اولین حضور سینماییاش را رقم زد. بعد از آن به پروژه 1969 آندری «خانه اشراف» پیوست.
این تجربههای کوتاه راه او را برای درخشش روی پرده سینما و صحنههای تئاتر هموار کرد . او با وجود ادامه فعالیتهای بازیگری تصمیم گرفت که در دانشگاه دولتی فیلم مسکو زیر نظر میخائیل رم، استاد توانای برادرش و آندری تارکوفسکی کارگردانی بخواند.
در سال 1968 نخستین فیلم کوتاهش را با عنوان«به خانه میآیم» ساخت و در 1970 با «یک روز آرام بعد از جنگ» فارغالتحصیل شد. میخالکوف قبل از آنکه اولین اثر بلندش را بسازد در بیش از 20 فیلم بازی کرد که از مهمترین آنها میتوان به «دایی وانیا» در سال 1972 اشاره کرد.
«در خانهای میان غریبهها» اولین تلاش کارگردانی اوست که جنگهای داخلی روسیه را در دهه 1920 درست بعد از وقوع انقلاب در این کشور به تصویر میکشد. این وسترن سرخ روسی درباره یک باند خطرناک از سارقین مسلح است که برای خرید گندم و سیر کردن گرسنهها طلا میدزدند، اما قهرمان فیلم یک انقلابی متعصب است که زندگی به او آموخته نباید به آرمانها و اهداف سیاسی –اجتماعی پایبند باشد.
او مخفیانه در گروه این افراد نفوذ میکند و... میخالکوف در سال 1976 با دومین اثر سینماییاش، «برده عشق» به شهرت جهانی دست یافت، فیلمی که اکرانش در آمریکا غوغا کرد. برده عشق داستان تلاش یک تیم فیلمسازی برای ساخت ملودرامی صامت است که تغییر و دگرگونی اولگا از زنی رمانتیک و جاه طلب با خواستههای صرفا مادی را به یک قهرمان اسطورهای سیاسی و مبارز نشان میدهد.
از آنجایی که این فیلم موفق، نخستین سالهای تولد صنعت فیلمسازی انقلاب بلشویک و به قدرت رسیدن آن را در اوایل قرن بیستم به تصویر میکشد بسیار جذاب و سرگرمکننده و تاثیرگذار از آب درآمده و نشان از ایجاد تحولی عظیم در سینمای تبلیغاتی سابق دهه 1970دارد و مصمم است با یافتن الگوهای پیچیدهتر به ستایش از شجاعت بلشویکها بپردازد. سناریوی «قطعهای ناتمام برای پیانوی کوکی» 1977که برگرفته از پلاتونوف اولین نمایشنامه آنتون چخوف است، جایزه بهترین فیلم جشنواره سن سباستین را برای او به ارمغان آورد.
این فیلم یک گالری زنده از کاراکترهایی است که هنرمندانه پرداخته شدهاند و موفقیت آن بدون شک مرهون شخصیتپردازی استادانه چخوف است وگرنه تمام تلاشهای میخالکوف در خلاصی از تئاتر و خلق رابطهها شکست میخوردند.«قطعهای ناتمام... » داستان گروهی خرده بورژواست که برای گذراندن تعطیلات کنار هم جمع میشوند. این دیدار آتش عشقی کهنه و زیر خاکستر مانده را دم میدهد اما تلاش این دو محبوب دیرینه برای تجدید رابطه گذشته به پایان کمدی و تراژدی فیلم میانجامد.
میخالکوف در کنار نقش آفرینی در حماسه «سیبریایی» آندری، «پنج شب» را ساخت، اقتباسی از نمایشنامه وولودین و ماجرای رمانتیک دو عاشق دلباخته که جنگ جهانی دوم آن دو را ازهم جدا کرده ، اما دست سرنوشت پس از 18سال بار دیگر آن دو را در مقابل هم قرار میدهد.
سناریوی اوبلوموف 1980 که براساس رمان کلاسیک ایوان گونچاروف نگاشته شده و اولگ تاباکوف را در نقش محوری دارد، درباره کارمند بازنشستهای است که به هیچ وجه حاضر نیست تختخوابش را ترک کند و مدام از یادآوری خاطرات کودکیاش دچار نگرانی میشود. کارگردان با این فیلم بعد از « برده عشق» یکبار دیگر به سراغ تصویر گذشتهای زوال یافته، رفته است و با نگاهی نوستالژیک به آنها مینگرد. کار او در خلق سکانسهای فلاشبک که کودکی او بلوموف را در آغوش مادرش نشان میدهد بسیار شگفتانگیز است.
میخالکوف که تجربه بازی در بسیاری از فیلمهای خودش چون در خانهای میان غریبهها، برده عشق، قطعهای ناتمام برای پیانوی کوکی و آفتاب سوزان را داشته در دهه 1980 با حضور در دو فیلم «ایستگاهی برای دو نفر» و «یک رومانس بیرحمانه» فعالیتهای بازیگری را از سر گرفت و حتی در نسخه روسی سگ با سکرویل هم جلوی دوربین رفت.
او برای فیلمبرداری«چشمان سیاه»1987 به ایتالیا سفر کرد و در نگارش سناریوی آن از چندداستان کوتاه چخوف مارسلو بهره گرفت . او ماستریانی را در نقش پیرمردی نظر باز و جذاب میآورد که از ماجرای عشقی دوران جوانیاش با زنی میگوید که هیچگاه او را فراموش نخواهد کرد.
« نزدیک به بهشت» کمدی با روح و سرزندهای است که در چین امروزی اتفاق میافتد، جایی که در آن رسوم کهنه با ارزشهای مدرن امروزی در تضاد هستند. یک زوج روستایی که در دهکده کوچکی زندگی میکنند و قانون ممنوعیت تولد فرزند چهارم برای آنها داستانساز میشود.
« اورگا » محصول1992 ستایشی از دنیایی است که دیگر وجود ندارد؛ تصویر زندگی جذاب و زنده مغولانی که در مرز بین روسیه و چین زندگی میکنند و به نحو مفرحی عاری از تکلفاند. فیلم همانقدر که درباره شیوههای سنتی زندگی مغولی است، تمثیلی از ناهنجاریهای شوروی پس از دوران کمونیسم نیز هست. البته بیشتر موضعگیریهای فیلم در حد غم غربت و صحه گذاری بر ارزش سنت قهرمانیهای گذشته باقی میماند، موضعی که میخالکوف هوشمندانه با لایهای از طنز میپوشاند. این فیلم، شیر طلایی جشنواره ونیز را به دست آورد و نامزد اسکار بهترین فیلم خارجی شد.
«آفتاب سوزان» در فضای پاکسازی حامیان استالین غرق شده است. این اثر ماندگار که صاحب جایزه جشنواره کن و اسکار بهترین فیلم خارجی است نقطه عطفی در کارنامه حرفهای این کارگردان برجسته محسوب میشود. فیلم یاد شده نقطه اوج کار هنرمندی است که از بند محدودیتها و سانسورها رها شده و کسانی را مخاطب قرار میدهد که با خیانت آفتاب جنایت افروز انقلاب سوختهاند.
فیلم در سال 1936 روسیه اتفاق میافتد. کارگردان در نقش ژنرال کوتوف، قهرمان میانسال بلشویک است که به اتفاق خانوادهاش برای گذراندن تعطیلات به خانه ییلاقی شان آمدهاند، اما همه چیز با ورود پسر عمو دیمیتری تغییر میکند. دوره اختناق استالینی است و تلفنهای ناغافلی که در دل شب زنگ میزنند زندگی را تیره و تار خواهند کرد.
آفتاب سوزان بازتاب دغدغههای هنرمندی است که سعی میکند تمام ناملایمات را در گذشته نه چندان دور سیاسی وطنش جستوجو و آن را به زبان تصویر ترجمه کند. برخی، موفقیت این فیلم را مزد پایبندی میخالکوف به آرمانهایش پس از 20سال کار مداوم در سینمای شوروی میدانند. این درام حماسی همه خصوصیات کارهای این فیلمساز برجسته را در خود دارد و سعی میکند با مدت زمانی بالای دو ساعت، خوفناک و افشاگر به نظر بیاید.
موفقیت آفتاب سوزان نه تنهادر میان منتقدان بلکه به لحاظ مالی بودجه فراوانی را برای کارگردان به ارمغان آورد و به این ترتیب مقدمات ساخت حماسیترین فیلمش «آرایشگر سیبری» را فراهم کرد.
این فیلم تماشاگر را به خطری هشدار میدهد که جامعه را تهدید میکند و بیم آن میرود تا ملت را به ورطه نابودی بکشاند. این داستان عشق نافرجام را میتوان نوستالژی ملی گرایانه کارگردان نسبت به شکوه دوره سلطنت تزارها دانست. از دیگر آثار این هنرمند برجسته میتوان از «روابط خانوادگی»، «بیهیچ شاهدی» و «آنا» یاد کرد. «12» آخرین ساخته این کارگردان که اقتباس مدرنی از درام دادگاهی 12مرد خشمگین ساخته سیدنی لومت است، در هشتم سپتامبر 2007 شیرطلایی جشنواره ونیز را از آن خود کرد.
میخالکوف به تازگی مدیریت تولید فیلم حماسی« 1612» را به عهده گرفته و قرار است قسمت دوم آفتاب سوزان را بسازد. او در سال 2005 با درخشش در دو فیلم « عنصر نامطلوب» و کمدی « سیاه مافیای روس» نشان داد که از روزهای اوج بازیگریاش فاصله نگرفته است.