نام خانوادگی سعید «امیرزاهد» بود، ولی چون همیشه با یک بغل سبزی به هیئت میآمد، اهالی محل او را «سعید سبزی» صدا میزدند. آچار فرانسه هیئت بود و هر کار کوچک و بزرگی به او میسپردند خیالشان آسوده بود کهتر و فرز و بدون کموکاست انجام میدهد. امیرزاهد خادم افتخاری حرم امامزاده حسن(ع) بود. او در سفر کربلا و در حال تدارک مقدمات پذیرایی از زائران سیدالشهدا(ع) دچار سانحه شد و از دنیا رفت. اهدای اعضای پیکر این جوان نجیب و سختکوش ساکن محله یافتآباد افراد زیادی را از درد و بیماری نجات داد.
***
اتاقک استیجاری ته مغازه سبزیفروشی تمام دارایی او بود. هر روز صبح سپیدهنزده شال و کلاه میکرد و به میدان ترهبار میرفت تا سبزی دستچین سر بار را به مغازه بیاورد. از بچگی کنار دست پدر کار میکرد و با ریزهکاریهای شغل سبزیفروشی آشنا بود. پیش از چیدهشدن دستههای سبزی روی پیشخوان مغازه، بانوانی که برای روبهراه کردن سفره ناهار به سبزی نیاز داشتند، یکی یکی پیدا میشدند. «سعید امیرزاهد» در محل به چشمپاکی و نجابت معروف بود و همین شهرت باعث شده بود مشتریان پروپاقرصی داشته باشد. هر بار که خواهرش پروین به دیدار او میرفت سروصدای سهقلوهای شیرینزبانش باعث میشد دایی سعید متوجه حضور آنها در صف مشتریان شود، اما باعث نمیشد تفاوتی برای او با مشتریهای دیگر قائل شود. مرام امیرزاهد در کاسبی خاص بود و بار سبزی مغازه او با پاشیدن آب و گلولای خشکیده بر ریشهها سنگین نمیشد. بسیاری از مشتریانش نمیدانستند چرا او ترازو سنگی قدیمی پدرش را به ترازوی دیجیتال امروزی تبدیل نمیکند چرا که میخواست سفارش کسانی را که رزق شاهانه سفرههایشان سبزی بود، بدون جلب توجه دیگران پروپیمان کند. امیرزاهد در همان اتاقک پشت مغازه زندگی میکرد ومادر هر وقت دلتنگ پسر لوطی دلنازکش میشد برای دیدارش به مغازه میرفت. در این مواقع مهربانی و حرمتداری سعید، مادر را نزد همسایهها و اهل محل سربلند میکرد.
آچار فرانسه هیئت بود
از نوجوانی مداحی میکرد، ولی چندان پایبند رفتن به هیئت نبود تا ۵ سال پیش که همخانه و همسایه قدیمیاش «وحید نوید» دستش را گرفت و همراه خود به هیئت متوسلین حضرت زهرا(س) برد. حاج «یوسف جانمحمدی» بانی هیئت بود و بچهها از او حرفشنوی داشتند. حاجیوسف وقتی دستودلپاکی و کاربلدی سعید را دید بسیاری از کارها را به او سپرد. او هم دل به کار میداد و خیلی زود آچار فرانسه هیئت شد. در هر مناسبت و نذریپزان هیئت از پاک کردن تا شستن و آماده کردن سبزی غذا برعهده سعید بود و به همین دلیل حاجیوسف و بچههای هیئت او را «سعید سبزی» صدا میزدند. او هر سال پیش از اربعین به کربلا میرفت تا از زائران سیدالشهدا(ع) پذیرایی کند. امسال هم سور و سات هیئت را برای برگزاری مراسم اربعین روبهراه کرد و بعد از زیارت امام رضا(ع) به کربلا رفت، اما هنگامی که یکی از موکبهای شهر نجف را علم میکرد بر اثر سقوط از داربست دچار مرگ مغزی شد. پیش از آنکه بیهوش شود، با اصرار از همراهانش خواست او را به یکی از بیمارستانهای ایران منتقل کنند. وقتی پزشکان مرگ مغزیاش را به خانوادهاش اطلاع دادند، آنها با دیدن کارت اهدای عضو که پیش از رفتنش پر کرده بود رضایت دادند همه اعضا و حتی نسوج بدن فرزند مهربان و بخشندهشان به بیماران نیازمند اهدا شود.
مرام سعید سبزی
امیرزاهد خادم افتخاری حرم امامزاده حسن(ع) و پیش از سفر کربلا همه آینهکاریهای رواق، ضریح و صحن حرم را برق انداخته بود. جانمحمدی میگوید: «سعید به تنهایی همه آینهکاریها را تمیز کرد وچند بار هم دستش با تیزی آینهها بریده شد. او شوخطبع بود و چند قطعه آینه را پاکنشده باقی گذاشت و گفت: اینطوری همه میفهمند من آینهها را تمیز کردهام! » «حنانه» کوچک و ۲ قل دیگر خواهرش از مهربانیهای دایی سعید خاطرات زیادی دارند و سخت دلتنگ او هستند. مادر ۳ قلوها میگوید: «اگربرادرم موقع غذاخوردن حیوان گرسنهای میدید غذا را جلو او پرتاب نمیکرد، بلکه با دستش غذا را به حیوان میخوراند. ما پس از فوت او فهمیدیم که با درآمد فروش سبزی به خانوادهای نیازمند کمک میکرد و هزینه تحصیل ۲ کودک یتیم را برعهده گرفته بود. برادرم بسیاری از آرزومندان زیارت را راهی سفر مشهد و کربلا کرده است.»
رابعه تیموری-خبرنگار: وقتی اعضای بدنش را اهدا کردند، همه به حکمت اصرار او برای بستری شدن در یک بیمارستان ایرانی پی بردند.
کد خبر 460492
نظر شما