بهترین راهحلی که بهفکرمان میرسد تماس با ۱۳۷ و درخواست از شهرداری برای جمعآوری کودکان است. وجود کودکان کار و خیابان منتج از یک مسئله چند عاملی اقتصادی، اجتماعی و جغرافیایی ریشهدار و عمیقی است که اگر عوامل بهوجود آورنده این آسیب مهار نشود، جمعآوری و ساماندهی این کودکان تنها یک مسکن موقت برای دردی است که عامل آن ناتوانکننده و کشنده است و لاجرم تکرار مصرف مسکن و هر بار قویتر کردن آن نهتنها درمانش نمیکند بلکه عامل درد که یک بیماری مهلک است هر روز مهاجمتر میشود تا جایی که فرد را از پای در میآورد. کمی دقت نظر به افعالی نظیر دستگیری،
جمعآوری، برخورد و یا ساماندهی، که برای رفع مشکل کودکان کار توسط نهادهای مختلف بهکار برده میشود، ملاحظه میشود که در هیچیک از این افعال اثری از عامل درد و درمان آن در این مقطع و پیشگیری از آن در آینده دیده نمیشود. درحالیکه آنچه در این حوزه نیاز به ساماندهی و بازنگری دارد، شیوه برخورد حاکمیت با مسائل فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی است.
اکنون یکی از مهمترین معضلات بزرگ کشوربالا بودن نرخ بیکاری، عدماشتغال پایدار، حاشیه نشینی و مهاجرت بیرویه به کلانشهرها ازجمله تهران است و بهنظر میرسد این مسائل به قدری افسار گسیخته و پیچیده شده که نمیتوان انتظار داشت با برنامههایی مانند ساماندهی کودکان کار و خیابان این مشکل حلوفصل شود.
ولی میشود به سمت و سویی حرکت کنیم تامعیشت مردم بهبود یابد و فقر و فلاکت به عاملی برای مهاجرت، خیابانخوابی و حرمتشکنی کودکان خانواده بدل نشود. بهعبارتی میباید رونق اقتصادی را جدی بگیریم و هزینههایی را که صرف دستگیری یا ساماندهی کودکان کار میشود در بهبود شرایط کسبوکار و مهارتآموزی خانوادههای آنان صرف کرد.
اینکه عادت کردهایم چشم روی عوامل بروز مشکلات ببندیم و جامعه را آنگونه ساماندهی کنیم که زشتیهایش زیر زمینها پنهان شود، یعنی بیراهه رفتن در یک جاده سنگلاخ را چندین بار طی کردن که طبیعتا خوشحال میشویم که داریم میرویم ولی مجدد به مقصد نمیرسیم و آنچه هزینه میشود ثمری نخواهد داشت. زیرا نمیتوان عامل به خیابان آمدن کودکان را برای کار و گذران زندگی ندید ولی بخواهیم ساماندهی کنیم.
بهخصوص که این بچهها دارای خانواده هستند و برای کمک به معیشت خانوادهها به خیابانها آمدهاند. به همین دلیل تدوین یک برنامه منسجم برای کمک به رفع آسیبها و توانمند کردن این کودکان و والدین آنها میتواند نتیجه خوبی را بهدنبال داشته باشد. ثروتآفرینی، رونق اقتصادی و کارآفرینی یکی از بهترین شیوههای محو پدیده فقر و لاجرم بازگشت به مدرسه کودکان کار خواهد بود.
اما هیچیک از آنها با شعار و سخنرانی حاصل نمیشود، هماکنون و با توجه به شرایط کشور یکی از در دسترسترین منابع رونق اقتصادی، گردشگری است. نمیتوان از رونق اقتصادی صحبت کرد ولی به بازار گردشگری بیتوجه بود، یا با اگر و مگر دست و پای فعالان و سرمایهگذاران این حوزه را بست و انتظار رونق داشت. رنجآور است که کشوری این حجم از سرمایه و جاذبههای متنوع تاریخی فرهنگی و طبیعی را داشته باشد ولی خانوادهای برای تسکین رنج فقر، کودکش را به خیابان بفرستد.
اینجاست که با بازنگری در شیوه مدیریت اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی کشور، آسیب شناسی بروز پدیده کودکان کار بیش از ساماندهی ضرورت مییابد. کودکان کار بیشتر متعلق به خانوادههای مهاجریست که در حاشیه شهر و در سکونتگاههای غیررسمی زندگی میکنند، بنابراین نخستین سؤالی که باید پاسخ داده شود دلیل مهاجرت این خانوادهها به تهران است؟ که قاعدتا به دلایلی همچون نداشتن شغل، خشکسالی و اعتیاد والدین و فقر میرسیم بنابراین رفع فقر اصلیترین شیوه ساماندهی یا جمعآوری کودکان کار است.
برای رفع فقر و رونق اقتصادی رها کردن بازار، اعتماد به مردم و سازمانهای مردم نهاد، کمی اغماض و تساهل و تسامح در مبانی فرهنگی اجتماعی بهخصوص در حوزه گردشگری راهی است که کشورهای موفق جهان در صنعت توریسم رفتند و به نتیجه رسیدند. نخبگان و سرمایهگذاران کشور میباید همه تلاش خود را برای بهبود نگاه مسئولان و نهادهای مختلف برای باز گذاردن دست مردم برای سرمایهگذاری انجام دهند.
نخبگان، دانشگاهیان و فعالان اجتماعی و سیاسی ملاحظات و رودربایستیها را کنار بگذارند و شفاف از حاصل تحقیقات خود سخن بگویند و روشهای تنش زدایی داخلی، اعتماد به مردم و سازمانهای مردم نهاد و تجدید نظر در مدیریت فرهنگی کشور را که ضرورتی اجتنابناپذیر برای بهبود کسبوکار است تبیین کنند. به دولت و نهادهای ذیربط یادآوری میشود که به مردم و سازمانهای مردم نهادی که عاشق خدمت به جامعه هستند اعتماد کنید، کشور ما سرزمین وقف، نذر و خیریه است و در هیچ زمانی حاکمیت دخالتی در این حوزهها نداشته است،
سازمانهای مردم نهاد میتوانند نقش مؤثری در مدیریت کنترل فقر و آسیبهای اجتماعی داشته باشند و قادرند بار بزرگی را از دوش دولت و شهرداری بردارند، اما متأسفانه برخی تنگنظریها در مدیریت کنترلی حاکمیت باعث شده تا این سازمانها نیز نتوانند در این حوزه آزادانه فعالیت کنند. نکته تأسف انگیز ماجرا اینجاست که هر نهادی بهراحتی میتواند مانعی بر سر راه فعالیت مردم و صاحبان کسبوکار غیروابسته به رانتهای دولتی ایجاد کند و همین مسئله سبب میشود تا مشارکت مردمی برای افزایش توان مالی و اقتصادی سازمانهای مردمنهاد کاهش یابد و برخی از آنها مجبورند تا چشم به بودجههای دولتی یا عمومی شهر داشته باشند.
اگر نهادهایی که اعلام میکنند نحوه شادی کردن مردم و کودکان برایشان رنج آور است بههمان اندازه فقر و آسیب به حرمت خانواده برایشان مهم باشد میتوان بازار بدون زحمت گردشگری و توریسم بینالمللی را به بزرگراهی برای رسیدن به میدان رونق واقعی اقتصادی تبدیل کرد. توجه به خواستههای مردم در شیوه زندگی و تأمین آزادیهای اجتماعی و احترام به خانوادهها و تقویت آن اهمیت زیادی دارد. این حجم از خط قرمزها و اگر و مگرها یعنی بستن مسیر رونق اقتصادی و بیتوجهی به بهبود معیشت مردم و لاجرم فقر و کودک کار بیشتر.
تقویت امید اجتماعی با احترام به نحوه مشارکت مردم و سازمانهای مردم نهاد میتواند برنامههای توانمندسازی خانوادهها و کودکان، نظیر سوادآموزی و مهارتآموزی را گسترش دهد و دیگر نیازی به اجرای برنامههای پرهزینه و حرمتشکن جمعآوری، دستگیری یا ساماندهی کودکان کار نباشد. از سوی دیگر یکپارچهسازی فعالیتهای نهادهای حمایتی مثل کمیته امداد امام خمینی، بهزیستی، ستاد اجرایی فرمان امام، وزارت رفاه و شهرداری در حل معضل فقر و کودکان کار نیز یک ضرورت است تا مدیریت منابع اقتصادی برای هزینه عملکرد اثر بخش در این حوزه هدفمند عمل کنند. ولی شاید بهترین شیوه ساماندهی کودکان کار و رفع فقر این باشد که جامعه را به حال خود بگذاریم.
نظر شما