امریکاییها با مطرح کردن طرح خاورمیانه جدید به جای خاورمیانه بزرگ ظاهراً میخواهند بخشی از جهان اسلام را به دست خود مسلمانان از بین ببرند، از همینرو وحدت عمل در صحنه لبنان، جهان عرب و جهان اسلام این روزها به امری حیاتی تبدیل شده است.
کاندو لیزا رایس وزیر خارجه آمریکا در مصاحبه مورخ 7 آگوست 2006با مجله تایم ادعا نمود:"بحرانهای منطقه ای نشانگر فراهم شدن زمینه برای ظهور یک خاورمیانه جدید است و دولت آمریکا قصد دارد با استفاده از فرصتهایی که این بحرانها در منطقه بوجود آورده اند یک خاورمیانه جدید ایجاد کند."
تئوری پردازی رایس در شرایطی صورت گرفت که حزب الله لبنان طی مقاومت بی سابقه ای موفق شده بود تصور شکست ناپذیری ارتش مجهز رژیم صهیونیستی را قویا تضعیف نموده و به حاشیه براند.
این اظهارات در بحبوحه جنگ لبنان، سخنرانی12 دسامبر 2002 کالین پاول وزیر خارجه سابق آمریکا در بنیاد هریتیج (Heritage Foundation) را باردیگر در اذهان عمومی احیا نمود.
وی در فضایی ملهم از حوادث 11سپتامبر اعلام کرده بود:" امروزه اوضاع سیاسی خاورمیانه به توجه زیادی نیاز دارد. آمریکا باید توجه فعال و پویایی به اصلاحات منطقه داشته باشد. آمریکا می خواهد در کنار ملل خاورمیانه بایستد تا آنان بسوی صلح و ساخت زندگی بهتر برای فرزندان خود حرکت کنند."
وی بدنبال این اظهارات مبنای طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا را در سه بخش سیاسی، اقتصادی و اجتماعی با عنوان "طرح مشارکت خاورمیانه ای آمریکا" مطرح نمود.
اگرچه اساس و ماهیت نظریه های پاول (طرح مشارکت خاورمیانه ای آمریکا) و رایس (خاورمیانه جدید) یکسان بوده و هدف اصلی آمریکا گسترش ارزشهای لیبرال دموکراسی و سرمایه داری در منطقه و انزوای اسلام سیاسی می باشد لیکن فضا و شرایط زمانی چنین اظهار نظرهایی با یکدیگر متفاوت می باشد، ضمن اینکه به نظر می رسد اظهارات رایس در خصوص خاورمیانه جدید بهنوعی تغییر رویکرد آمریکاییها در برخی سطوح طرح خاورمیانه بزرگ نیز می باشد ـ اگرچه نگاه کلان آنها به منطقه تداوم همان دیدگاههای قبلی خواهد بود.
طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا در شرایطی ارایه شد که نو محافظه کاران افراطی آمریکا با بهره برداری حساب شده از حوادث 11سپتامبر، ریشه همه ناامنی ها و بیثباتی های صادر شده از خاورمیانه به محیط پیرامونی و همچنین رشد رایکالیسم و بروز اقدامات تروریستی را رژیم های پادشاهی و مستبد منطقه معرفی نموده و با تاکید بر سیاست بی ثبات سازی(تخریب) سازنده و ایجاد تغییر در ساختارهای این رژیمها، خواستار حذف دیکتاتورها و مبارزه جهانی با بنیادگرایی سنی و در راس آن سازمان القاعده شدند.(البته در تداوم بحران دشمنی با ایران، به عنوان یکی از تهدیدات استراتژیک غرب، ایجاد فشار بر این کشور را نیز در دستور کار داشتند.)
طرح رایس در شرایطی ارایه می گردد که بعد از گذشت چندین سال از حوادث 11سپتامبر، آمریکا شاهد برخی از نتایج استراتژی جدید خود در خاورمیانه می باشد. بدین معنی که وضعیت و جایگاه ایالات متحده که چند سال قبل بصورت هژمون بروز کرده بود، امروزه دچار خدشه شده است.
آمریکا که با هیاهو و جنجال، دکترین حمله پیش دستانه را ارایه و بلافاصله به افغانستان و عراق حمله برد و در سریعترین زمان ممکن دو رژیم مستبد را ساقط کرد، امروزه در بازسازی و تثبیت اوضاع این دو کشور عاجز مانده است. طرح دموکراسی سازی آمریکا با پیروزی اسلام گرایان در فلسطین و عراق همراه بوده است. فشارهای همه جانبه بر جمهوری اسلامی ایران نه تنها بی ثمر بوده، بلکه ملت ایران در روند سیاسی داخل به ائتلافی رای دادند که قویا خواستار مبارزه با استکبار جهانی(آمریکا، اسراییل و . . .) می باشد.
قدرت هژمونیک آمریکا بهواسطه ناتوانی در سامان بخشیدن به اوضاع عراق بشدت تضعیف شده است.
برای افکار عمومی منطقه، آمریکا علیرغم هیاهوهای تبلیغاتی، تنها صحنهگردان تحولات منطقه ای نمی باشد و فاکتورهای دیگری را نیز باید در نظر داشت.
برای دولتمردان و رژیم های منطقه نیز اثبات گردید که تکیه کامل بر سیاستهای دیکته شده آمریکا در منطقه مخاطره آمیز خواهد بود و در نهایت اینکه نیروی مردمی حزب الله لبنان با قاطعیت هرچه تمام وارد جنگی با اسراییل شد که هیبت آمریکا و اسراییلیها را فرو ریخت.
نتیجه اینکه دستاورد یا عوارض طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا، بروز ژئوپلتیک شیعه و قدرت نمایی شیعیان به عنوان یکی از ارکان مهم و تاثیرگذار بر روابط بینالملل منطقه ای و فرا منطقه ای بوده است و هم اینک غرب سرمایه داری و غده سرطانیاش اسراییل را قویا به چالش کشیده است.
ژئوپلتیک شیعه
از کل جمعیت مسلمانان جهان،120 میلیون شیعه(حدود 10درصد کل جمعیت مسلمانان) می باشند.
ایران 90درصد، عراق 65درصد، آذربایجان75 درصد، بحرین 75درصد و لبنان 45درصد از جمله کشورهای دارای جمعیت بالای شیعه می باشند. در عربستان و پاکستان و کشورهای حوزه خلیج فارس نیز شیعیان دارای جمعیت قابل توجهی هستند.
اگر پیروزی انقلاب اسلامی در ایران را اولین نقطه عطف احیای اسلام سیاسی و بروز و تقویت ژئوپلتیک شیعه در منطقه در نظر بگیریم، پیروزی شیعیان در روند سیاسی عراق و متعاقبا مخالفت آنان با طرحها و تدابیر آمریکا در این کشور بویژه تظاهراتها و نارضایتیهای مردمی را می توان دومین نقطه عطف قلمداد نمود که بهشکل جدی باعث نگرانی آمریکاییها از تحولات منطقه بعد از 11سپتامبر شده است.
حضور پررنگ و برجسته حضرت آیت الله سیستانی در مسایل سیاسی عراق و تحقق روند سیاسی در این کشور در مسیری عادلانه، عراق را به کانون تقویت ژئوپلتیک شیعه خلیج فارس تبدیل کرده است که هرگز از نظر آمریکاییها به دور نمی ماند.
جریانات شیعی که صدها سال تحت فشار و اختناق قرارداشته اند اکنون وارد یک دوران طلایی آمریکاییها شده و تحولات منطقه را تحت تاثیر قرار داده اند. حزب الله در لبنان با همین پشتوانه روحی، حیات رژیم صهیونیستی(بزرگترین نقطه ضعف دولتهای عربی) را بهمخاطره انداخته است.
حکومت علوی سوریه نیز با شیعیان این کشور روابط نزدیکی دارد که در سایه این تحولات این روابط گستردهتر خواهد شد و بالاخره درصورتیکه شیعیان جمهوری آذربایجان، تاجیکستان و پاکستان را نیز به این مجموعه اضافه نماییم آشکارمیشود که شیعیان در جغرافیای وسیع با بزرگترین و مهمترین منابع نفت و گاز جهان به مرکزیت ایران تقویت شدهاند.
ناظران سیاسی غرب معتقدند: "ایران در قیاس با آمریکا از نفوذ بیشتری در عراق برخوردار است و خود را بهعنوان رقیب اصلی واشنگتن در منطقه تثبیت کرده است.
دولت بوش در استفاده از سیاست و فرهنگ برای کسب منافع راهبردی خود توانایی کمتری دارد درحالیکه شناخت ایران از منطقه و پیوندهای فرهنگی و تاریخیاش برتری قابل توجهی به این کشور در قیاس با غرب داده است."
اخیرا تظاهرات میلیونی بهنفع حزب الله لبنان در شهرهای عراق برگزار گردید که باعث ناخشنودی کاخ سفید شد. نیویورک تایمز می نویسد:" بوش که می خواهد شیعیان عراقی از او حمایت کنند از دست عراقیها سوخته است. رامسفلد نیز سالهاست که از ساخت عراق ناامید شده و رایس نیز بخاطر افتضاح خودسرانه ای که در لبنان بوجود آمده از عراق کاملا خسته شده است. دیک چنی نیز از آرزوی خود مبنی براینکه مردم عراق کار آزادسازی ایران و سوریه را انجام دهند منصرف شده است. شیعیان عراقی بجای حمایت از آمریکا و اسراییل، ایران و حزب الله را ترجیح می دهند. بوش این نظریه را مطرح کرده است که دولت شیعی عراق باید آشکارا از آمریکا تمجید و قدردانی نماید. بوش خشمگین است که چرا مردم عراق هدیه بزرگ آمریکا یعنی زندگی کردن مثل آمریکاییها را نپذیرفته اند."
تقویت ژئوپلتیک شیعه نگرانی متحدین منطقه ای آمریکا را نیز افزایش داده است؛ چرا که ملتهای مسلمان عرب و اهل تسنن با تمجید از مقاومت شیعیان، علیه استکبار و دولتهایشان به تکاپو افتاده اند.
بدنبال کشتار مردم لبنان بدست اسراییل، تنفر فزاینده اعراب از صهیونیستها به یک خطر حیاتی برای غرب تبدیل شده که نشان می دهد آمریکا خاورمیانه را متحول کرده ولی نه به شکلی که خواهانش بوده است.
نتایج جنگ لبنان می تواند نقشه سیاسی و ایدئولوژیک خاورمیانه را تغییر دهد اما برخلاف آنچه بوش میخواست و ادعا می کرد، این تغییر بیشتر به نفع جهان اسلام و جمهوری اسلامی ایران است.
مواضع آمریکا در سازمان ملل در خصوص تحولات لبنان موجب بی اعتمادی و انزجار در بخشهایی از جهان اسلام از واشنگتن شده است و آمریکا را با خطر لطمه جبران ناپذیر به منافعش در منطقه مواجه ساخته است.
پنداره دور دوم بوش در مورد دموکراتیک سازی خاورمیانه در حال فروپاشی می باشد، ضمن اینکه هرگونه امیدواری برای ترغیب رژیم های عرب دوست برای تخریب حزب الله لبنان از بین رفته است.
نگرانی غرب از آنجاست که ملل مسلمان و عرب چنین موفقیتهایی را با انفعال و سکوت دول عرب در برابر آمریکا و اسراییل مقایسه نموده و مشروعیت و جایگاه این رژیمها بیش از پیش به خطر افتد و افکار انقلابی و اندیشه مقاومت در برابر غرب در جهان اسلام تقویت شود.
مقاومت حزب الله عملا این را نشان داد. چرا که دول عربی آشکارا از سوی افکار عمومی به ذلت پذیری و ننگ متهم شدند و سید حسن نصرالله و ایران مایه افتخار امت اسلامی معرفی شدند.
برخی تحلیلگران پیش بینی میکنند که همان کشورهایی که بوش آنها را به داشتن فضایی باز ترغیب می کند (مانند مصر و عربستان و اردن و . . .) با تشدید حمایتهای جامعه سنی در داخل از عملکرد و جسارت حزب الله، نسبت به تودهها سرکوبگرانه تر برخورد خواهند کرد که این ضربه ای بر طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا خواهد بود.
بههرحال در افکار عمومی جهان اسلام چه شیعه و چه سنی، این امر غیرقابل درک است که مقامات آمریکایی بگویند با لبنانیها هم درد هستند ولی شرایط آتش بس مهیا نمی باشد.
به نقل از روزنامه های غربی: "دولت سوریه بهعنوان متحد ایران که هنوز بدلیل پرونده حریری تحت فشار می باشد بهنظر می رسد اکنون بیش از همیشه آماده است خود را قهرمان آرمانی عربها نشان دهد. آن هم در میدانی که دیکتاتورهای همسایه طرفدار آمریکا سکوت کرده اند."
گراهام فولر استراتژیست معروف آمریکایی معتقد است:" بین سران دول عربی با مردم سنی این کشورها شکاف ایجاد شده است. این رژیمها از مقاومت میترسند.
نیروی جلو برنده اصلی در جهان اسلام امروزه فقط خود اسلام نیست بلکه ملتهای مسلمان از خوارشدن در طی چندین دهه اخیر عصبانی هستند لذا از دید آنها هرکسی که علیه آمریکا و اسراییل مقاومت کند یک قهرمان است.
مسلمانان منطقه (حضرت) آیت الله خمینی(ره)، حزب الله و حماس و . . را قهرمان میدانند. عمده مسلمانان اهل سنت نگران شیعیان و ایران نیستند و حتی آنان را بخاطر استقامت و مقاومت میستایند.
اسلام گرایان سنی بهغیر از وهابیون، نه تنها شیعه را محکوم نمی کنند بلکه رهبران سنی و ناحق را محکوم می کنند.
سران دول عربی حتی علمای سنی را به دادن فتواهایی علیه مقاومت تحریک کرده اند.
دولت بوش و نو محافظه کاران قصد دارند تا مشکلات خاورمیانه را به شیعیان نسبت دهند حال آنکه از این موضوع غافلند که نیروهای جهادی روز به روز تقویت می شوند و خطر آنها آمریکا و اسراییل را فرا خواهد گرفت."
طرح خاورمیانه جدید
اگر مبارزه غرب با جهان اسلام طی چند دهه گذشته را در سه مقطع زمانی بررسی نماییم در مییابیم که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، مجموعه غرب تلاش نمود تا جهان اسلام را رو در روی حکومت شیعی جمهوری اسلامی ایران قرار دهد. با اینکه جمهوری اسلامی ایران بر تقویت وحدت شیعه و سنی نیز تاکید وافر داشت لیکن دشمنان تا حدودی به اهداف خود نایل آمدند و حتی جنگ 8ساله ای را نیز برای مهار شیعیان خلیج فارس علیه جمهوری اسلامی ایران تحمیل نمودند.
مرحله دوم فضای ملهم از حوادث 11سپتامبر بود که غرب در چارچوب طرح خاورمیانه بزرگ جهان اسلام را بصورت یکپارچه هدف قرارداد که نتیجه آن تحت فشار قرار گرفتن دولتهای دوست آمریکا و احیای ژئوپلتیک شیعه از مبدا عراق و گسترش آن در لبنان بود.
با توجه به بحران دشمنی ایران و آمریکا در مرحله سوم غرب در چارچوب استراتژی خاورمیانه جدید وارد پروژه ای شبیه مرحله اول شد با این تفاوت که ایران و شیعیان منطقه، از جایگاه و قدرت بالاتری نسبت به گذشته برخوردار شدهاند.
آمریکاییها همانند گذشته تلاش دارند تا ایران و شیعیان را بهعنوان یک تهدید و آن هم نه تنها برای غرب بلکه برای جهان اسلام برجسته سازند. جنجال علیه پرونده هسته ای ایران، اتهام نفوذ و بلعیدن عراق توسط ایران و سپس اتهام دخالت در امور لبنان توسط ایران در این راستا ارزیابی می گردد.
غرب تلاش دارد تا در جهان اسلام شکاف ایجاد نماید. با این ابزار آنها بدنبال انزوای ایران در جهان اسلام و کاهش قدرت و سهم شیعیان در عراق و خلع سلاح کامل حزب الله لبنان و در نهایت تقویت اسراییل هستند. موضوعی که مطلوب متحدین منطقه ای آمریکا نیز به شمار میآید.
در این راستا آمریکاییها نیازمند تغییر رویکرد در برخی سطوح طرح خاورمیانه بزرگ هستند.
البته اگر چه با اطمینان می توان گفت که هدف بلند مدت طرح خاورمیانه بزرگ و خاورمیانه جدید یکی بوده و آن هم انزوای اسلام سیاسی، تضعیف تفکر مبارزه با استکبار جهانی و در نهایت تغییر رژیم و یا حداقل رفتار جمهوری اسلامی ایران می باشد.
لیکن درکم و کیف اجرایی شدن این دو طرح و میزان و سطوح تمرکز آن بر متغیرهای خاورمیانه باید تمایزاتی قایل شد.
طرح خاورمیانه بزرگ، یک طرح جامع اقتصادی، سیاسی، اجتماعی ـ فرهنگی بوده که جهان اسلام را بصورت یک مجموعه بهم پیوسته از مراکش تا هند هدف قرار می دهد.
تمرکز اصلی این طرح در بعد سیاسی فشار تدریجی بر رژیم های عربی برای انجام اصلاحات و ایجاد فضای باز سیاسی(بصورت کنترل شده)، در بعد اقتصادی گسترش اقتصاد بازار آزاد و خصوصی سازی و در بعد فرهنگی آموزش دختران و زنان(بهعنوان مادران آینده) به سبک غرب و تقویت ارزشهای سکولاریستی و مدلهای غربی در منطقه می باشد.
این وضعیت باعث خواهد شد منطقه متنوع خاورمیانه بصورت یکدست و یکپارچه آماده دریافت و تثبیت سیاستهای غرب و برسمیت شناختن اسراییل شود که طبیعتا دستاوردهای سرشار امنیتی و اقتصادی نیز برای آمریکا و غرب سرمایه داری خواهد داشت.
می توان اینگونه تحلیل نمود که براساس طرح خاورمیانه بزرگ، تغییرات از پیرامون جمهوری اسلامی ایران شروع و یک به یک به دومینو های اطراف ایران، ضربه وارد می گردد تا این تغییرات به مرزهای جمهوری اسلامی ایران ختم شود و ایران در محاصره تغییرات نیز بهسمت تغییر رژیم و یا حداقل تغییر رفتار( بویژه تضعیف تفکر جهادی) سوق داده شود.
طرح خاورمیانه جدید، بهنوعی زاده ناکامیهای طرح خاورمیانه بزرگ است.
با توجه به شکست آمریکاییها در دومینوی اول(عراق) و ناتوانی در خروج از گرداب عراق و بروز و تقویت فزاینده ژئوپلتیک شیعه در منطقه که با ارتقای جایگاه جمهوری اسلامی ایران در منطقه و همچنین قدرت نمایی حزب الله علیه اسراییل به اوج رسید، کاخ سفید این بار مجبور می شود وارد فاز دیگری شود.
به نظر می رسد آمریکاییها در این مرحله(حداقل در کوتاه یا میان مدت)، تاکید بر طرح خاورمیانه بزرگ و فشار بر دولتهای عربی را در درجه دوم اهمیت قرار دهند و با آنها در خصوص دموکراتیکسازی و آزاد سازی و گسترش ارزشهای غربی و . . . به مناقشه بر نخیزند.
یعنی در کل آمریکاییها قصد ندارند جهان اسلام را بصورت یکپارچه هدف قرار دهند بلکه قصد دارند بخشی از جهان اسلام یعنی اهل تسنن را از بخش دیگر آن یعنی شیعیان جدا نموده و با ایجاد تفرقه و دشمن تراشی، بصورت مستقیم نوک پیکان حملات خود را متوجه شیعیان بویژه جمهوری اسلامی ایران نمایند و برگ برنده های ایران را در منطقه تضعیف نموده و به هدف بلند مدت خود برسند.
بازوهای سیاسی اجرای این رویکرد نیز برخی متحدین منطقه ای آمریکا و شورای امنیت سازمان ملل می باشند و بازوهای نظامی آن نیز حضور مستقیم در منطقه و همچنین استفاده از تروریست های القاعده و بعثیها در عراق با هدف ایجاد شکافهای فرقه ای است.
بی تردید وحدت جهان اسلام که همواره بهترین نمود را در مخالفت و وحدت نظر در مبارزه با رژیم صهیونیستی داشته است، در شرایط جدید خاورمیانه خوشایند آمریکاییها نمی باشد و یکی از نواقص طرح خاورمیانه بزرگ نیز این بود که اجرایی شدن گام به گام آن بصورت خودکار باعث وحدت و انسجام بیشتر مسلمانان در منطقه علیه برنامه های آمریکا و اسراییل می شد.
لذا طرح جدیدی باید ارایه می شد که بین شیعه و سنی انشقاق ایجاد نماید بگونهای که آمریکاییها در مرحله اول تکلیف شیعیان را مشخص کنند و سپس با آسودگی خاطر بهسراغ اهل تسنن بروند که نهایتا تضعیف اسلام گام به گام اجرایی خواهد شد.
شیمون پرز طی اظهارات مورخ 2 آگوست 2006 در موسسه سیاست خاورمیانه واشنگتن می گوید: "یا خاورمیانه بصورت منطقه ای عرب و عموما سنی باقی می ماند و یا خاورمیانه تحت افسون ایران و عمدتا شیعه قرار می گیرد. فکر می کنم کشورهای عرب خود این موضوع را بخوبی و کاملا روشن درک می کنند. بههمین دلیل کشورهایی نظیر عربستان و مصر و اردن و شش کشور حوزه خلیج فارس علیه حزب الله موضع گرفتند. بهعقیده من هیچکدام از آنها علاقه ندارند که خاورمیانه تحت حکمفرمایی بخصوص پارسی قرار گیرد. این رویارویی است و رویارویی دیگر در عراق می باشد. این رویارویی بخصوص بین آمریکا و ایران است که ایرانیان می خواهند شیعیان پیروز باشند و قدرتمندی خود را افزایش دهند."
یکی از اعضای شورای روابط خارجی آمریکا نیز می گوید: "حرکت جدید سیاست خارجی آمریکا، علاقمندی به جدا کردن سوریه سنی از ایران شیعه برای تضعیف حزب الله است. ولی بوش این فرصت را با درخواست از مصر و اردن برای بازی با کارت دمشق ضایع کرد."
زمانیکه طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا ارایه گردید، اولین دولتهایی که بشدت دچار هراس شدند، دولتهای عربی و پادشاهان متحد آمریکا بودند.
آنها همواره اعلام کرده که با دمکراسى ضربتى و وارداتى بشدت مخالف بوده و مدل توسعه سیاسى بومى را براى منطقه کارآمد مىدانند.
آنها حتی بر این اعتقادند که براى دستیابى به دمکراسى حداقل20 سال وقت نیاز است.
امروزه وقتی طرح خاورمیانه جدید رایس ارایه می شود، دیگر نه تنها نگرانی خاصی در این رژیمها مشاهده نمی شود بلکه به دور از چشم ملت های مسلمان منطقه، بهنوعی رضایتمندی خود را در اجرای هرچه سریعتر این طرح نشان می دهند.
آمریکاییها نیز با فرصت ایجاد شده و انشقاقی که در جهان اسلام بوجود آورده اند، بصورت جدی بدنبال اجرایی نمودن طرح رایس از مبدا لبنان و در سطوحی دیگر از عراق است.
در استراتژی خاورمیانه جدید، آمریکا بطور علنی اعلام می نماید که بسیاری از دولتهای منطقه باید جای خود را به عوامل جدید بدهند و همانند ترکیه و اردن و مصر فرمانبردار باشند.
این طرح که در راستای مباحث هلال شیعی ملک عبدالله اردن می باشد، طرحی خطرناکتر از طرح خاورمیانه بزرگ برای جهان اسلام است.
چرا که در این طرح غرب، بخشی از جهان اسلام را بدست خود مسلمانان از بین می برد(امری که در واقعه عاشورا نیز بهوقوع پیوست و فرزند پیامبر بدست امت پیامبر شهید می شود).
همچنین طرح خاورمیانه بزرگ در معرض انتقادات و مخالفتهای بخش وسیعی از افکار عمومی جهان اسلام قرار گرفت لیکن بهنظر میرسد مخالفت با طرح خاورمیانه جدید را فقط بخشی از جهان اسلام در بر گیرد که مطلوب آمریکاییها نیز است.
بی تردید آمریکاییها بدنبال نابودی کامل حزب الله در جنگ لبنان بودند.
آنها با پذیرش سطحی از تلفات غیرنظامیان دو طرف بدنبال کسب هدف بزرگتر یعنی تضعیف موقعیت منطقه ای ایران، کاستن تاثیرگذاری آن بر حماس و تعمیق شکاف میان ایران و دولتهای عرب منطقه و در نهایت پیروزی در جبهه عراق و پرونده هسته ای علیه جمهوری اسلامی ایران بودند.
نو محافظه کاران سرخورده آمریکا که به تحریک سرمایهداران صهیونیستی و با پیگیری حمله پیش دستانه و طرح خاورمیانه بزرگتر، دردسرهای ملت و دولت آمریکا را مضاعف نموده اند با تکیه بر این بحران بدنبال احیای موقعیت خود و طبعا دستورکار تهاجمی جدیدی علیه ایران می باشند.
آنان در پرتو حجم تسلیحاتی حزب الله علیه اسراییل بدنبال اعتبار بخشیدن به استدلال های خود مبنی بر بی اعتباری اصل بازدارندگی علیه ایران هستند. بدون تردید وضعیت حزب الله، تاثیرات شگرفی بر وضعیت ژئوپلتیک شیعه و جایگاه ایران خواهد داشت همچنانکه وضعیت عراق چنین تاثیری را برجای گذاشت.
در این میان باعث تاسف است که همزمان با غفلت رهبران سیاسی منطقه، برخی علمای مذهبی مسلمان و همچنین مطبوعات و رسانه های عربی نیز در مسیر طرحهای استکبار گام برداشتند که در موضعگیریهای آنها در خصوص حزب الله بروز کرد.
درگذشته حضرت امام خمینی(ره) به این نکته اشاره فرمودند که غرب(آمریکا) اینگونه القا کرده است که اگر ایران تقویت شود برای جهان اسلام یک تهدید است.
در صورتی که ما می گوییم اگر ایران تقویت شود یک تهدید است نه برای مسلمانان بلکه برای آمریکا و اسراییل و ...
یک روزنامه عربی با درک بالای خطرات وضعیت کنونی برای جهان اسلام می نویسد: "کجاست احمدینژاد عرب که از اسلام، عربیت، فلسطین و عراق و لبنان و سودان دفاع کند؟ آیا حکیمانه نیست که اعراب برعلیه نظام قیمومیت آمریکا قیام کنند و برای نجات آنچه که باقی مانده وارد یک شراکت سیاسی و استراتژیک با ایران شوند؟”
جمع بندی
تحولات عراق و لبنان، جهان اسلام را در شرایط حساسی قرار داده است که نیازمند درک صحیح افکار عمومی مسلمانان و آگاهی و بیداری دولتهای عربی میباشد.
توده سیاسی جهان عرب و اسلام امروزه نیازمند بسیج عمومی می باشند. می بایست همه پایتخت های دولتهای اسلامی یک صدا علیه آمریکا و اسراییل بسیج شوند و در جبهه تبلیغاتی و سیاسی ایجاد فشار نمایند. وحدت عمل در صحنه لبنان، جهان عرب و جهان اسلام امری حیاتی می باشد.
در این میان نام جمهوری اسلامی ایران بیش از پیش مطرح است.
واشنگتن باید درک کند که بدون ایفای نقش و خواست جمهوری اسلامی ایران نمی تواند، ثبات و امنیت را در خاورمیانه ارتقا دهد.
ایران با فرهنگی زنده و جغرافیایی وسیع و متحدین استراتژیک در منطقه، مهمترین عامل سمت و سو دهنده تحولات منطقه ای می باشد و بهنظر نمی رسد هیچ محور و ائتلافی در منطقه یا فرا منطقه بتواند این عامل را در حاشیه نگه دارد.
پیوندهای فرهنگی، اقتصادی و سیاسی ایران با نیروهای مختلف منطقه از جمله ملت عراق، لبنان و سوریه و افزایش محبوبیت در افکار و قلوب مسلمانان جهان بواسطه تفکر جهادی مبارزه با استکبار جهانی و زورگویی، چنان جایگاه مستحکمی به ایران بخشیده است که آنرا به یک کانون ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک تبدیل کرده است.
سیاست انزوای ایران دیگر نتیجه بخش نخواهد بود و فقط بر دردسرهای منطقه خواهد افزود. آیا بیش از دو دهه تلاش قدرتهای جهانی و متحدین منطقه ای برای در حاشیه قرار دادن ایران، مشکلی از مشکلات منطقه را حل نمود؟
بدون تردید اهداف و منافع قدرتهای جهانی در بینالمللیترین منطقه، با قرار دادن ایران در استراتژی ثبات بهتر محقق می شود و آمریکا مجبور خواهد بود که گزینه تغییر رژیم را از دستور کار خارج سازد.
* کارشناس مسایل عراق