مجموع نظرات: ۰
شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۷ - ۲۰:۲۶
۰ نفر

لطیف روحانی: در جهانی که به سوی شهرنشینی در حرکت است و هم‌اکنون نیمی از جمعیت آن شهرنشینی را به عنوان مبانی زندگی خود برگزیده است

به یقین مقوله فرهنگ یکی از اصولی‌ترین مولفه‌هایی برای مدیریت شهری محسوب می‌شود. ضرورت این مهم از آنجاست که جهان، جهانی است که شناخت آن بدون تغییر و تحول شناخت میسر نیست. کرات، زمین و جهان فیزیکی، حیات انسان و اجتماع انسانی همه و همه در حال تغییرند.

در فرایند این تحولات، جهان معمولا ناظر بر دوگونه تغییر است. تغییری که منجر به افزایش بی‌نظمی می‌شود (یعنی جهان فیزیکی) و دوم تغییری که منجر به کاهش بی‌نظمی می‌شود (افزایش آگاهی)، این دو نوع تحول و تغییر از پایه‌ای‌ترین و اصولی‌ترین تقسیم بندی در حوزه تغییر و تحولات هزاره سوم هستند. در این میان قدر مسلم سهم کلانشهرها به خاطر پیچیدگی مسائل آنها به ویژه در حوزه فرهنگ بیشتر به چشم می‌آید، زیرا در گستره زندگی در یک کلانشهر براساس ترکیب محتوایی و دامنه‌ای فرهنگ نظمی خاص آفریده می‌شو و شهروندان در این محدوده با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند و هر چه مبانی فرهنگی زندگی شهرنشینی آن از شناخت بیشتری بهره ببرد، طبعا نظم مقبول‌ترین بر آن جریان دارد.

براین اساس است که عده‌ای فرهنگ را گونه‌ای شناخت آدمی از محیط تعریف می‌کنند و براساس این تعریف می‌گویند: شهروندانی می‌توانند دست به ارتباطی اجتماعی بزنند که بتوانند در ذهن خود نوعی نظم و منطق برای این هدف ایجاد کنند. مک‌لوهان می‌گوید: فرهنگ عبارت است از گونه‌ای نظم که آدمی به ذهن خود می‌دهد تا بتواند با محیط ارتباط برقرار کند. به تعبیری دیگر می‌توان گفت فرهنگ اجتماعی که ضرورت زندگی شهرنشینی است نوعی ساخت مشترک براساس اطلاعات و جهان‌بینی اخذ شده توسط شهروندان است. بنابراین می‌توان گفت فرهنگ عبارت است از مجموعه‌ای از بازخوردهای روبه گذشته که از طریق بازخوردهای رو به آینده دست به زایش آن می‌زنند.

با توجه به اینکه  فرهنگ مسلط اجتماعی نوعی قاعده است و تخطی هر شهروند از آن منجر به تحول در نظم مور قبول اجتماعی می‌شود، معمولا فرهنگ مسلط در مقابل استثناها مقاومت می‌کند. اما از آنجایی که  آدمی دارای طبیعت تجربی و تکاملی در فاصله دو جهان بی‌نهایت کوچک و بزرگ است، به ناچار فرهنگ با هر چه بیشتر شدن گستردگی شناخت میان این دو بی‌نهایت تغییر خواهد یافت و در جدال بین فرهنگ مسلط و نوین چنان که این جدال منجر به آگاهی بیشتر اجتماعی شود و  این آگاهی به آستانه یک کوانتم اطلاعات جدید برای ایجاد نظم جدید می‌شود و فرهنگ مسلط جای خود را به فرهنگ نوین می‌دهد. بدین‌سان یک فرهنگ نوین متکی به دانش و شناخت بیشتر در جامعه  ایجاد می‌شود  که یک مجموعه حرکت از پژوهش تا بازار در آن به طور پیوسته به حرکت درمی‌آید. براین مبنا فرهنگ از مقولات مهم سه‌گانه اجتماعی شناخت، ساخت و تولید است که در شکل اجتماعی آن رابطه میان شناخت و تولید اجتماعی است.

لذا در جامعه شهری که مکانیسم مصرف آن فراتر از مکانیسم مولد آن و از طریق مواد خام عمل کند، شاهد نوعی فرهنگ ظاهری و از خود بیگانه می‌شویم که در آن سیستم مصرف با سیستم تولید و دانش پیوند نخورده است.در چنین شهری بسیار طبیعی است که شهروندانش و روشنفکرانش از تولید و پژوهش بیگانه شوند. براین اساس می‌توان فرهنگ را از مقولات ساخت در درون اجتماع دانست که به عنوان واسطه‌ای میان شناخت و تولید اجتماعی قرار گرفته است و به صورت عامل تنظیم‌کننده روابط اجتماعی نقش ایفا می‌کند.

بنابراین تحول ارزشمند در فرهنگ شهرنشینی تابعی از دو مقوله شناخت و تولید اجتماعی است. بدین ترتیب هر گاه رابطه اجتماع با ساخت‌شناختی (پژوهشگران و متفکران) و ساخت تولیدی قطع شود، عارضه توقف، رکود و عدم توسعه در آن ظهور می‌کند. به عبارت بهتر عارضه از خودبیگانگی در نظم اجتماعی یا فرهنگ عبارت است از سستی یا انقطاع ارتباط افراد اجتماع و جامعه شهری با پدیده‌های شناخت و تولید، در جامعه شهری که ساخت تولیدی ضعیف شده و شهروندان برای اخذنظم به منابع خام خود توجه کنند، فرهنگ و نظم اجتماعی دچار عارضه می شود.

در جامعه شهری که تحول نیروهای مولد در آن متناسب با رشد و توسعه ساختارهای شناختی و تولید صورت نگیرد با عوارض مختلفی در فرهنگ اجتماعی یا امراض فرهنگی و نظم‌های ناقص مواجه می‌شود، متاسفانه برنامه‌ریزان شهری ما به جای درک و شناخت ضرورت مقوله فرهنگ مولد در پی صدور بخشنامه و آیین‌نامه  یا اجرای برنامه‌های نمایشی و پوسته‌ای هستند. مدیران شهری باید متوجه باشند که پدیده توسعه نیازمند نظم جدید است و تحول فرهنگی در آن بسیار طبیعی است. بنابراین ما در دوران توسعه باتحول کیفی فرهنگی و در دوران رشد با تحول کمی فرهنگی روبه‌روییم.

نتیجه اینکه: اگر فرهنگ را عبارت از ظرفیت آگاهی توزیع شده در جامعه بدانیم، می‌توانیم بگوییم فرهنگ نظمی است که هر فردی به ذهن خود می‌دهد تا با جامعه ارتباط برقرار کند. از همین روی فرهنگ دارای دو نمایش در اجتماع است. یک‌سنت‌ها یا اطلاعات قبلی و دومی نوآوری و اطلاعات جدید که معمولا سنت‌ها به صورت عادت، هویت ملی و نظیر اینها بیان می‌شود و نوآوری گاهی به صورت مد و گاهی به صورت عادت جدید و از این قبیل ظاهر می‌شود.

در جامعه شهری معمولا نظم جدید اجتماعی یا تحول در فرهنگ شهری، زمانی حادث می‌شود که میزان دانش و نظام مولد جدید با ساخت قدیمی در تعارض قرار گیرد. در اینجا نباید اشتباه کرد و باید به خاطر داشت که جریان تحول فرهنگی به معنی نفی گذشته نیست و آنچه مهم است تاکید بر آمیزش این دو از طریق راه‌یابی به قلمرو وسیع‌تر است.

در نتیجه متولیان مدیریت شهری و به ویژه دست‌اندرکاران حوزه فرهنگی آن متوجه باشند که جدال نو با کهنه و سنت با مدرنیته در عرضه فرهنگ شهری زمانی ارزشمند خواهد بود که نظم نوین به ساختارهای مولدتر و حامل دانش بیشتری منتهی شود. لذا یک فرهنگ مولد و پربار در زندگی شهری دارای ویژگی‌های زیرا می‌باشد:
1) برای روابط منجر به نظم بهتر به دانش و تولید متکی شود.
2) برای دوری از دیو از خودبیگانگی خود را مسلح به دانش و تولید کند.
3) نظم زنده، پویا و فرهنگ مولد شهری متکی به پژوهش باشد.
4) ایمان آسمانی، روح خداپرستی و ارزش‌های اخلاقی در آن جاری باشد.

کد خبر 47735

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار شهری

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز