جشنوارهای که به لحاظ ورود و خروج فیلمها در آن (که تا روزهای آخر برگزاری ادامه داشت) و به موقع آماده نشدن آثار، اتفاق تازهای در ادوار برگزاریاش محسوب میشد.
حداقل انتظاری که میتوان از یک جشنواره با ربع قرن سابقه برگزاری داشت، نظم است که در فجر امسال کمترین نمودی نداشت. جشنوارهای که حتی تماشاگران هم به اندازه سابق از آن استقبال نکردند و در نیمه اول جشنواره، اغلب فیلمها در سالنهای نیمه خالی به نمایش درآمد.
با گذشت 7 روز از برگزاری جشنواره، سرانجام در مقابل یکی از سینماهای نمایشدهنده فیلمهای جشنواره ازدحام قابل ملاحظهای مشاهده شد. عصر روز جمعه 19 بهمن در مقابل سینما فلسطین، تعداد علاقه مندانی که میخواستند فیلم «همیشه پای یک زن در میان است» را ببینند، آنقدر زیاد بود و ازدحام چنان شدید، که نیروی انتظامی هم برای نظم بخشیدن به صف وارد ماجرا شد. چند روز قبل از این ماجرا، فقط سینماهای نمایشدهنده «کنعان» کمی از آنچه شور جشنواره نامیده میشد را تجربه کرده بودند.
سالهاست که دیگر آن صفهای خاطرهانگیز جشنواره فجر، تکرار نمیشود. دلیلش هم فقط کیفیت فیلمها نیست و شاید عوض شدن روزگار، مهمترین علت این عدم استقبال باشد. در توضیح تفاوتهای جشنواره در دورههای مختلفش، باید به تفاوتهای گسترده جامعه از دهه 60 تا امروز اشاره کرد. در این دو دهه خیلی چیزها تغییر کرده و کم شدن استقبال از جشنواره فیلم فجر هم تابعی از این تغییرات است.
وقتی امسال برگزارکنندگان جشنواره تصمیم گرفتند بخش بینالملل را در 5 روز اول برگزار کنند، کاملا واضح بود که عملا نیمه اول جشنواره با کمترین میزان استقبال برگزار خواهد شد. در همان موقع اما، عدهای به صفهایی اشاره میکردند که در دورههای ششم و هفتم برای فیلمهای پاراجانف و تارکوفسکی تشکیل میشد. امسال مروری بر آثار نیکیتا میخالکوف در جشنواره انجام شد که با هر متر و معیاری، فیلمهایش از آثار تارکوفسکی و پاراجانف جذابتر است.
دوستی که به تماشای یکی از فیلمهای قدیمی میخالکوف رفته بود از سالن نیمه خالی تعریف میکرد. جالب این که در مورد مرور آثار برگمان که چهره شاخصتر هم هست و طبق یک توافق جمعی یکی از بهترین کارگردانان تاریخ سینماست، استقبال از این هم پایینتر بوده. به نظر شما وقتی آثار برگمان با زیرنویس فارسی و کیفیت خوب در دسترس همه علاقمندان است، چرا باید بلیت خرید و به تماشای نسخههای جرح و تعدیلشده همان دیویدیها نشست؟
در سینمای رسانهها، که قاعدتاً باید علاقه مندان به سینمای جهان در آن حضور پررنگتری داشته باشند، شیوه نمایش «مایکل کلایتون» در همان روزهای اول، باعث شد تا خیلیها قید دیدن فیلمهای خارجی را بزنند.
قرار بود امسال با تقسیم جشنواره به دو نیمه بینالمللی و داخلی توجه بیشتری به بخش بینالملل معطوف شود. برای این کار آیا بهتر نبود برخی از بخشهای جدول پرکن جشنواره که همه میدانند، تقریبا هیچ تماشاگری مشتاق دیدنشان نیست، حذف میشد و نهایتا در دو سه روز اول جشنواره، بهترین و شاخصترین فیلمهای خارجی به نمایش درمیآمدند؟ تجربه امسال نشان داد که صرف علاقه نهاد برگزارکننده جشنواره به سینمای بینالملل، نمیتواند جشنواره داخلی فجر را بینالمللی کند.
ماجرای بیرون رفتن «آواز گنجشکها»از بخش بینالملل به بهانه حضور در جشنواره برلین آنقدر واضح است که نیاز به هیچ تفسیری، ندارد.
بینظمی حاکم بر جشنواره هم در نوع خود کمنظیر است. برای اولین بار در تاریخ برگزاری جشنواره، برنامه فیلمهای ایرانی روزانه اعلام میشد و تازه در همین شرایط هم برخی از فیلمها باز از جدول نمایش عقب مانده و در موعد مقرر آماده نمایش نشدند.
مثلا فیلم «استشهادی برای خدا» با وجود آنکه یک سال پیش ساخته شده، آنقدر آخرین مراحل فنیاش به طول انجامید که داوران بخش مسابقه سینمای آسیا موفق به دیدنش نشدند. به این ترتیب پس از خروج «آواز گنجشکها» از مسابقه بینالملل، یکی از سه نماینده ایرانی حاضر در بخش مسابقه سینمای آسیا هم در نهایت از این بخش خارج شد.
در بخش داخلی، بیش از 40 فیلم ایرانی باید در 6 روز پایانی جشنواره به نمایش درمیآمدند و به نظر میرسد برای این کار باید جشنواره چند روز دیگر تمدید شود!
چرا باید جشنوارهای در بیست و ششمین دوره برگزاریاش با مشکلاتی روبهرو شود که در دورههای اولیهاش به هیچ وجه به این شکل و شمایل، با آن مواجه نشده بود. گریزی از این سوال تکراری نیست که مگر فیلمسازان ما پس از گذشت ربع قرن از برگزاری جشنواره فیلم فجر، هنوز نمیدانند جشنواره در چه تاریخی برگزار میشود؟
اغلب فیلمهای ایرانی به نمایش درآمده در جشنواره امسال، چنگی به دل نمیزدند و کیفیت ناامید کنندهای داشتند. نکته جالب توجه گریز اغلب فیلمسازان شاخص ایرانی از روایت داستان بود. این نکته چه در «به همین سادگی» که رویکردی کاملا متفاوت، از تجربههای قبلی سازندهاش داشت و چه در فیلمی چون «آواز گنجشکها»ی مجیدی مشاهده میشد.
در شرایطی که در بخش مسابقه فیلمهای زیر استاندارد زیادی حضور داشتند، پدیده جشنواره «تنها دو بار زندگی میکنیم» بود؛ فیلمی که هیات انتخاب آن را شایسته حضور در بخش مسابقه ندانسته بود. بهنام بهزادی کارگردان جوان «تنها دوبار...» در اولین تجربه بلند سینماییاش، از قریحه و استعدادی خبر داد که در کار اغلب فیلم اولیهای جشنواره مشاهده نشد.
مثلاً میتوان از «چراغی در مه» ساخته پناهبرخدا رضایی یاد کرد، که چیزی جز ملال و تکرار را در قالبی بسیار تکراری و کهنه به نمایش نمیگذاشت و جالب اینکه سازندهاش با اعتماد به نفسی کمنظیر در جلسه مطبوعاتی، از فیلمش دفاع کرد.
در فاصله دو روز مانده به پایان جشنواره، تعداد فیلمهای قابل دفاع ایرانی، به انگشتان یک دست هم نمیرسید.
در شاخه فیلمهای فرهنگی، به نظر میرسد که اغلب فیلمسازان همچنان در مسیر کلیشههای این نوع سینما، قرار دارند. در چنین شرایطی فیلم «به همین سادگی» میرکریمی با توجه به رویکرد متفاوتش اثر قابل تاملی است.
فیلمهای متعلق به سینمای بدنه، هم اغلب چنان دچار ضعفهای اساسی در روایت هستند که بعید به نظر میرسد بتوانند در سال آینده، چشمانداز روشنی را برای گیشه سینما، رقم بزنند. در واقع ملالآور بودن و کمبود مصالح داستانی، فصل مشترک اغلب فیلمهای ایرانی جشنواره امسال است.
در جشنواره امسال شاهد دو بازگشت به مسیر گذشته ، از سوی دو فیلمساز مطرح بودیم. کمال تبریزی با فیلم «همیشه پای یک زن در میان است»، پس از چند سال وقفه، دوباره به سینمای کمدی بازگشت، فیلمی که واکنشهای متفاوتی را در میان منتقدان برانگیخت و فاقد انسجام «لیلی با من است» بود که هنوز هم بهترین فیلم تبریزی به شمار میآید.
مجید مجیدی هم پس از شکست «بیدمجنون» (که مورد توجه منتقدان قرار نگرفت)، با «آواز گنجشکها» دوباره به سینمایی بازگشت که موجبات رشد و ترقیاش را فراهم کرده بود؛ سینمای «بچههای آسمان» و «باران».
«آواز گنجشکها» بار دیگر توانایی مجیدی را در گرفتن نماهای خوشنظر نشان میدهد و باز هم قرار است شاهد فقر عزتمندانه باشیم.فیلم را میتوان به نوعی تکرار آثار قبلی سازندهاش دانست. دفتر جشنواره بیست و ششم فجر در حالی بسته شد که همانطور که انتظار میرفت، تعداد فیلمهای خوب واقعا انگشتشمار بود.
راست گفتهاند که جشنواره فیلم فجر، چونان آینهای است که وضعیت سینمای ایران را منعکس میکند و وضعیت سینمای ایران به شهادت آثار به نمایش درآمده در جشنواره امسال، بحرانی به نظر میرسد؛ چند فیلم متوسط، تعداد کمتری فیلم خوب و در عوض انبوهی فیلم نازل که چشمانداز مناسبی از سینمای ایران را پیشرو قرار نمیدهد.