همشهری آنلاین- رسول بهروش: اجازه هست از کل پکیجی که اتفاق افتاد بیزار باشیم؟ اجازه هست شیوه انتقال یحیی گلمحمدی به پرسپولیس را دوست نداشته باشیم؟ اجازه هست از مربی به اصطلاح محجوب، با وجود تمام هواداران پرشمار و محترمش انتقاد کنیم؟ اگر انتقاد کنیم، به طایفه مجیزگویان اطراف محمدحسن انصاریفرد بر نمیخورد؟ تاب تحمل شنیدن «حقیقت» را دارید؟ میتوانید این چند خط را بدون دو آفت انگ و رنگ بخوانید و کمی فکر کنید؟ کاش همه بتوانیم.
**********
بسیاری از خوشبینیهای «فنی» در مورد حضور یحیی گلمحمدی در پرسپولیس کاذب است. نه اینکه او مربی بدی باشد، اما اینکه بعد از 12 سال سرمربیگری بهترین عنوان لیگیات یک مقام چهارمی باشد، جای بحث دارد. یحیی برای تیمهای متوسط گزینه خوبی است، اما عمر حضورش در تیمهای بزرگتر تنها به دو دوره چند ماهه در پرسپولیس و تراکتورسازی تبریز محدود میشود که هیچکدام موفقیتآمیز نبوده است. او این دو تیم را مجموعا در 40 بازی هدایت کرده که از این تعداد فقط 17 مسابقه را با پیروزی پشت سر گذاشته است. این اما مساله اصلی یادداشت پیش رو نیست. مساله مهمتر مربوط به اخلاق حرفهای و اصل جوانمردی و وفاداری میشود؛ آنچه در این ماجرا به طور کامل «ذبح» شد.
**********
اشکالی ندارد که هیچکس نفهمید مربی صدر جدول چرا اخراج شد. اشکالی هم ندارد که مدیران پرسپولیس سراغ جذب سرمربی یک تیم دیگر رفتند. اشکال از جایی پیدا میشود که مذاکرات قانونی و منطقی کفایت نمیکند و کار به فشارهای جانبی میکشد؛ به اینجا که از دو وزارتخانه ذیربط و بیربط به مالک شهرخودرو زنگ میزنند و او را لای منگنه میگذارند. اشکال از این جمله سوزناک در بیانیه باشگاه مشهدی شروع میشود: «تا جایی که میتوانستیم پای سرمربیمان ایستادیم، اما دیگر زورمان نرسید.» مگر زورکی است؟ این جذب مربی است یا آدمربایی؟ اصلا انگار که با یک نسخه بومی از افسانه انتقال دیاستفانو به رئال مادرید طرف هستیم؛ کاش حداقل یحیی به اندازه دیاستفانو جام بیاورد و ارزش هفتاد سال حرف و حدیث را داشته باشد. حالا بماند که تیم مشهدی فقط هفت روز دیگر اولین بازی آسیایی تاریخش را به عنوان نماینده ایران برگزار خواهد کرد و حالا تازه باید دنبال سرمربی باشد. شروع این قصه اما مال این یکی، دو روز نیست. شاید ریشه این داستان را باید در همان کجخلقیهای اواسط نیمفصل اول گلمحمدی جستجو کرد؛ همان روزهایی که همزمان با نتایج ضعیف کالدرون در پرسپولیس و تضعیف جایگاه او، خیلی تصادفی(!) تغییر رفتار یحیی هم شروع شد، روزهایی که خبرگزاریها چپ و راست اخبار قهرش را روی خروجی میفرستادند، روزهایی که مدام به پر و پای مالک باشگاه میپیچید، از افراد نانجیب اطرافش گله میکرد و البته قصه لباس گرم نداشتن نیمکتنشینها را به نشستهای خبری میآورد. هیچکس نفهمید این یک طلاق عاطفی بود یا برنامهریزی برای آینده نزدیک؛ هر چه بود نتیجهاش شد آنکه شهرخودرو از شش بازی آخر نیمفصل اول فقط یکی را برد، از جام حذفی اوت شد و روی پله ششم جدول به تعطیلات رسید. به همین راحتی!
**********
رفاقت نیمهراه اما برای یحیی حکایت تازهای نیست. چه اینکه او هفت سال پیش هم وقتی سرمربی صبای قم بود، ناگهان قلب درد گرفت؛ از همانهایی که الان مهدی تاج هم دارد! در نتیجه قم را رها کرد و به تهران آمد تا لابد روی نیمکت پرسپولیس به عنوان دستیار مانوئل ژوزه «ریلکس» کند. همانطور که از روز اول انتظار میرفت، بین دو نیمفصل مربی پرتغالی را اخراج کردند و گلمحمدی هدایت پرسپولیس را برعهده گرفت؛ تیمی که درست مثل امروز پرستاره بود، با امثال جلال و کریمی و مهدویکیا و محمد نوری و کاظمیان و کریم انصاریفرد... بار کج اما به منزل نرسید تا تنها تصویر به جا مانده از تقلای بیحاصل آن تیم، اشکهای غریبانه کیا باشد. شاید یحیی در این سالها مربی بهتری شده باشد، اما نشان داد «رفیق» بهتری نشده؛ چه اگر بود، این چند ماه آخر را هم پای حرف و امضایش میماند و آخر فصل به عنوان مربی آزاد میرفت هر کجا که دوست دارد. کاش آخر این داستان، به تلخی قصه قبلی نباشد. پرسپولیس مالباختهای بود که با هنر مدیرانش، حالا ستمگر جلوه میکند. مرحبا به این همه درایت!
نظر شما