کلاه میشود
و در پاییز
تمام غصهها و دیوانگیها را
از سرم دور میکند...
سایه برین از تهران
- ناگهان
ناگهان میروی
ناگهان میآیی
تو ناگهانیترین، ناگهانِ دنیایی
مریم افراخته، ۱۶ساله از کرج
- فراموشی
هربار
دلم را جا میگذارم
حوالی دلت
برای دوباره دیدنت
نسترن اعجازی از تهران
- لباس زرد
امشب که در کنار منی، در لباس زرد
پیچیده است عطر تنی در لباس زرد
آنقدر حل شده است وجودم درون تو
انگار ایستادهی منی، در لباس زرد
آغوش باز کرده و لبخند میزند
امشب برای من وطنی، در لباس زرد
در برگرفته است مرا مثل یک لباس
خوشبختیام شده است زنی، در لباس زرد
سبزی روح دارد و پاکی دل، ولی
پژمرده است چون چمنی، در لباس زرد
پژمرده چشمهای پر از مهر او ولی
زیباست مثل یاسمنی، در لباس زرد
تا کی برای او به خودم رنج میدهم؟
تا پای مرگ با کفنی، در لباس زرد
زهرا نورانی از تهران
تصویرگری: بهناز سراوانی
نظر شما