کسانی که برای بازدید به مجموعه سعدآباد میروند، روبهروی کاخ «ملت» مجسمه باشکوه آرش کمانگیر را میبینند که چگونه با اقتدار کمان کشیده و آماده پرتاب تیر است.
خالق این اثر، استاد «سیدحسن ارژنگنژاد» این مجسمه را که دهه گذشته ساختهاست، بهعنوان آخرین اثر خود معرفی میکند. او این روزها ۹۸ سالگی خود را با مطالعه میگذراند و میگوید که طراحی و نقاشی و مجسمهسازی را انجام داده و اکنون باید جوانترها به میدان بیایند. استاد ارژنگنژاد، پسرخاله و داماد استاد «غلامرضا رحیمزاده ارژنگ» هست که او را به نام خالق مجسمه میدان «حر» به یاد داریم. استاد ارژنگنژاد با وجود کهولت سن، با صبوری و گشادهرویی میزبان ما شد. با او درباره تأثیر مجسمهها در آرامش بصری و هویتبخشی به شهر گفتوگو کردیم.
نقاشی روی آجرهای حیاط خانه
ماجرای علاقه حسن ارژنگنژاد به نقاشی از کودکی آغاز شد. از همان زمان که زغال به دست گرفت و شروع به نقاشی کرد. «در مشهد به دنیا آمدم. خانهمان حیاط بزرگی داشت که با آجرهای نظامی سنگفرش شدهبود. با زغال روی آجرها نقاشی میکشیدم. از مادر و پدرم گرفته تا هر بزرگتری که مرا میدید بیتردید کتکم میزد که چرا این کار را میکنی. هنوز مزه آن کتکها را به یاد دارم. نقاشی هم بلد نبودم ولی خیلی علاقه داشتم و برای خودم چیزهایی میکشیدم. اکنون برای من دیگر زمان نقاشی و طراحی و مجسمهسازی گذشته است. بیشتر مطالعه میکنم.»
نخستین تجربه؛ مجسمه میدان حر
استاد ارژنگنژاد، ورود به دنیای هنر را با نقاشی آغاز کرد و در نوجوانی، مجسمهسازی را نزد پسرخالهاش غلامرضا رحیمزاده ارژنگ، زمانی که مشغول ساخت مجسمه میدان حر بود، فراگرفت. «هر روز نخست، خدمت استاد میرفتم و پس از سلام و عرض ادب کارم را آغاز میکردم. بارها گفتم که این مجسمه کار من نیست. کار استادم است و من تنها شاگرد بودم. فکر استاد مهم است، اما برای به ثمر رسیدن این کار باید گروهی با هم همکاری کنند. گروهی که من هم جزو آن بودم و مصالح را آماده میکردم و آب میآوردم و کار یاد میگرفتم. استاد میدانست این مصالح را چگونه به کار ببرد. او ۲۲ ساله بود و من ۱۲ ساله. اسم آن مجسمه را هم «عقل و جهل» گذاشت. مجسمه عقل و جهل کار یک نفر نیست. برای همین تاکنون ماندگار شده است.» ارژنگنژاد با وجود ۹۸ سال، حافظهای دقیق دارد. از شیوه کار مجسمه عقل و جهل یا همان «نبرد پلیدی با پاکی» بیشتر برایمان میگوید: «مجسمه یک پایه ۱۰ متری داشت. ۱۰ متر هم ارتفاع داشت. کار یکپارچه نبود. بهصورت ۲ تا ۵ متری کار شد. جرثقیل نتوانست آن را یکپارچه جابهجا کند. کار را با داربست نساختیم. آن را در حیاط خانهمان ساختیم. در شبهای تابستان در حیاط پشهبند میزدیم و میخوابیدیم. کار ۳ سال طول کشید. وقتی بتن ریختیم و قالبها را درآوردیم، آنقدر چیزهای اضافی وجود داشت. همه را تراشیدیم تا اینکه با سیمان نرمتر، آن را بازسازی کردیم و این مجسمه ساخته شد. در کنارش ۴ شیر هم بود.» مجسمه فعلی میدان حر و مجسمه میدان فردوسی از جمله مجسمههایی است که از زمان پیش از انقلاب باقی مانده. مابقی تندیسهای تهران در زمستان ۱۳۵۷ نابود شدند. مجسمه میدان حر، پیروزی «گرشاسب» بهعنوان نخستین اژدهاکش ایرانی بر اژدهای غولپیکر را نشان میدهد و نمادی از غلبه عقل و دانش بر جهالت و خیر بر شر است. شیرهای خشمگین به هم پیوسته با زنجیرهای قطور در مقابل گرشاسب، نماد حفاظت و امنیت است. این مجسمه سال ۱۳۱۵ در میدان حر (باغشاه سابق) نصب شد.
آرایش چهره شهر با مجسمه
مقصد بسیاری از گردشگران در کشورهای خارجی، دیدن مجسمههای مهم و مشهور آن شهر است. سنگهای خاموشی که کوتاهترین و عمیقترین پیام را به ما میرسانند و به مرور زمان با هویت شهرمان گره میخورند. استاد ارژنگنژاد از اهمیت مجسمهها در هر شهر و محله و تأثیر آن روی فرهنگ میگوید: «مجسمهساز این قدرت را دارد که از سنگ بیرنگ مرمر برای شما یک تصویر بسازد. اما این تصویر تفاوت بزرگی با نقاشی دارد. نقاشی سراسر رنگ است. اما مجسمهساز چهره بزرگان یا نمادی را برای شما از یک سنگ بیرنگ میتراشد. پایه مجسمهسازی براساس همین بیرنگی است. آن دورهای که نقاشی میبایست حرفش را با هزاران رنگ بزند، گذشت. اکنون باید با بیرنگی در تماس باشیم. یعنی کار مجسمهساز اینجا نمود پیدا میکند. مکتب مجسمهساز با ساخت سنگهای بیرنگ پیام میرساند. سنگ مرمر را میتراشد و «فردوسی» را برای ما میسازد، در حالی که همه اجزای این پیکره یک رنگ دارد. رشد مجسمهسازی به فرهنگ ارتباط دارد. هرچه فرهنگمان رشد کند، هنر مجسمهسازی هم پا به پای آن پیش میرود. چهره شهرمان نیز با مجسمهها عوض میشود.» ارژنگنژاد بر این باور است که هنرمند مجسمهساز تنها قطعات اضافه روی سنگ را میتراشد. «مجسمهساز مدتها به ایدهاش میاندیشد تا با نگاه کردن به سنگ یا حتی صخره بتواند ایدهاش را ببیند و قطعههای اضافی روی صخره یا سنگ را بتراشد و اثرش را خلق کند. این اثر هنری سالها در ذهن هنرمند ریشه دوانده است.»
المانهای حجمی روبهروی پارک ملت
سردیس مشاهیر و مفاخر ایرانی از سردیس مفاخر شمیران مانند استاد «جمشید مشایخی» گرفته تا سردیس مشاهیر محلههای دیگر در پارک ملت نصب شدهاند. سردیسهایی که دیدنش برای هممحلهای و رهگذران احساس تعلقخاطر به محله را بیش از پیش زنده میکند. استاد ارژنگنژاد این کار را فکر بسیار پسندیدهای میداند و میگوید: «باید این کار ساماندهی شود و به آن بهای بیشتری داده شود. فکرهای کامل زمانی به وجود میآید که دستکم ۷ نفر با هم هماهنگ باشند و ایده ساخت مجسمهها در میدانهای شهری را مطرح و پایهگذاری کنند. فرهنگ باید پیش برود و در جا نزند. نباید روی یک پله بایستیم.» او پیشنهادی هم دارد: «برای اینکه پایه این کار محکم شود، باید از مدارس آغاز کنیم. فرهنگسازی باید از مدرسه و کلاس اول شروع شود و در دانشگاه تکامل پیدا کند. در این صورت فارغالتحصیلان دانشگاهی میتوانند مجسمههای شهری را در میدانها، با دید درست و بر اساس فرهنگ ایرانی و هویت محلی بسازند. آغاز هنر مجسمهسازی برای بچهها از نقاشی در مدارس آغاز میشود.» صحبت از المانهای شهری با مفهوم انتزاعی که در پارک ملت نصب شدهاند، میشود. گرچه استاد زیاد از خانه بیرون نمیرود برای همین هم این مجسمهها را ندیده، اما این ایده را خوب و به جا ارزیابی میکند. «هرکاری که پشت آن فکر و اندیشه باشد، خوب است. بیشک این حجمها را برای شهروندان ساختهاند تا مردم ببینند و رشد کنند. زیرا خاصیت مجسمه این است که هر کسی به آن نگاه میکند، متناسب با اندیشه و سواد و احساس خود از آن برداشت میکند. عقل و جهل مدام در تضاد هستند. شما با جهل مبارزه میکنید چون همیشه ۵۰ درصد گرفتار جهل هستید. همواره این میدان هست و دور آن میچرخیم. مرحوم رحیمزاده هم آن را برای ما ساخت تا برای زندگی بهتر که با پیروزی عقل همراه است، ایده بگیریم. هر زمان اقتضای خود را دارد. مجسمه «گوریل انگوری» را در شهربازی تهران برای بچهها ساختم. آن یک جرقه بود که در ذهن من زده شد. برای بچهها باید فکرهایی پیاده کرد که دوست داشته باشند.»
- مقصد بسیاری از گردشگران دیدن مجسمههای مهم و مشهور آن شهر است. سنگهای خاموشی که کوتاهترین و عمیقترین پیام را به ما میرسانند و به مرور زمان با هویت شهرمان گره میخورند
کارنامه استاد سید حسن ارژنگنژاد در یک نگاه
از مجسمه فردوسی در مشهد تا آرش کمانگیر در کاخ سعدآباد
چهارم دی ۱۳۰۰ متولد شد و به سبب علاقهاش به نقاشی، پس از گذراندن دوران ابتدایی در زادگاهش مشهد، به تهران آمد و نزد پسرخالهاش استاد غلامرضا رحیمزاده ارژنگ، نقاشی و سپس مجسمهسازی را فرا گرفت. او در ۱۲ سالگی در کنار استادش، مجسمه عقل و جهل میدان حر را ساخت. از مهمترین آثار او میتوان به مجسمه فردوسی که در آرامگاه این شاعر قرار دارد، اشاره کرد. مجسمه شیرهای مقابل عمارت بانک ملی در تهران، نیم تنه «پیرمخان» در موزه کلیسای ارامنه در جلفای اصفهان، نیم تنه «جبار باغچهبان» در مدرسه ناشنوایان تهران، نقش برجسته «بهرام گور» و «خسروپرویز» در ورودی کاخ «ابیض»، مجسمه حیوانات در محوطه دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران و تندیس ۱۲ فیلسوف، شاعر و سلطان ایرانی در پارک ملت مشهد از دیگر آثار اوست. نمونهای از مجسمههای او نیز در شهر ساری است. طرح اصلی این مجسمهها به همراه کالسکه زرین دوران اشکانی و ۴ سرباز اشکانی، ساسانی، هخامنشی و سلوکی که به ۴ جهت تیر میاندازند، از نمادهای اصلی شهر ساری به شمار میرود. این اثر به سرپرستی و طراحی حسن ارژنگ، «اسفندیار بخشی» و «بهمن آذر فهیمی» در محله سعادتآباد، کوی مکانیر در آتلیه حسن ارژنگ در سال ۱۳۵۵طراحی، قالبریزی و ساخته شد. آخرین ساخته استاد ارژنگنژاد تندیس آرش کمانگیر، قهرمان اساطیری ایران است که در محوطه موزه ملت مجموعه کاخموزههای سعدآباد رونمایی شد. این مجسمه به ارتفاع ۷متر و از جنس کامپوزیت، در مدت ۴ ماه در محوطه کاخموزه سعدآباد طراحی، مدلسازی، قالبگیری و تولید شد و بر روی پایهای صخرهای به ارتفاع یکمتر و ۷۰ سانتیمتر قرار گرفت.
طراحی اولیه و ساخت نخستین آبنما در محله سعادتآباد
سید «ضیاءالدین طباطبایی یزدی» پس از کودتای ۱۲۹۹ به سمت رئیسالوزرای ایران درآمد. او در دهه ۲۰، مالک بخش عمدهای از زمینهای سیادتآباد (سعادتآباد فعلی) شده بود، در دهه ۳۰ قسمت اعظم سعادتآباد را به مهندس «جهانگیر آهی» فروخت. مهندس آهی شرکت ساختمانسازی به نام کوی «مکانیر» را در سعادتآباد پایهگذاری کرد. او میخواست با ساخت مراکز مهم از جمله بیمارستان و کارخانه و... سعادتآباد را به یکی از مراکز مهم شهری تبدیل کند. مهندس آهی زمینها را به قطعات ۵ هزارمترمربعی، تبدیل کرد و از استاد ارژنگنژاد خواست تا نخستین آبنما را در این محله بسازد. استاد میگوید: «براساس قرارداد با حقوق ماهی ۲ هزار تومان، استخدام شرکت کوی مکانیر شدم. ۴ سال در آنجا چادر زدیم و شبانهروز کار کردیم. در ادامه همان جا کارگاه مجسمهسازی خود را دایر کردم. نخستین آبنمای محله را ساختم و در سال ۱۳۳۷، پهلوی دوم آن را افتتاح کرد. سعادتآباد بیابان بود. البته بعدها همه آن طراحیها و آبنما از بین رفت.»
نظارهگران ساکت و آرام در محلهها
ضیافت مجسمهها در پارک ملت برپاست. از ورودی پارک المانهای حجمی کنار هم ردیف شدهاند. ۲ طرف آبنمای پارک هم سردیس برنزی مشاهیر ایران قرار گرفتهاند. همین آثار و احجام اینجا را به یک گالری زیبا تبدیل کردهاست. سردیس مشاهیری از جمله حافظ، سعدی، فردوسی، رودکی، کمالالملک، عطار نیشابوری، شهریار، نیما یوشیج، استاد صنیعخاتم، محتشم کاشانی، خواجه عبدالله انصاری، ناصرخسرو، وحشی بافقی و زکریای رازی. علاوه بر این مجسمهها، محله «ولنجک» نیز چندی پیش به سردیس استاد جمشید مشایخی مزین شد. مجسمه کوهنورد به یاد «امیر شاهقدمی» نیز به دست استاد «لعل ریاحی» ساخته و در دهه ۴۰ در میدان دربند نصب شد. همچنین مرحوم «هوشمند وزیری» مجسمه دیگری با عنوان «کوهنورد» برای میدان افجه لواسان ساخت. خروجی الهیه در بزرگراه مدرس نیز مجسمه «زوج سالخورده» به چشم میخورد. زوجی که شاید سنگی و بیجان باشند، اما لبخند روی لبانشان و محبت چشمان سنگیشان بیاختیار طرحی از لبخند و مهربانی را به رهگذران میبخشد. در بین مجسمهها و المانهای حجمی که در منطقه ۳ نصب شده است، مجسمه مادر در بلوار میرداماد را میتوان بهعنوان شاخصترین اثر حجمی این منطقه به حساب آورد که یادآور فداکاری مادران است. مجسمههایی در بلوار دریا در منطقه ۲ نیز برای تلطیف فضای شهری به کار رفتهاند. دو نفر که روی سرشان آپارتمان قرار گرفته و نمیتوانند با هم گپوگفت کنند در بلوار دریا، از زندگی پرشتاب شهری روایت میکند. مجسمه «جلال آل احمد» در تقاطع بزرگراه اشرفی اصفهانی و خیابان جلال آل احمد، تندیس برنزی شهید «رحمان دادمان» در بلوار دادمان، تندیس شهید «مهدی باکری» در ساختمان شهرداری و تندیس «ستارخان» در بوستان ستارخان نمونههایی از مجسمههای شهری در منطقه ۲ است. این مجسمهها ساکت و آرام در گوشهای نشسته و نظارهگر رفت و آمدهای شهروندان هستند.
نظر شما