نخستین و شاید مهمترین محور این گفتمان، حقوق شهروندی است. دکتر حناچی دفاع از حقوق شهروندان را در جریان اجرای پروژههای مختلف، دسترسپذیر کردن شهر برای همه مردم (معلولان و کمتوانان جسمی)، حفظ هویت و طراوت شهری، کاهش فاصله طبقاتی شمال و جنوب شهر و... را جزو نمادهای دستیابی به حقوق شهروندی میداند، اما تحقق همه این شعارها به واقع تا چه حد میسر است؟ برای پاسخ به این پرسشها سراغ «عباس عبدی» روزنامهنگار و فعال سیاسی پیشکسوت رفتیم تا به چند پرسش ما پاسخ دهد.
دفاع از حقوق شهروندان یکی از شعارهای شهردار تهران قبل از انتخابش در این سمت بود. با توجه به اینکه اجرای هر پروژهای به هر حال با منافع یک عده در تضاد است، چگونه میتوان انتظار داشت که چنین رویکردی بیکم و کاست عملی شود؟
طبیعی است که وقتی افراد میخواهند پستهای مدیریتی، بهعنوان مثال مدیریت یک شهر را به عهده بگیرند سعی میکنند همه چیزهای خوبی را که جزو درخواستهای شهروندان آن شهر یا نمایندگان آنهاست در شعارهایشان بگنجانند، اما آنچه سبب تمایز شعارها میشود برنامههایی است که نامزدها برای تحقق آن شعارها ارائه میکنند. شعارهای کلی که اغلب قبل از انتخاب از طرف نامزدها مطرح میشود، مشکلی از مشکلات شهر حل نمیکند. همانطورکه شما در سؤالتان به آن اشاره کردید سیاستهای کلی، هنگام اجرا و در عمل با یکسری تعارضها مواجه میشود. حال اینکه چطور باید با این تعارضها مواجه شد سؤالی است که باید همان افرادی که برنامه ارائه میکنند درباره آن اظهارنظر کنند. هرطرحی که در شهر اجرا میشود یکسری منافع و یکسری مضراتی خواهد داشت. سؤال این است که معیار انتخاب این طرحها براساس قاعده حقوق شهروندی چگونه باید باشد؟ بهعنوان مثال فراهم کردن امکان دسترسی معلولان و افراد کمتوان جسمی به ساختمانهای عمومی، یک حق شهروندی است، اما از طرفی هم همین کار هزینههای زیادی را بر مدیریت شهری تحمیل میکند و علاوه بر این، گران شدن شهر را هم به دنبال خواهد داشت. از سوی دیگر، چه برنامهای باید در اولویت قرار بگیرد، سؤال دیگری است که باز هم پاسخ آن نزد کسانی است که برنامه ارائه میکنند، اما معتقدم این موضوع باید به بحث و گفتوگو گذاشته شود. بعد از شفاف شدن هزینهها و منافع هر طرح باید گفتوگوی آزاد و شفاف درباره آن انجام شود و سپس افرادی که مسئول هستند تصمیم بگیرند که کدام برنامه باید در اولویت اول باشد و کدام یک در اولویت بعدی.
کاهش فاصله طبقاتی شمال و جنوب شهر تقریباً جزو شعارها و رویکردهای اغلب شهرداران پایتخت بوده است. به نظر شما راههای تحقق این شعار چیست و چگونه باید این فاصله کاهش یابد؟
در این زمینه ابتدا نیازمند مطالعهای هستیم که نشان دهد شکافها در چه زمینههایی بیشتر است. مرحله بعدی، تهیه فهرستی از اولویتها، البته با توجه به امکانات است. باید مشخص کنیم کجا کمبود بیشتر است و کجا کمتر. این تفاوتها الزاماً همیشه بین شمال و جنوب شهر نیست. بهعنوان مثال در مناطق ۲ و ۵ و ۲۲ زمینهای خالی زیادی وجود داشت که بخش قابل توجهی از آنها به فضای سبز تبدیل شد و سرانه فضای سبز این مناطق را افزایش داد که نمونه بارز آن فضای سبز ایجاد شده در حاشیه رودخانه کن است. در کنار آن مناطق۱۲، ۱۱، ۱۰ و مناطق قدیمی تهران را داریم که فضای سبز آنها به نسبت محدود است. اینگونه مناطق اگر از حیث تأمین کمبودها مورد توجه قرار نگیرند، رفته رفته از حالت مسکونی خارج میشوند، اما در همین مناطق جنوبی هم تأسیسات و ساختمانهایی وجود دارد که کارکرد خود را از دست دادهاند، مانند کارخانههای صنعتی و پادگانها. ما امروز میتوانیم این کارخانهها را به سرانههای عمومی تبدیل کنیم و این گامی است در مسیر کاهش نابرابریها. اگر بخواهم یک مثال روشن در این زمینه بزنم، میتوانم اشاره کنم به پادگان قلعهمرغی که امروز به یکی از بزرگترین بوستانهای پایتخت تبدیل شده و این اتفاقی است که برای پادگانهای مناطق ۱۰ و۱۱ هم میتواند رخ دهد. در منطقه ۶ پارک هنرمندان از تغییر کاربری همین اماکن به دست آمد که کل محله را متحول کرد.
در آستانه انتخابات شورایاریها قرار داریم. شورایاران در تحقق حقوق شهروندی تا چه حد میتوانند نقشآفرین باشند؟
اگر میخواهیم شهر درست بشود، باید قدرت شهروندان را زیاد کنیم. به آنها مسئولیت بدهیم و آنها هم به تناسب مسئولیتهایشان مشارکت کنند. نهادی که امروز میتواند این مسئولیت را داشته باشد شورایاری است. متأسفانه ساختار اداری ما حتی در شهرداری تهران هم هنوز آمادگی چنین توزیع قدرتی را ندارد.
یکی از نشانههای برقراری عدالت اجتماعی و تأمین حقوق شهروندی دادن فرصت برابر به همه شهروندان از جمله معلولان و کمتوانان جسمی برای استفاده از امکانات شهری است. این مسئله تا چه حد در تهران تحققپذیر است؟
یکی از ویژگیهای جامعه پیشرفته، اهمیت دادن به مفهوم انسان است. در گذشته تعبیر دیگری از فردیت انسانی میشد و چه بسا یک فرد معلول را محصول نفرین دیگران یا جادو میدانستند و حتیگاه آنها را میکشتند. همین امروز هم در آفریقا بعضی افراد از جمله زالها به دلیل برخی ویژگیهای جسمانی زندگی بدی دارند و در جوامع عقبمانده به معلولان به چشم تحقیرآمیزی نگاه میشود، اما در جوامع پیشرفته به دلیل اهمیت پیدا کردن مفهوم انسانیت فرقی بین ارزش انسانی یک شخص معلول با سالم نیست و چه بساکه معلولان در اولویت قرار دارند، البته فکر نکنیم آنهاییکه شهرها را برای معلولان دسترسپذیر میکنند، دلشان برای معلولان میسوزد. آنها برای احترام به خودشان و طبق انسانیت خودشان عمل میکنند، چون اگر شهر برای معلولان دسترسپذیر نباشد، جایگاه انسانیت و در نتیجه جایگاه انسان سالم هم تنزل پیدا میکند. بنابراین دسترسپذیر کردن شهر برای معلولان بیش از آنکه خدمتی برای آنها باشد، خدمت بزرگتری به همه شهروندان است تا برابری حقوقی و ارزشی را به منصه ظهور برسانند. این فرهنگ همراستا با مفهوم انسانیت است و بنابراین نگاه جامعه عوض شده و این تغییر نگاه، البته در یک فرایند تدریجی شکل میگیرد. به همین دلیل معتقدم یک شهر پیشرفته شهری است که حقوق ضعیفترین آدمها در آن رعایت شده باشد. چون قویترینها که مشکلی ندارند، به همین دلیل به هر میزان که حقوق ضعیفترینها رعایت شود میتوانیم بگوییم کرامت انسانی در آن شهر رعایت شده است.
در زمینه تحقق برابری شهروندان در استفاده از امکانات شهری، پایتخت با چه موانعی روبهروست؟
شهر در فرایند شکلگیری تاریخی آن با مجموعهای از تمایزها مواجه میشود. بهعنوان مثال در تهران مناطق شمال شهر خوش آب و هواتر است. کوچهها عریضتر و خانهها بزرگتر است. افراد متمولتری در این محلهها ساکن شدهاند. به همین نسبت از خدمات رفاهی، اجتماعی و درمانی بهتری برخوردارند. نقطه مقابل این محلهها، جنوب شهر است، با خانههایی کوچک و کوچهها و معابر درهم تنیده و کمعرض و مسائلی چون حاشیهنشینی و... و. شهر در طول زمان دچار این نابرابریها در زمینههای مختلفی چون آموزش، فضای سبز، امکانات شهری، بهداشتی و... شده است. دولتها و شهرداریها تلاش میکنند در برنامهریزیهای خود این تفاوتها را کاهش دهند، البته این کاهش تفاوتها به معنای یکسان بودن امکانات آنها نیست. بهعنوان مثال ایجاد خانههای اسباببازی طی سالهای گذشته مورد توجه مدیریت شهری بود و در اغلب محلههای تهران، چه شمال شهر و چه جنوب شهر، خانههای اسباببازی ایجاد شد. بعد دیدند که در محلههای شمال شهر از خانههای اسباببازی استقبال نمیشود که دلیلش روشن بود. خانوادههایی که شمال شهر زندگی میکنند، مشکلی برای تهیه اسباببازی کودکانشان ندارند، اما برخی از خانوادههای جنوب شهر که توان خرید اسباببازی را ندارند از این خانهها استقبال میکنند. بعد از این مطالعه بود که روشن شد از ابتدا ایجاد خانه اسباببازی در شمال شهر اشتباه بوده است و به این نتیجه رسیدند که از این پس فقط باید در جنوبشهر و مناطق نیازمند، خانه اسباببازی ایجاد شود. این هم نوعی نابرابری است، اما میخواهم بگویم که باید مقداری دقیقتر در این باره حرف زد. سیاستهای شهری را باید به سمتی سوق داد که بتواند بیشترین برابری را به لحاظ نیاز شهروندان و امکانات موجود فراهم کند.
اگر میخواهیم شهر درست بشود، باید قدرت شهروندان را زیاد کنیم. به آنها مسئولیت بدهیم و آنها هم به تناسب مسئولیتهایشان مشارکت کنند. نهادی که امروز میتواند این مسئولیت را داشته باشد شورایاری است
نظر شما