به گزارش همشهری آنلاین، Philippa Perry نویسنده و رواندرمانگر در The Guardian مطلبی در این مورد منتشر کرده که ترجمه آن را در اینجا میخوانید.
گاهی پیش میآید که یکی از مشتریهای من دیر به وقت خود میرسد. عذرخواهی میکند و میگوید در ترافیک گیر کرده است. اگر این مسئله یک بار پیش بیاید، من اهمیتی به آن نمیدهم. اما بعضی از مشتریها هم هستند که همیشه دیر میکنند. شاید فقط ۵ یا ۱۰ دقیقه اما همیشه، و وقتی به در میرسند به نفسنفس افتادهاند. من خیلی کنجکاوم بفهمم که چه چیزی پشت این دیر کردنشان هست، چه معنایی دارد و چه هدفی را میرساند.
دلایل زیادی برای وقتنشناس بودن وجود دارد به همان اندازه که افراد زیادی هستند که به دیر کردن عادت کردهاند. گاهی به نظر میرسد این مسئله غیرقابل تحمل است، اما نه همیشه. یکی از مشتریان به یاد میآورد که مادرش همیشه زمان زیادی را در حمام میگذراند که باعث میشد او دیر به مدرسه برسد. مادرش میگفت که اشکالی ندارد، چون کسانی که سروقت میرسند همیشه مضطرب و نگرانند.
در ضمیر ناخودآگاه این پسر این مسئله نهادینه شده بود که اگر وقتشناس باشد، در حقیقت به مادرش وفادار نبوده و نتیجه آن این بود که همیشه دیر سر قرارهای خود میرسید. اما وقتی متوجه موضوع شد، این فشار برای دیر کردن از روی او برداشته شد.
انسانهای وقتشناس معتقدند که افرادی که همیشه دیر میرسند فکر میکنند که زمانشان باارزشتر از کسانی است که برای آنها منتظر میمانند. اما دلایل برای دیر کردن عموما پیچیدهتر از این حرفهاست و میتواند از روی غرور و تکبر نباشد. ممکن است این باشد که آنها به اندازه کافی برای خودشان ارزش قائل نیستند. اگر اینطور باشد، ممکن است آنها متوجه این نشوند که دیگران به دیر رسیدنشان اهمیت میدهند؟
این تصور که آنها مغرور هستند ممکن است در موقعیتهای اجتماعی جواب دهد، اما آنها حتی هواپیما و قطار خود را هم از دست میدهند. شاید این فرضیه در ناخودآگاه آنها باشد که اگر من یک فرد باارزش بودم، قطار منتظر من میماند. و از آنجا که اینطور نیست، احساس اهمیت نداشتن در آنها تقویت میشود.
یکی از مشتریهای من تلاشهایش برای موفقیت در حرفهاش را بینتیجه میگذاشت و وقتنشناس بودن هم یکی از دلایل آن بود. وقتی ضمیر ناخودآگاهش را واکاوی کردیم، پی بردیم که موفقیت چه معنایی در ذهن او میتواند داشته باشد. او از یک باور قدیمی خانوادگی پرده برداشت که معتقد بود مردم پولدار شرور و بد هستند. از آنجا که پیشرفت کردن و شرور بودن در ذهن او نقطه مقابل هم بودند و باید یکی از آنها را انتخاب میکرد، عجیب نبود که برنامهها و موفقیتهایش را خراب کند.
افراد وقتنشناس اغلب یک دیدگاه خوشبینانه دارند. آنها در مورد اینکه میتوانند کارهای بسیاری را به صورت فشرده انجام دهند و همچنین در مورد زمان رسیدن از خانه به محل کار، مخصوصا اگر نزدیک باشد، به صورت غیرمنطقی خوشبینند. من با ویراستار کتابم اغلب در کافه نزدیک خانهاش برای ناهار قرار میگذاریم و او همیشه ۷ دقیقه دیر میرسد، چون همیشه سر همان ساعتی که قرار داریم از خانه بیرون میآید. به نظر من او فکر میکند میتواند بدون طی زمان از جایی به جای دیگر برود. تا به حال به این فکر کردهام که من هم ۷ دقیقه دیرتر برسم، اما از آنجا که از نظر شخصیتی آدمی هستم که باید سر وقت به قرارهایم برسم، این کار من را عصبی و مضطرب میکند.
دیر کردن همچنین میتواند این دلیل را هم داشته باشد که ما میلی به تغییر نداریم؛ برای پایان دادن به عادتی و شروع عادتی جدید. متوقف کردن کاری که دوستش داریم برای انجام کاری دیگر ناخوشایند است و عملی کردن آن عزم راسخی میخواهد. اما اگر ویژگی وقتنشناس بودن خود را تغییر ندهیم، کسانی که منتظر ما هستند این قضاوت را میکنند که آدم خودخواهی هستیم.
بعضی از این افراد قبول دارند که سروقت رسیدن برایشان بسیار مشکل است و کاری هم نمیتوانند درباره آن بکنند. با این حال افراد وقتشناس فکر میکنند که وقتنشناسها میتوانند تصمیم بگیرند که آنتایم باشند.
این تنها در صورتی ممکن میشود که وقتی آنها تصمیم میگیرند وقتشناس باشند واقعا تغییر کنند. این باید یک تصمیم آگاهانه باشد؛ زیرا اگر فقط یک تلاش سرسری کنند برای اینکه وقتشناس باشند، هرگز موفق نخواهند شد.
نظر شما