مردم پرچم تیم فوتبال شهرشان را در دست گرفته و در دستههای چند نفری مشغول کُریخوانی بودند. پرچم کاتالونیا نیز از پنجرهی هرخانهای آویزان بود. جوانها هم ایستگاههای مترو و اتوبوس را قرق کرده و دربارهی فوتبال بحث میکردند. این را درست زمانی فهمیدم که تصمیم گرفتم با وسایل حملونقل عمومی از فرودگاه بارسلون در ۱۷کیلومتری مرکز شهر، به هتلی بروم که در کوهپایهی بالای شهر واقع شده بود.
طیکردن این مسیر طولانی، سختتر از چیزی بود که میپنداشتم و درست زمانی که باید سربالایی تندی را تا محل هتل پیاده میرفتم، چمدانم شکست!
هوای خردادماه بارسلون، گرم و شرجی بود ولی شهر بهنسبت شهرهای دیگر اروپایی که دیده بودم، بهمراتب تمیزتر و عطر گل در همهجا ساری بود. کوچههای باریک با شیب تند و آپارتمانهای چندطبقه در دوطرف، نمای چشمنوازی را ایجاد کرده بود که مرا برای عکاسی متوقف میکرد. در نزدیکی پارک پوشِت در شمالغربی بارسلون، چشمانداز وسیعی به شهر و حتی بندر بارسلون داشتم!
بارسلون، پایتخت بخش خودمختار کاتالونیا نیز هست که تاریخ گستردهای از جنگها و از خودگذشتگیها را تجربه کرده و البته پس از شهر مادرید، بزرگترین شهر اسپانیاست. این شهر با جمعیتی حدود پنج میلیون نفر، بزرگترین تمدن حاشیهی دریای مدیترانه را تشکیل داده است!
پس از استراحت کوتاهی در هتل برای صرف ناهار به یکی از رستورانهای کوچک محلی رفتم. برای من غذاهای اسپانیایی، متنوع و کمی عجیب بود. ولی مشهورترین غذایشان «پَئِلای والنسیایی» بود که ترکیبی است از برنج زعفرانی که با گوشتِ خرگوش، مرغ یا میگو و ماهی سرو میشود. آنروز پیشنهاد سرآشپز رستوران محلی را برای خوردن حلزون رد کردم و پئلای میگو را تجربه کردم!
بعد با استفاده از یکی از قدیمیترین متروهای جهان خودم را به خیابان «لارامبلا» رساندم. این خیابان از مشهورترین خیابانهای شهر است، با انبوهی از هتلها، رستورانها، کلیساها و مراکز خرید. منطقهی گوتیک بارسلون، محلهای بین خیابانهای لارامبلا و «لایتانا» است که بناهای باشکوهی از دوران باستان و قرون وسطی در آن بهجا مانده که میتوان ساعتها در خیابانهای کوچک و بزرگ این منطقه گشت زد و به تماشای ساختمانهای بلند و چندصدسالهاش نشست.
لارامبلا پر است از توریستهایی که قدمزنان، خود را به میدان «کریستف کلمب» میرسانند؛ مجسمهی هفتمتری کریستف کلمب که با دست به سمتی اشاره میکند، در این میدان نصب شده است. بعضی معتقدند او به قارهی آمریکا اشاره میکند، در حالی که بهنظر میآید دستش به سمت الجزایر است.
سپس قدمزنان از کنار بندر بارسلون گذشتم که از مهمترین بنادر اروپا محسوب میشود. سالانه میلیونها یورو در این بندر، معاملات و نقل و انتقال کالا صورت میپذیرد. در این قدمزدنها متوجه شدم شهر پر از مجسمهها، سازهها و آثار هنری است و نسبت به شهرهای دیگر اروپا که تا آن روز دیده بودم، مدرنتر است. بخشی از این را میتوان مرهون کارهای «خوان میرو»، نقاش و مجسمهساز اسپانیایی دانست. کارهای او بیشتر در سبک سوررئال است و مجسمهها و تابلوهای او در بسیاری از شهرها و موزههای جهان نصب شده و هواخواهان بسیاری دارد. مجسمهی زن و پرنده اثر همین خوان میرو به همراه مجسمههای دیگر هنرمندان، همچون مجسمهی ماهی طلایی، لابستر خوشحال و...، چهرهی بینظیری به خیابانهای شهر داده بود.
برای شام این شانس را داشتم که دوستی قدیمی را ببینم که سالهاست در این شهر زندگی میکند و معتقد بود اسپانیاییها، شادترین مردم دنیا هستند؛ چرا که بعد از کار و خواب عصرگاهی تا پاسی از شب در کافهها، رستورانها و خیابانهای شهر به تفریح مشغولند.
حالا دیگر خبر رسیده بود که تیم فوتبال بارسلونا، قهرمان لیگ قهرمانان اروپا شده و مردم در شهر تا پاسی از شب مشغول جشن و پایکوبی بودند.
برای روز دوم اقامتم، سوار اتوبوسهایی توریستی شدم تا با جاهای مختلف شهر بیشتر آشنا شوم. بازدید از ورزشگاه نیوکمپ، آرزویی بود که به آن رسیدم. ساخت این ورزشگاه صدهزار نفری در سال ۱۹۵۷ میلادی بهپایان رسیده بود و در حال حاضر بزرگترین استادیوم فوتبال اروپا و یازدهمین در جهان محسوب میشود.
سپس از خیابان «پسیج دگراسیا» عبور کردیم که اعیاننشینترین خیابان اسپانیاست. ساختمان «کازاباتیو» که در سال ۱۸۷۷ میلادی ساخته و بعدها توسط «آنتونیو گائودی»، معروفترین مهندس معمار اسپانیایی بازسازی شده هم در این خیابان واقع شده است.
گائودی در سال ۱۸۵۲ میلادی بهدنیا آمد و در سال ۱۹۲۶ میلادی در اثر تصادف با تراموا درگذشت. شهرتش بهخاطر سبک منحصربهفرد، غریب و بسیار شخصی آثارش در شهر بارسلون است. او در سال ۱۸۸۴ میلادی ساخت کلیسای «ساگرادا فامیلیا» به معنی «خانوادهی مقدس» را آغاز کرد و هنوز نیز ساخت این کلیسا ادامه دارد و پیشبینی میشود تا سال ۲۰۲۶ پایان یابد. این کلیسا با طرح منحصر به فرد، برجهای بلند و تزئینات بسیار پیچیده، از جاذبههای توریستی بارسلون است. از دیگر بناهای معروف این معمار میتوان به «خانهی کاسامیلا» و «پارک گوئل» اشاره کرد.
در دامنهی کوه «مونجوییک»، پارک زیبایی مملو از موزهها و گالریهای هنری قرار دارد که میتوان یک روز کامل را در آن سپری کرد. چشمانداز این پارک به شهر، مثالزدنی است. در حوالی همین پارک از محوطهی المپیک نیز دیدن کردم که بهمنظور برگزاری المپیک تابستانی ۱۹۹۲ بارسلون ساخته شده بود. اگر وقت داشتم میتوانستم با تلهکابین از قلعهای که بر فراز قله ساخته شده بازدید کنم.
روزهای زیادی که در شهرهای اروپایی قدم زده بودم، آنقدر خستهام کرده بود که تصمیم گرفتم روزی کامل را بر کنار شنهای زیبای ساحل بارسلون سپری کنم و فقط به تماشای مدیترانهی زیبا بپردازم. ساحل این شهر که از زیباترین و البته شلوغترین سواحل دنیاست، چهارکیلومتر است.
حالا باید با چهرهای آفتابسوخته مهیای سفر بعدیام به پاریس میشدم. پس بهزودی در آنجا میبینمتان!
نظر شما