به گزارش خبرنگار همشهری آنلاین، لارس اسوندسن، فیلسوف نروژی، در مقدمه کتاب فلسفه ترس مینویسد: «این کتاب نتیجه عصبانیت هر چه بیشتر من از سلطهای است که ترس بر زیست جهان ما پیدا کرده است. این کتاب حملهای است به این گرایش که عملا همه پدیدهها را باید از منظر ترس مورد توجه قرار داد.»
اسوندسن استاد دپارتمان فلسفه دانشگاه برگن است. او در کتاب فلسفه ترس، در هفت فصل، زندگی ما در جهانی را توضیح میدهد که فرهنگ ترس بر آن حاکم است. نویسنده در فصل اول، فرهنگ ترس را شرح میدهد، اینکه چکونه ترس به یک «عینک ذرهبینی» تبدیل شده که ما جهان را از پشت آن نظاره میکنیم. ترس با ما سرشته شده و گویا از نخستین احساساتی است که با ما متولد میشود.
در فصل دوم، اینکه ترس چه جور پدیدهای است شرح داده و رویکرد علوم مختلف نسبت به آن بیان میشود. فصل بعد، ترس در جامعه خطرخیز را توضیح میدهد و نویسنده نشان میدهد که تلاش ما برای به حداقل رساندن خطر، حاوی چه جنبههای غیرعقلانی زیادی است. فصل چهارم، درباره این است که آدمی چطور داوطلبانه به استقبال ترس میرود، در حالی که مدام از آن میگریزد.
کی آینده... به جای آنکه پر از امید باشد، پر از ترس و تهدید شد؟
فصل پنج درباره فرهنگ اعتماد است و آسیبی که ترس بر اعتماد اجتماعی بر جا میگذارد. هر چه اعتماد عمومی کاهش یابد، دامنه ترس گستردهتر میشود و این خود تاثیر مخربی بر روابط اجتماعی میگذارد. هر چند که ترس خاصیت یکپارچهکنندگی دارد و این در بسیاری از فلسفههای سیاسی از جمله فلسفه سیاسی ماکیاولی و هابز مشاهده میشود.
فصل ششم با عنوان سیاست ترس، پیرامون نقش ترس در فلسفههای سیاسی است و نویسنده به این میپردازد که از ترس، در پروژههای جنگ علیه تروریسم، چه بهرهبرداریهای سیاسی صورت گرفته است. او در ابتدای فصل، از دیالوگی از انیمیشن South Park نقل قول میکند:
کارتمان: «من از ترس استفاده میکنم تا مردم رو وادار کنم گوش به فرمان من باشند.»
بارت سیمپسون: «آهان این یه جورهایی شبیه تروریسم نیست؟»
کارتمان: «نه عزیز شبیه تروریسم نیست! خودِ خود تروریسمه!»
- ظلمت آشکار و مواجهه با افسردگی | این سگ سیاه شما را به خودکشی نزدیک میکند
- تنهایی مثل طاعون همهگیر است | چطور قطع ارتباطات اجتماعی آدمها را افسرده میکند؟
در فصل هفتم، با عنوان فراسوی ترس، او شیوهای برای مواجهه با فرهنگ ترس ارائه میدهد. اینکه چطور آزادی خود را در جهانی بازیابیم که ترس در آن، مدام توسط رسانهها تبلیغ میشود. او مینویسد: «پراکندن ترس، امنیت هستیشناختی ما را تضعیف میکند، یعنی آن امنیت پایهای که لازمش داریم تا بتوانیم زندگی روزمره را با خوبی و خوشی سپری کنیم. ما بدبخت و بیچاره شدهایم، به این معنا که آدمهایی شدهایم که فقط رنج میبریم، آدمهای منفعلی که منتظرند ببینند چه بلایی سرشان میآید. ترس آزادی ما را ربوده است.»
اسوندسن معتقد است آرزوی جهانی بدون ترس است که هر روز ما را بیشتر میترساند. او میگوید فرهنگ ترس فرهنگی بدبینانه است. او از رمان هیولاهای نامرئی نوشته چاک پالانیک نقل قول میکند: «کی آینده... به جای آنکه پر از امید باشد، پر از ترس و تهدید شد؟»
او مینویسد: در فرهنگ ترس و فرهنگ قربانیان، مفهوم پیشرفت امری محال است. در چنین جهانی، حداکثر چیزی که میشود فکرش را کرد این است که شاید بتوان جلوی هر چه بدتر شدن اوضاع را گرفت. اگر کسی این احساس را نداشته باشد که زمام زندگیش را در دست دارد و به خودش هم اعتماد نداشته باشد که میتواند به اندازه سهمش، جهان را به جای بهتری برای زندگی تبدیل کند، آینده اصلا نمیتواند جالب باشد.
ترس میتواند چنان فراگیر شود که همه معنای زندگی ما را ویران کند اما از سوی دیگر ما «امید» را داریم که اعتمادبخش و فعال است از نظر اسوندسن، مسئله از میان بردن ترس نیست، ترس همیشه بوده و همیشه هم خواهد بود، اما شاید تنها معنای آن این باشد که اینجا، در این زندگی، چیزهایی هستند که برای ما معنا دارند و عزیز هستند. نگرانی ما از چیزهایی است که زندگی ما و کسانی را که دوست داریم، تهدید میکنند. او در آخر امید را به خوانندگان پیشنهاد میدهد. اینکه ترس میتواند چنان فراگیر شود که همه معنای زندگی ما را ویران کند، اما از سوی دیگر ما «امید» را داریم، که اعتمادبخش و فعال است:«امید میتواند ما را بربکشد و ترس میتواند غرقمان کند.»
کتاب فلسفه ترس، ترجمه خشایار دیهمی است و نشر گمان از سال ۹۳ تا ۹۸، ۸ چاپ از آن را روانه بازار کرده است.
نظر شما