مجموع نظرات: ۰
چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۶ - ۰۶:۵۸
۰ نفر

منصوره مصطفی‌زاده: قطب جنوب برای خیلی از ما یعنی پنگوئن، خرس قطبی، کوه‌های یخ، سورتمه و خانه‌های نیمکره و یخی که در کارتون‌ها دیده‌ایم؛ جایی نزدیک به آخر دنیا که رسیدن به آن محال است و اگر خیلی واقعی‌اش را بخواهی، می‌شود توی فیلم‌های مستند آن را تماشا کرد.

عمرا به فکر هیچ کدام‌مان نمی‌رسد که می‌شود قطب جنوب هم رفت و از روی یخ‌ها برای پنگوئن‌های چاق دست تکان داد. شاید حتی فکرش را هم نکنیم که جز دانشمندهای بیکار و ماجراجوهای بیکارتر، کسی هم هست که این همه راه را بکوبد و برود تا قطب. آیرین شیوایی هم احتمالا همین فکر را می‌کرده؛ البته قبل از اینکه به قطب سفر کند! او حالا اولین زن ایرانی است که روی یخ‌های قطب جنوب پاگذاشته است.

سفر به قطب جنوب آن‌طورها هم که ما خیال می‌کنیم نیست؛ در دنیا کلی تور علمی و آموزشی یا حتی تفریحی وجود دارند که ملت را سوار کشتی می‌کنند و می‌برند تا قطب جنوب که بگردند. آرژانتین که نزدیک‌ترین شهر را به قطب جنوب دارد، پر است از کشتی‌هایی که راه‌شان را کج می‌کنند و می‌روند به سوی جنوب. بین این همه سفر، یک مؤسسه کانادایی هم هست که هر سال عده‌ای دانش‌آموز و دانشجو را به یک سفر آموزشی می‌برد.

سرپرست این مؤسسه خودش آخر پایه سفر قطب است؛ طوری که در 15 سال گذشته، 73‌بار رفته قطب جنوب و 27‌بار هم شمال؛ یعنی تقریبا سالی 7‌بار سفر قطب! وسط این همه رفتن‌ها و آمدن‌‌ها متوجه این موضوع می‌شود که آدم‌هایی که قطب را می‌بینند، چقدر تحت‌تاثیر قرار می‌گیرند. حتی گاهی هم این آدم‌ها تصمیمات جدیدی برای ادامه مسیر زندگی‌شان می‌گرفتند. برای همین هم آقای سرپرست تصمیم می‌گیرد دانش‌آموزها و دانشجوها را که در ابتدای راه زندگی‌شان هستند، راهی این سفر کند تا همان ابتدا راه زندگی‌شان را انتخاب کنند.

مسئله این است
مسئله اینجاست که این مؤسسه، خصوصی است و هزینه سفر را از مسافران‌اش می‌گیرد. هزینه چنین سفری هم نباید کم باشد(اغلب تورها مبلغی بین 7 تا 8 هزار دلار برای یک تور 2 هفته‌ای می‌گیرند) و آیرین هم که آن موقع‌ها داشته توی راهروهای دانشکده فیزیک دانشگاه تهران قدم می‌زده. پس پولش را کی حساب کرده؟ انوشه انصاری را که یادتان هست؛ همان ایرانی مقیم آمریکا که با هزینه شخصی‌اش به‌عنوان توریست رفته بود ماه؟

خانم انصاری به عنوان پشتیبان مالی، هزینه‌های سفر یک جوان ایرانی را برعهده می‌گیرد و انتخاب آن را هم می‌سپرد به چند نفر در ایران.  رابط‌های خانم انصاری در ایران با تعدادی از اساتیدی که می‌شناخته‌اند صحبت می‌کنند و آنها هم چند نفر را که فکر می‌کرده‌اند به درد چنین سفری می‌خورند، معرفی می‌کنند. بعد از 2 جلسه مصاحبه، از بین آنها یک نفر انتخاب می‌شود؛ آیرین شیوایی.

برخلاف همه مصاحبه‌های علمی، در این یکی اصلا مباحث علمی مهم نبوده؛ نه اطلاعات عمومی از کسی پرسیده می‌شده و نه ریز نمره‌های دبستان تا دبیرستان را خواسته‌اند؛ چیزی که مهم بوده، فعالیت‌های علمی فوق برنامه بوده. آیرین هم دلیل اصلی انتخاب شدن‌اش را همین می‌داند. خودش می‌گوید: «من از دوران دبیرستان به نجوم علاقه داشتم و روی نجوم کار می‌کردم. فعالیتم ربطی به مدرسه نداشت. کلاس‌های نجوم را در رصدخانه زعفرانیه (وابسته به کانون پرورش فکری) دنبال می‌کردم تا جایی که نجوم، شد بخش اصلی کارهای خارج از مدرسه من. ما به خاطر کار نجوم، زیاد به کویر سفر می‌کردیم. علاقه به طبیعت هم همین‌طوری در من ایجاد شد؛ علاقه به طبیعت بکر و دست نخورده».

 آیرین از طریق اساتیدی که در رصدخانه داشته، از ماجرای سفر خبردار می‌شود و برای مصاحبه می‌رود. معیارهایی که برای اساتید مهم بوده ـ مثل سابقه فعالیت‌های علمی و تسلط به زبان انگلیسی ـ در او بوده و کار تمام می‌شود.

تهران ـ قطب جنوب
از تهران تا پاریس، از پاریس تا بوینس‌آیرس در آرژانتین و بعد هم شهر اوشوایا ـ که جنوبی‌ترین شهر آرژانتین و نزدیک‌ترین شهر به قطب جنوب است ـ مسیری بوده که باید تا رسیدن به وعده گروه طی می‌شده. 2 روز توقف در اوشوایا و بعد بالاخره سفر به سوی جنوب شروع می‌شود؛ با کشتی به سوی قطب. یک تیم 25 نفره آموزشی در کشتی بوده و کلی دانش‌آموز از 5 قاره دنیا.

درست نمی‌شود گفت تیم چه وقت به قطب رسیده. رد کردن مرز دمایی، دیدن اولین کوه‌های یخی یا پا گذاشتن روی زمین‌های قطب جنوب، هرکدام می‌توانند به معنای رسیدن به قطب باشند. آیرین می‌گوید: «یک دایره فرضی وجود دارد که دور قطب را در اقیانوس گرفته. وقتی از این مرز رد می‌شوید، دمای هوا ناگهان کاهش پیدا می‌کند؛ به طوری که ناگهان دمای آب می‌رسد به ۲ درجه. ردکردن آن مرز کاملا دقیق است؛ یعنی می‌شود گفت در چه ساعت و دقیقه‌ای آن را رد کرده‌ایم. تغییر دمای هوا را هم می‌شد در تفاوت دمای یک ساعت قبل و یک ساعت بعد از رد شدن از مرز حس کرد. این اولین گام در رسیدن به قطب بود».

فکر می‌کنید قطب باید جای سردی باشد؟ بله، اما نه در این فصل. همین حالا که ما در برف و سرما به سر می‌بریم، در نیمکره جنوبی تابستان است. برای همین قطب هم به آن سردی‌ها که فکر می‌کنید نیست. گروه سفر هم زیاد وارد نقاط داخلی قطب نشده‌اند و در حاشیه چرخیده‌اند. در این نقاط، دمای هوا چیزی حدود 5 تا 10 درجه زیر صفر بوده. اگرچه دمای هوا چندان هم کم به‌نظر نمی‌رسد اما خشکی شدید هوا و بادهای سرد، سرمای آن را ناجور می‌کنند. البته بد نیست این را هم بدانید که دمای همین نقاط در زمستان چیزی حدود 40 تا 50 درجه زیر صفر است!

در چنین دمایی فکر می‌کنید آدم باید چی بپوشد؟ «لباس‌ها همان لباس‌های کوهنوردی هستند. مهم این است که بادگیر و ضد آب باشند.» این را آیرین می‌گوید. خواب و غذا و سایر چیزها هم در همان کشتی بوده. هر 3 ـ 2 نفر با هم یک اتاق داشته‌اند و در کشتی می‌خوابیده‌اند. آیرین می‌گوید: «من 3 ـ 2 روز اول نتوانستم بخوابم چون پرده مشکلی داشت و بسته نمی‌شد. آنجا تمام مدت روز است و هوا روشن. اگر پرده را نکشید، اتاق روشن است و واقعا نمی‌شود خوابید!».

 آیرین می‌گوید: «یکی از شرایط سفر این بود که کسی حق نداشت با خودش هیچ‌گونه وسیله الکترونیک بیاورد. موبایل، ام‌پی‌تیری‌پلیر، لپ‌تاپ و هر چیز دیگری که مال زندگی مدرن است، ممنوع بود؛ دلیلش هم این بود که بچه‌ها این 2 هفته را دور از مظاهر تکنولوژی و در طبیعت بکر بگذرانند. من با این ایده کاملا موافقم».

 اما فکر می‌کنید مامان و بابای بچه‌ها هم با اینکه دلبندان‌شان 2 هفته بی هیچ خبری بروند سفر، موافقند؟ عمرا! برای همین هم هر کسی می‌توانست خاطرات‌اش را از سفر بنویسد و هر روز از طریق مسئولان سفر به روی شبکه بفرستد. این طوری هم کلی خاطره از سفر جور می‌شد و هم مامان و باباها از سلامتی فرزندان‌شان باخبر می‌شدند؛ البته به شرطی که خورده شدن توسط یک خرس قطبی هم جزء خاطرات بچه‌ها نبوده باشد!

آیرین می‌گوید یخ‌های قطب خیلی با یخ‌های اینجا فرق دارند. کوه‌های یخی عظیم با شکل‌های عجیب و رنگ‌های عجیب‌تر واقعا دیدنی‌اند. آنجا یخ‌ها فقط سفید نیستند؛ بسته به مقدار هوایی که داخل یخ به دام افتاده، طیف‌های مختلف آبی را نشان می‌دهند.

پنگوئن به جای خرس
«قطب جنوب اصلا خرس قطبی ندارد!  این را به خاطر داشته باشید تا اگر یک وقت قسمت شد و رفتید، خیال مادر و پدرهایتان راحت باشد؛ به جایش کلی پرنده‌های مختلف دارد».  اینها را آیرین در مورد جک‌وجانورهای قطب می‌گوید. پنگوئن اولین چیزی است که همه درمورد آن سؤال می‌کنند.

همه منتظرند بدانند که بغل کردن یک پنگوئن چاق و تمیز چه حسی دارد اما آیرین جوابی برای این سؤال ندارد؛ «رفتن به قطب جنوب برای همه و از هر جا آزاد است اما به شرطی که قوانین آنجا را رعایت کند. یکی از قوانین قطب این است که کسی حق ندارد از یک حدی بیشتر به حیوانات نزدیک شود.

 حتی در حداقل فاصله هم اگر احساس کنید که حیوان بیچاره ناراحت است، باید دور شوید؛ چون آنجا خانه آنهاست و این ماییم که غریبه‌ایم». البته به جز این، دلیل دیگری هم برای بغل نکردن پنگوئن‌ها وجود داشته؛ پنگوئن‌ها موجودات بسیار بدبویی هستند.

 اگرچه این حیوانات در عکس‌هایشان خیلی خوشگل و خوشبو به نظر می‌رسند اما از نزدیک بویی شبیه به بوی زهم ماهی می‌دهند و  شایدخیلی هم شدیدتر از ماهی؛ «اصلا کسی به فکرش نمی‌رسید که پنگوئن‌ها را بغل کند یا به هر حیوان دیگری نزدیک شود؛ منطقه آن‌قدر بکر و زیبا بود که کسی دلش نمی‌آمد خرابش کند؛ مثل برفی که دست نخورده است و آدم دلش نمی‌آید پایش را روی آن بگذارد».

کلاس درس سرد
درست است که لذت‌بردن از قطب جنوب قسمت عمده سفر را تشکیل می‌داده اما سفر یک هدف عمده داشته و آن هم آشنا کردن دانش‌آموزان و دانشجویان با قطب، شرایط خاص آن و ملاحظات زیست محیطی‌اش بوده. بخش آموزشی سفر به 2 صورت انجام می‌گرفته؛ یکی از این بخش‌ها سخنرانی‌هایی بوده که در مسیر رفت و برگشت برای بچه‌ها  ارائه می‌شده. سخنرانی‌های مسیر رفت بیشتر به معرفی ویژگی‌های قطب جنوب و پدیده‌های منحصر به فرد آن می‌پرداخته و سخنرانی‌های مسیر برگشت در مورد اینکه حالا که داریم برمی‌گردیم خانه، چه کارهایی می‌توانیم برای محیط زیست انجام دهیم.

 مشکلاتی مثل گرمایش زمین یا تغییر اقلیم از موضوعاتی بوده‌اند که بیشترین اهمیت را در این سخنرانی‌ها داشته‌اند.

با این همه، بخش اصلی و مهیج سفر کارگاه‌هایی بوده که در خود منطقه قطبی برگزار شده. آیرین در مورد این کارگاه‌ها می‌گوید: «مثلا یک جا از یخچال بالا می‌رفتیم و به ما یاد می‌دادند که چطوری دانشمندان از یخ نمونه‌برداری می‌کنند و از این نمونه چطوری می‌شود اطلاعاتی به دست آورد. یک کارگاه زمین‌شناسی داشتیم، یک کارگاه داشتیم روی آب که نحوه نمونه‌برداری از جانوران توی آب را به ما یاد می‌دادند.

 این کارگاه‌ها خیلی جالب بودند. جنوبگان خیلی «ترین»ها را دارد؛ بکرترین، خشک‌ترین، سردترین، بادخیزترین و مرتفع‌ترین قاره است. اما به گفته اساتید تیم، علاوه بر تمام اینها بهترین کلاس درس هم هست».

 تیم آموزشی سفر، تیم خوبی بوده. خیلی از اساتیدی که بچه‌ها را در سفر همراهی می‌کرده‌اند، بهترین استاد در زمینه تخصصی خودشان بوده‌اند. آیرین می‌گوید: «2 نفر در تیم آموزشی بودند که بالای ۸۰ سال داشتند، اما خیلی سرحال بودند؛ راحت از کوه بالا و پایین می‌رفتند. یکی‌شان ۸۶ سالش بود!».

من، بعد از این
به جز خاطرات خوب و خطرات هیجان‌انگیزش، چیزهای دیگری هم هست که این سفر می‌تواند برای کسی مثل آیرین داشته باشد؛ «این سفر باعث شد من خیلی بیشتر از قبل به سیاره خودمان توجه کنم. تا قبل از این کار من بیشتر روی نجوم بود و بیشتر به مسائل کرات و سیارات دیگر علاقه‌مند بودم اما با این سفر من متوجه محیط‌زیست سیاره خودم شدم.

علاقه‌ام به سیاره زمین خیلی بیشتر شده چون هیچ فکر نمی‌کردم جایی روی زمین باشد که این‌قدر قشنگ باشد. وقتی از سفر رسیدم یکی از من پرسید که دوباره دوست داری بروی قطب؟ گفتم خیلی. گفت خب چیزی ندارد که، همین برف ویخ است دیگر! اما آنجا واقعا چیز دیگری است. طراوت و پاکی آنجا را هیچ جای دنیا ندارد. برای همین زیبایی هم، حالا یکی از دغدغه‌های اصلی من همین گرمایش است؛ چون پیامد اصلی این موضوع این است که ما چنین مناطق زیبایی را از دست می‌دهیم».

حالا آیرین دلش می‌خواهد یخچال‌شناسی را ادامه دهد. او بعد از سفر، کلی دنبال جایی در ایران گشته که روی موضوعاتی شبیه این کار کرده باشند اما چیزی پیدا نکرده. با این همه هنوز هم امیدوار است.

کد خبر 43350

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز