وارد روستا که میشوید، همه چیز را شهری شده میبینید. حتی نمای بعضی ساختمانها. روح سادگی اما هنوز در مردم اینجا هست. «محمد سلمانی» از کاسبان قدیمی این روستاست که میگوید: اجداد من تا ۸ نسل این جا زندگی کردهاند و جد و پدرم هم سلمانی بودند. او میافزاید: این جا حدود ۷۰۰ خانوار زندگی میکنند. فاصلهاش تا قم به ۴ فرسخ نمیرسد. امکانات روستا بد نیست، اما چون آب ندارد و دیگر درآمدی برای مردم نیست، مردها باید بروند بیرون روستا کار کنند و پول دربیاورند تا اینجا خرج کنند.
سلمانی میگوید: در گذشته آب بود و مردم کشاورزی میکردند و زندگی میگذشت، اما اکنون مزرعهها خشک شده و حتی بارندگیها هم نتوانسته شرایط قبلی را برگرداند. اطراف روستا همه بیابان شده. بالای روستا هم انار و انجیر و بادام و گردو داشتیم و درآمد خوبی داشت، اما همه زمینها خشک و بایر شده است. به گفته او، بیش از ۱۰ سال است که روستای صرم آبی برای کشاورزی ندارد. قناتها همه خشک شدند. در حالی که تا پیش از آن، گرچه چاه نبود اما کشاورزان از همان آب قنات استفاده میکردند که دیگر خبری نیست. حتی آنگونه که او میگوید، زمانی آبهای خورآباد و لنگرود در رودخانه هرز میرفت، اما دیگر همه خشک شدهاند. سلمانی میگوید: یک مزرعه هست به نام چهلبندگان که به اندازه اشک چشم آب ندارد.
مزرعه دیگر به نام مینارده یک چکه هم آب ندارد. او در مورد وضعیت اشتغال خانوارهای ساکن در روستای صرم اظهار میکند: حدود ۲۰ خانوار از بچههای این جا خادم حرم حضرت معصومه(س) هستند. یک عده چوب خشک جمع میکنند و به زغال تبدیل میکنند. این جا درآمد اهالی از زغال است و بعضیها هم گاو دارند. نزدیکهای سد کبار ۵۰ چاه تولید زغال ایجاد کردند. هر کسی ۲ تا ۳ چاه دارد و برای خودش زغال تولید میکند و میفروشد. روزانه حدود ۱۰۰ نیسان زغال از این جا بیرون میآید. چوب را یا از نجاریهای شهر میگیرند یا خارهای بیابان را میکنند. چوب گران شده و زغال را هم باید گران بفروشند، اما درآمدشان بد نیست.
- جریان زندگی
بررسی امکانات روستا حاکی از آن است که شرایط زندگی بد نیست. آب آشامیدنی سالم و بهداشت مطلوب است. مدرسه به اندازه کافی ساخته شده و معابر وضعیت بدی ندارند. پسر بچهای که گوشهای از روستا روی پله خانه در خلوت کوچه کتاب در دست دارد و مطالعه میکند، خود را شاگرد کلاس هفتم مدرسهای در روستا معرفی میکند که از شرایط تحصیل راضی است و البته نگران است از اینکه میخواهند مدرسه را خراب کنند و مجبورند به مدرسه ابتدایی بروند. او میگوید: کلاس ما ۲۰ نفره است. کلاس هشتم، ۲۳ نفره است. حدود ۸۶ نفر در راهنمایی هستیم. تفریح و اوقات فراغت خاصی ندارم. پدرم در کار تولید زغال است. برادرم کنکور دارد. پدرم تنهایی میرود و چوب میخرد و زغال درست میکند. ساعت استراحت پس از نهار است و پدر و فرزندی که در حال چیدن شاه توتهای قرمز و آبدار کنار خیابان هستند. این منظره عجیبی در یک روستا نیست و هیچ روستاییزادهای نیست که این صحنه را به خاطر نداشته باشد.
- بیکاری؛ مشکل اصلی جوانان
مشکل اصلی این روستا جوانان بیکار است، چراکه کاری نیست در روستا انجام دهند و اگر بخواهند در شهر کار و زندگی کنند، از عهده هزینهها بر نمیآیند. برای کشاورزی و باغداری هم آب کافی ندارند. سلامت میگوید: از بس بالادست روستا، مرغداری ایجاد کردند و دولت به هرکسی تقاضا داشت پروانه داد، قناتهای روستا خشک شد و دیگر نمیشود کشاورزی کرد. هفت هشت خانوار هم در این روستا دامداری میکنند که مشکلات خودشان را دارند. از این روستا حدود ۲۰۰ خانوار به شهر مهاجرت کردهاند اما دیگر مهاجرت نداریم. اگر مسئولان مقداری به فکر این جوانها باشند و کاری کنند که در آبادی بیکار نباشد و بتوانند ازدواج کنند، دیگر نیاز نداریم از این روستا به شهر برویم، اما وقتیکه در فشار باشیم مجبوریم به شهر رفتوآمد کنیم تا یک لقمه نان دربیاوریم.
- کارگران افغانستانی در سیاهچالهها
نان سنتی و محلی همیشه شهرت خود را داشته و علاوه بر قدمت تاریخی در کشور ما، یکی از خریدهای اصلی شهرنشینان در روستاهاست. «محمد نجاتی» نانوای ۶۶ سالهای است که از بارانهای بهاری امسال خوشحال است و از جاری شدن آب در بعضی قناتهای روستا خبر میدهد. او میگوید: یک مزرعه بود که اهالی به آن میگفتند چهل بندگان. اما اسم اصلیاش چهل بندگاو بوده. یعنی چهل گاو در آن مزرعه کار میکردند. اما الان به خاطر بیآبی خشک شده است.
قبلاً بیشتر جوانها قالی میبافتند اما الان بیشتر مردم این جا کارگر قم هستند و به دلیل بیآبی، هرروز تا قم برای کارگری میروند. نجاتی از کسانی میگوید که در روستا روزگارشان با ساخت و فروش زغال میگذرد. او میگوید: قبلاً چاهها نزدیک آبادی بود و دودش تا پردیسان هم میرفت، اما الان ۷ کیلومتری روستا نزدیک سد کبار زغال میسازند. نزدیک ۵۰۰ نفر در روستا امرار معاششان از همین طریق است. او میگوید کارگرهایی که زغال را میسوزانند و داخل چاه میروند افغانستانی هستند. چون ایرانیها حاضر نیستند این کار پر زحمت را انجام دهند. ۵۰۰ نفر از اهالی روستا افغانستانی هستند و هر روز هم به تعدادشان اضافه میشود. برای رهن خانههای کلنگی ۳۰ میلیون تومان یا بیشتر پول میدهند و چند خانواده در یک خانه زندگی میکنند.
همین موضوع البته نرخ رهن و اجاره را برای همه بالا برده و برای جوانها مشکل ایجاد کرده است. آنچه در روستای صرم به وقوع پیوسته، دلیل اصلی مهاجرت و متروکه شدن تدریجی روستاهاست. حالا این مشکلات موجب شکلگیری یک شغل آسیبزننده شده، در حالی که میشد با هدایت مسئولان و استفاده از ظرفیتهای بومی حرفههایی مانند حصیربافی یا گردشگری که در این روستا ظرفیت آن وجود دارد، به کسب و کار عمومی مردم تبدیل شود.
- درآمدزایی با تولید زغال
«حسن سلامت» ۵۰ ساله و متولد همین روستاست. او هم خود را زغالفروش معرفی میکند و میگوید: کارم هم خرید و فروش است و هم تولید. البته اصل کار را کارگر انجام میدهد که افغانستانی است. چوب را از شهر تهیه میکنیم، میبریم در چاهها. هر ماشین چوب ۵۰۰ هزار تومان میشود. با نیسان چوبها را میبریم تا مزرعه میرمهدی. چوبها را ته کوره میریزیم و آتش درست میکنیم. وقتی گر میگیرد و قرمز میشود چوب رویش میریزیم تا با دود زغال درست شود. حدود ۵۰ نفر از اهالی در کار زغال هستند.
من خودم ۲۳ سال است که این کار را انجام میدهم. این زغال را به تهران و اهواز و آبادان و... هم میدهم و اهالی هم هر جا مشتری داشته باشند زغالشان را میفروشند. او از درآمد این شغل تا ۲ سال پیش راضی بود، اما آنگونه که او میگوید دست زیاد شده و دلیل این موضوع را البته ناشی از بیکاری میداند. سلامت میگوید: ما بستهبندی نمیکنیم. در شهر از ما میخرند و بستهبندی میکنند و به کبابیها و سوپر مارکتها میفروشند. اکنون کیلویی ۲۶۰۰ تومان میفروشیم. سود اصلی را دلالها میبرند، اما برای ما هم درآمد دارد.
نظر شما