پدرش معمار بود و مادرش خانهدار. پدر در ساخت حمامهای بزرگ و عمومی تبحر داشت و از هنرش برای ساخت گرمابه در مناطق محروم استفاده میکرد و مادر همان اندک درآمدی را که از راه خیاطی به دست میآورد صرف سر و سامان دادن به جوانهای کمبضاعت محله میکرد و اینگونه بود که علی، عاشقی را از پدر و مادرش آموخت. متمول نبودند، اما آنقدری دستشان به دهانشان میرسید تا دستگیر دیگران باشند. آن روزها کسی لیلی به لالای بچهها نمیگذاشت. بچهها از هر طبقه و طیفی که بودند، از همان سالهای نخستین زندگی باید راه و رسم کسب روزی حلال را مشق میکردند. ۱۱ سال بیشتر نداشت که نخستین دشت زندگی را مزمزه کرد. خرید کاردستیهای ساده و ارزانقیمت از بازار و فروختن آنها در مدرسه، نخستین تجربه شیرین پول درآوردن علی بود. او از پدر و مادرش آموخته بود که پول درآوردن شیرین است، اما بخشش لذتی صدچندان دارد. بنابراین از همان اندک پولی که به دست میآورد بخشی را برای نیازمندان کنار میگذاشت. این رویه تا آنجا ادامه پیدا کرد که مؤسسه نیکوکاری رعدالغدیر را بنا نهاد.
پدر سختگیر بود. نمره کمتر از ۲۰ را قبول نداشت. «علی سلطانزاده» کلاس نهم را قبول شد، اما معدل کل نمراتش ۲۰ نشد. همین بهانهای شد تا پدرش با ادامه تحصیل او مخالفت کند. آن روزها نه درس خواندن اول و آخر زندگی بود و نه بچهها جسارت مخالفت با رأی پدر را داشتند و اینگونه بود که علی درس و مدرسه را کنار گذاشت و وارد بازار کار شد. ۲ سالی سرش را با کارهای مختلف گرم کرد تا روزی که پسرعمهاش متوجه هوش سرشار او شد. با تشویقهای پسرعمهاش دوباره درس و مشق را از سرگرفت و در مدت ۲ سال موفق شد از دبیرستان فارغالتحصیل شود، اما این پایان کار او نبود. بعد از دیپلم به سربازی رفت در حالیکه همزمان خود را برای کنکور آماده میکرد. سال ۱۳۴۶ بود که در کنکور شرکت کرد و در رشته فیزیک دانشگاه ملی (شهید بهشتی) پذیرفته شد، اما نه خودش و نه خانواده قدرت پرداخت هزینههای تحصیل او را نداشتند. علی راه دشوار دیگری پیش رو داشت. او یکبار دیگر خود را برای کنکور آماده کرد و این بار در دانشگاه صنعتی شریف در رشته مکانیک پذیرفته شد.
آغاز یک راه طولانی
امروز «علی سلطانزاده» نامی آشنا در این کلانشهر است. برخی سلطانزاده را با بنیاد خیریه حضرت زینب کبری(س) میشناسند و برخی هم او را با نام مؤسسه نیکوکاری رعدالغدیر به یاد میآورند. او راه پر فراز و نشیبی را برای رسیدن به این جایگاه طی کرده است. میگوید: «انقلاب که پیروز شد، همه سعی میکردند تا سهم خود را در رفع مشکلات اجتماعی ایفا کنند و من هم از این دایره بیرون نبودم. در یک رابطهکاری با دکتر «تقی ابتکار» آشنا شدم که مدرس دانشگاه بود و از من برای عضویت در هیئت امنای بنیاد خیریه حضرت زینب کبری(س) دعوت کرد. بعد از بازدید احساس کردم این کار با روحیه من کاملاً سازگار است و اینگونه شد که قدم در راهی طولانی گذاشتم.»
یک شروع خوب
۵ سالی از آغاز جنگ تحمیلی میگذشت و در این مدت بسیاری از رزمندگان و حتی شهروندان عادی دچار آسیبهای جدی شده بودند. در بحبوحه جنگ، نه مردم و نه مسئولان فرصتی برای توجه به نیازهای جانبی جانبازان نداشتند. سلطانزاده میگوید: «در همین زمان «احمد میرزاخانی» پدر مرحوم «مریم میرزاخانی» ریاضیدان، با من تماس گرفت و گفت ما بهعنوان مهندسان مسلمان باید برای جانبازان جنگ قدمی برداریم. سال ۱۳۶۳ بود که ۲ اتاق در درمانگاه قیاسی منطقه ۱۸ به ما دادند و در همان فضای محدود به آموزش جانبازان را با ۸ نفر آغاز کردیم. به جانبازان نقشهکشی ساختمان آموزش میدادیم و هدفمان کمک به خوداشتغالی آنها بود. این نقطه آغازی شد برای شکلگیری مؤسسه نیکوکاری رعدالغدیر که تا امروز ۳ هزار و ۲۰۰ جانباز و معلول جسمی در این مرکز آموزش دیدهاند و زمینه اشتغال ۸۵۰ نفر از آنها فراهم شده است.»
سلطانزاده براین باور است که واژه معلول بار منفی دارد و به جای آن از عبارت «توانیاب» استفاده میکند. مؤسسه نیکوکاری رعدالغدیر بعد از پشت سر گذاشتن فراز و نشیبهای بسیار و جابهجاییها، امروز مجموعهای است آبرومند در میدان الغدیر منطقه ۱۸ تهران که خانه امید صدها توانیاب در گوشه و کنار این شهر است.
۱۰۰ فرزند و ۴۰ نوه دارم
علی سلطانزاده ۴ فرزند و ۴ نوه دارد، اما خودش میگوید: «تاکنون بیش از یک صد نفر از فرزندانم را به سر و سامان رساندهام و بیش از ۴۰ نوه دارم و خدا را شکر میکنم که همگی آنها با وجود توانیاب بودن پدران و مادارنشان هیچگونه عارضه جسمی ندارند.»
امروز سلطانزاده ۷۴ ساله است و گرانبهاترین تجربه زندگیاش را در چند جمله بر زبان میآورد و میگوید: «از هر دست بدهید از همان دست خواهید گرفت. بنابراین وقتی به دیگران کمک میکنید در واقع در حال کمک کردن به خودتان هستید. کار خیر کار خداست و کار خدا زمین نمیماند؛ چه ما باشیم و چه نباشیم. برخی میگویند با کار خیر آخرت خودتان را آباد کنید اما من میگویم کار خیر نه تنها آخرت بلکه دنیای ما را همآباد میکند. بنابراین اگر حتی طالب دنیا هستیم، بهتر است از امور خیر غافل نشویم. همه این توانیابان فرزندان من هستند و هربار که یکی از آنها با یک دسته گل وارد اتاقم میشوند و خبر ازدواج، اشتغال یا فرزنددار شدن خودش را میدهد گویی همه دنیا را به من دادهاند.»
نظر شما