به گزارش همشهری، ماجرا از این قرار است که مدتی پیش جوانی به نام مجید با دختری به نام شهلا آشنا شد، مدتی کوتاه از این آشنایی نگذشته بود که این دختر و پسر جوان به یکدیگر علاقهمند شدند.
پسر جوان که پس از پایان دوره دبیرستان ترک تحصیل کرده بود، وقتی از دختر مورد علاقهاش شنید که او دانشجوی فوق لیسانس است به دروغ ادعا کرد که او نیز دانشجوی دکتراست.
مجید با ادعای دروغین خود پس از مدتی اعتماد شهلا را جلب کرد و به او پیشنهاد ازدواج داد. دختر جوان که احساس میکرد خواستگار دلخواه خود را پیدا کرده است، با این پیشنهاد موافقت کرد، اما شرط کرد که وی هرچه زودتر خانهای اجاره کند تا خانوادهاش با دیدن وضعیت مالی خوب وی، با این ازدواج موافقت کنند.
وقتی دختر دانشجو این موضوع را با مجید در میان گذاشت او بیآنکه حرفی درباره وضعیت اقتصادی نامناسب خود و خانوادهاش بزند با این شرط موافقت کرد و تصمیم گرفت هر طوری شده خانهای اجاره کرده و خانواده دختر را به آنجا دعوت کند.
میهمانی پرماجرا
چند هفته پس از این ماجرا دختر دانشجو برای آشنایی خانوادهاش با پسر جوان، وی را به خانه خواهرش دعوت کرد و مرد جوان نیز این دعوت را پذیرفت. او که نمیخواست خواهر دختر پی به ادعاهای دروغینش ببرد در روز قرار بهترین لباس خود را به تن کرد و راهی خانه دختر شد.
با حضور مرد جوان در خانه، وی که متوجه شده بود خواهر زن جوان کلید خانه را در کیف دستیاش گذاشت تصمیم گرفت مخفیانه کلید را بردارد تا در فرصتی مناسب برای سرقت وارد خانه شود.
هنوز هوا تاریک نشده بود که دانشجوی قلابی در حالی که کلید خانه خواهر دختر را در جیب داشت از آنها خداحافظی کرد و از خانه خارج شد.
چند روز پس از این ماجرا سرقت شبانه از یک آپارتمان در شمال تهران به پلیس گزارش شد. ماموران وقتی خود را به محل سرقت رساندند با زن جوان و دختری مواجه شدند که ساکنان خانه بوده و ماجرای سرقت را به پلیس اطلاع داده بودند.
زن صاحبخانه به پلیس گفت: وقتی نیمهشب همراه خواهرم به خانه برگشتیم متوجه شدیم طلاجات و اموال با ارزشمان به سرقت رفته است. با آغاز تحقیقات پلیسی درباره این سرقت پلیس متوجه شد سارق یا سارقان از قبل با خانه و ساکنان آن آشنایی داشتهاند؛ چرا که بهراحتی وارد خانه شده و از موقعیت آنجا آگاهی داشتهاند.
کارآگاهان در نخستین مرحله به تحقیق درباره کسانی پرداختند که با این دو خواهر آشنایی داشته و به خانه آنها رفت و آمد میکردند. در این میان پلیس که از ماجرای خواستگار جوان آگاه شده بود به عنوان نخستین مظنون تصمیم به تحقیق از او گرفت ولی پسر جوان از تهران خارج شده و به تماسهای دختر جوابی نمیداد.
این مساله باعث شد ظن ماموران به او بیشتر شود و وقتی آنها متوجه شدند در روزی که پسر جوان در آن خانه دعوت بود کلید آپارتمان به طرز مرموزی ناپدید شده است جستوجو برای دستگیری او را آغاز کردند.
پلیس که به دنبال سرنخی برای ردگیری خواستگار دروغگو بود سرانجام زمانی که وی با دختر مورد علاقهاش تماس گرفت توانست رد او را در مسافرخانهای در اصفهان بهدست آورد و به این ترتیب روند پرونده وارد مرحلهای تازه شد. کارآگاهان با دریافت نیابت قضایی عازم اصفهان شدند و در یک عملیات غافلگیرانه موفق شدند پسر جوان را دستگیر کنند.
او پس از انتقال به تهران در بازجوییهای انجام شده گفت: چون میخواستم هر طوری شده با دختر مورد علاقهام ازدواج کنم، خودم را دانشجوی دکترا معرفی کردم و برای آنکه به خانوادهاش نشان دهم وضعیت مالی خوبی دارم، تصمیم گرفتم هر طوری شده خانهای اجاره کنم.
به همین دلیل روزی که مهمان او و خواهرش بودم با دیدن کیف دستی او وسوسه شدم و کلید آپارتمان را برداشته و بهوسیله آن اقدام به سرقت کردم.
پس از اظهارات پسر جوان رسیدگی به پرونده او در شعبه 1051 دادسرای شمیران آغاز شد و در پایان قاضی پرونده او را به تحمل حبس و شلاق محکوم کرد.